راهکار نخبه شدن(خوان حکمت)
مهمترين عنصر نخبه شدن آن است كه انسان به جائي برسد كه خدا او را انتخاب كند. آنها كه منتخب الهياند؛ نخبة راستين و واقعياند. آنها كسانياند كه تمدّن خود را در تديّن ميدانند و تديّن خود را در پيروي از قرآن و عترت يافتند و عمل كردند و عمل ميكنند.
برگزيده شدن انسان در دنيا، وابسته به حيات موحدانه او
ما اگر موحدانه به سر ببريم، همان خدايِ واحدِ احد ما را به عنوان ( نخبه ) انتخاب ميكند و برميگزيند. هر كه را خداي سبحان انتخاب كرد، جهان بشريت و جهان طبيعت او را نخبه ميداند؛ زيرا صدر و ساقة جهان مأموران الهياند: لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الاَرض(1). منتظرند ببينند چه شيئي را، يا چه شخصي را خداي سبحان بر ميگزيند كه آنها هم همراه اين گزينش الهي او را برگزينند. اگر زندگي ما موحدانه بود، خدا ما را انتخاب ميكند؛ نشان زندگي موحدانه آن است كه ما كلّ نظام را مخلوق او و مَربوب او بدانيم و همة شئون خود را مخلوق و مربوب او بدانيم، و ارادة خود را در راستاي ارادة الهي تنظيم بكنيم و زبان حال و مَقال و استعداد ما اين باشد: اِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ العالَمين(2). اخلاق و فرهنگ نخبگي را در ساية توحيد بدانيم؛ اگر چنانچه اخلاق و فرهنگ نخبگي را در ساية توحيد دانستيم، نه از تلاش و كوشش غفلت ميكنيم، نه بيراهه ميرويم، نه راه كسي را ميبنديم.
شرك مرموز در اكثر افراد با ايمان و ضرورت اصلاح آن
به عنوان نمونه براي اينكه قرآن و توحيد در صدر و ساقة زندگي ما حضور و ظهور داشته باشد؛ ما بايد گفتارمان، رفتارمان، نوشتارمان را بيازمائيم و اصلاح كنيم. ما معمولاً غير خدا را به جاي خدا مي نشانيم (معاذ الله)؛ اينكه در قرآن فرمود: وَ مَا يُؤمِنُ اَكثَرُهُمْ بِاللهِ اِلّا وَ هُمْ مُشرِكُون (3)، يعني اكثر افراد با ايمان از شرك مرموز و مستور رنج ميبرند و دچار شركند؛ براي همين جهت است كه ما گرچه در بخشي از امور نام و ياد خدا را مطرح ميكنيم، ولي در بخش ديگر زندگي خدا را فراموش ميكنيم. مثلاً اگر يك ظرف ميوهاي از يك باغباني به ما برسد، ما اين دو مطلب را ميپرسيم؛ ميپرسيم: اين چيست، ميگويند: ميوه است. ميگوئيم: كي داد؟ ميگويند: فلان باغبان. دربارة لباس و كتاب و سایر لوازم زيست هم به شرح ايضاً، همين دو سؤال را ميكنيم كه اين چيست و كي داد.
در حالي كه يك موحد از سه مطلب سئوال ميكند و سخن به ميان ميآورد، ميگويد: اين ظرف چيست؟ ميگويند: ظرف ميوه است. ميگويد: كي آورد؟ ميگويند: فلان باغبان. ميگويد: كي داد؟ ميشنود خدا. چه در پارچه و لباس و امثال آن باشد، چه در ميوه و سایر مواد غذائي باشد. هرگز آورنده را دهنده تلقّي نميكند؛ غير خدا هر كه هست آورنده است، آنكه رازق است خداست.
در مسائل تعليمي هم همين طور است؛ ميگوئيم: اين چه مطلبي است؟ ميگويند: طبيعي يا رياضي يا فلسفي ـ كلامي يا عرفاني و مانند آن. ميگوئيم: از كجا آموختي؟ ميگويند: در مكتب فلان استاد؛ اين صحيح نيست. بايد بپرسيم: كي وسيلة گفتن و نوشتن بود. ميگويند: فلان استاد، فلان نويسنده. كي آموخت، كي ياد داد؟ خدا؛ چون:عَلَّمَ الاِنسانَ مَا لَمْ يَعلَم(4). بر اساس مَا بِكُمْ مِنْ نِعمَهٍ فَمِنَ الله(5)؛ نعمت، چه نعمت علم، چه نعمت عمل صالح، چه نعمتهاي طبيعي يا فرا طبيعي؛ اين مخلوق و مربوب خداي سبحان است.
ما اگر موحدانه سخن گفتيم و سيره و سنّت و سريرت خويش را موحدانه تنظيم كرديم، راه انتخاب باز است؛ يعني خدا از اين به بعد چنين افرادي را منتخب خود قرار ميدهد، اينها «نخبگان الهي»اند. اخلاقشان موحدانه است؛ درخدماتي كه به جامعه ارائه ميكنند، نه خود را ميبينند، نه ديگري را؛ نه از مدح و نه از قَدح توقّعي دارند، نه گرفتار اينند كه منعي را به غير خدا اِسناد بدهند، نه مبتلاي آنند كه منعي را به غير خدا وابسته بدانند. آن بخشش و مدح را الهي ميدانند، اين منع و تنگنا قرار دادن را آزمون الهي ميدانند؛ يك موحد اينچنين فكر ميكند.
لزوم پرهيز از نشان دادن ضعف در برابر بيگانگان
جامعه اي، جوانهایي، افرادي که بخواهند وارد حوزة نخبگي بشوند؛ گذشته از اينكه ميكوشند باري براي كسي نباشند، تلاش و كوشش ميكنند كه كسي هم باري بر دوش اينها نگذارد: وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلظَهً(6). در عين حال كه مؤمن داراي قلب رئوف و مهربان است؛ در اين كريمه، اين آية مبارك به همة ما فرمود: طوري زندگي كنيد كه بيگانه در شما طمع نكند، احساس ستبري بكند. نفرمود نسبت به ديگران خشن باشيد، ولي فرمود: ديگران در شما ضعفي احساس نكنند؛ اين امر غايب است. نفرمود: اُغلُظُوا عَلَيهِم، فرمود: وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلظَه. يك وقت صحنه، صحنة نبرد است؛ آنجا وجود مبارك پيامبر(ص) مأمور ميشود بر اساس يا اَيُّهَا النَّبِي جاهِدِ الكُفّارَ وَ المُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيهِم(7) رفتار كند. يك وقت سخن ازصحنة نبرد و جنگ نيست، فرمود: وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلظَهً، يعني دشمنها دربارة شما احساس ستبري بكنند. طوري زندگي كنيد كه نه از راه جهل نفوذپذير باشيد، نه از راه جهالت؛ نه مشكل علمياي داشته باشيد كه در اثر جهل علمي، غير، نفوذ كند، نه مشكل عملي داشته باشيد تا در اثر جهالت، بيگانه نفوذ كند. آنگاه فرهنگ نخبگي شما در تديّن شماست و تمدّن شما هم عين تديّن شما خواهد بود.
آباد کردن كلّ زمين با فرهنگ ديني محصول كار نخبگان موحد
ممكن است برخيها از عقلانيت و مُدرن بودن و پست مُدرن بودن و از اين حرفها سخن به ميان بياورند؛ ولي وقتي اينها را بررسي ميكنيد، ميبينيد چون معرفتشناسي اينها از حوزة حس و تجربه بيرون نميآيد، از فرا تجربة حسّي سخني نميتوانند بگويند؛ در حالي كه انسانيّت انسان به همان فرا طبيعي بودن اوست. او وقتي نخبه است كه از مواهب الهي صحيح بهرهبرداري كند و سعي كند بار ديگران را هم از دوش ديگران بردارد و سعي كند كه كلّ زمين را با فرهنگ ديني آباد كند. چنين جواني هم زندگي سعادتمندانة خود را تأمين كرده است، هم زندگي سعادتمندانة ديگران را. نخبه تنها آن نيست كه گليم خود از آب به در ميبرد، بلكه نخبه آن است كه دست عدّة زيادي را ميگيرد و از هر خطري ميرهاند.
دين به ما فرمود: اگر جایي آتش گرفته، انسان آتش را خاموش كند؛ يا طغيان آب و آبگرفتگي، سلامت يك كسي را يا جامعهاي را تهديد ميكند، جلوي آبگرفتگي را بگيرد؛ چنين انساني سعادتمند است و اهل بهشت: مَنْ رَدَّ عَنْ قُومٍ عادِيَهَ مآءٍ اُو نارْ وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّه(8). اين دستور ديني كه اگر كسي جلوي آتش را گرفت، جلوي آب را گرفت، نگذاشت اين آتش و آب باعث ويراني و خرابي يك جامعه بشود اهل سعادت است؛ اگر كسي جلوي آتش فتنه را گرفت، جلوي آتش اختلاف را گرفت، جلوي آتش گمراهي، اِضلال و اغوا را گرفت، نگذاشت جوانها آلوده بشوند؛ يقيناً اهل سعادت است. اگر كسي جلوي طغيان و طوفان اختلاف و فتنه را گرفت، جلوي طوفان و اختلاف جهل علمي و جهالت عملي را گرفت؛ يقيناً اهل سعادت است. پس «نخبه» آن است كه موحدانه به سر ببرد، تا خدا او را به جلال و جمال انتخاب بكند و جميع اشياء از خدا پيروي كنند.
ضرورت اخلاص محض براي رضاي خدا در انجام اعمال صالح
مطلب اساسي ديگر آن است كه اگر كسي خواست به قصد نخبه شدن با طهارت زندگي كند، با عبادت زندگي كند؛ شايد موفق نشود، زيرا اين مانع (اخلاص) است. «اخلاص» آن است كه انسان كار را براي نخبه شدن، براي اينكه پيش خدا منتخب بشود انجام ندهد؛ كار را براي تأمين رضاي او انجام بدهد. چون خدا اين كار را دوست دارد و دستور داد؛ انسان انجام بدهد. امّا اگر كاري را براي اينكه چون خدا به اين كار علاقمند است انجام نداد، بلكه كار را انجام داد تا نخبه بشود؛ اين معلوم ميشود اخلاصي در كار نيست! اخلاص آن است كه انسان چيزي براي غير خدا انجام ندهد. اگر كسي غرضش اين است كه نخبه بشود، مورد انتخاب قرار بگيرد؛ اين شخص عملش با اخلاص نيست! بنابراين ما، هم بايد بدانيم كه نخبه شدن چيست و هم راه تحصيل اين نخبه شدن را در اخلاص بدانيم.
پيام گفتاري حضرت آيتالله جوادي آملي (دام ظلّه) به ششمين همايش ملّي نخبگان جوان؛
قم ـ مهر 1391
(1) فتح/ 4 (2) انعام/ 162 (3) يوسف/ 106
(4) علق/ 5 (5) نحل/ 53 (6) توبه/ 123
(7) توبه/ 73 و تحريم/ 9 (8) الكافي/ 5/ 55 ـ با اندكي تلخيص