رهبر، تاریخ و انقلاب(نگاه)
«اگر ندانید که به کجا میروید، چگونه توقع دارید که به آنجا برسید؟!» این جملهای بسیار حکیمانه برای توصیف هر نوع حرکت و اقدامی است. در کنشهای آدمی تعیین هدف و مسیر بسیار حائز اهمیت است و خطا در این مرحله میتواند تمامی تلاشها را به «بنبست» و «انحراف» بکشاند. برای تعیین هدف نیز احتیاج به راهبری کار بلد و مورد اعتماد همگان است تا با تصمیمات مختلف از انحراف مسیر جلوگیری کند. این مهم در جریان جنبشهای اجتماعی آنچنان با اهمیت است که تاریخ پر از نمونههای شکستخورده جنبشها به دلیل نبود رهبر دوراندیش و دارای نفوذ و مقبولیت معنوی است. در انقلابها شاید بتوان مهمترین فاکتور پیروزی را مسئله «رهبری» دانست. شاید بتوان انقلاب اسلامی 57 ایران را نمونه بارز و موفق این مسئله عنوان کرد. در صورت عدم وجود رهبری کاربلد و مورد وثوق همگان مانند امام خمینی(ره) احتمال پیروزی انقلاب اسلامی ایران و یا در مسیر صحیح قرار گرفتن آن بسیار اندک بود. چرا که انقلاب به معنای دگرگونی است و در این دگرگونی، کاربلدی مطمئن باید بنای جدید حکومت را بنیان بگذارد. این تجربه، نقش رهبری در موفقیت انقلابها را به عنوان یک حقیقت مسلم تایید کرد. اما درست 32 سال بعد از این تجربه، در جهان عرب موجی از انقلابهای عربی در قالب بیداری اسلامی به راه افتاد که همه به نوعی از مدل جدید انقلابها یعنی «انقلاب بدون رهبر» سخن میگفتند. اما این مدل جدید باید در صحنه واقعیت آزموده میشد تا میزان کارآمدی آن تعیین شود. اکنون پنج سال است از «انقلاب بدون رهبر» در جهان عرب میگذرد و وقت آن رسیده که قضاوتی عاری از هرگونه تعصب در این مورد صورت بگیرد.
پس از گذشت پنج سال از شروع انقلابهای عربی وضعیت هیچ کدام از چهار کشور قیامکننده مناسب نیست. در تونس حزب النهضه که نماینده اسلامگرایان بود تنها اندکی بر کرسی قدرت تکیه زد و توسط سکولارها به حاشیه رانده شد. در مصر نظامیان با کودتا علیه محمد مرسی نخستین رئیسجمهور انتخابی مردم عملا انقلاب را در هم شکستند. در لیبی کشور چند پاره شده و داعش اکنون در شهرهای آن جولان میدهد. در یمن اوضاع متفاوت است و شاید بتوان آن را استثنایی بر دیگر انقلابهای عربی دانست. چرا که وجود عبدالملک الحوثی به عنوان رهبر انصارالله باعث شده است تا یمن نه تنها در برابر عربستان تسلیم نشود بلکه ضربات سختی نیز به عربستان وارد شود و امید برای به نتیجه رسیدن انقلاب یمن بسیار است. در واقع وجود رهبری جوان اما هوشمند و معتقد در یمن باعث شده است تا انقلاب این کشور نه تنها منحرف نشود بلکه قدم به قدم به پیروزی نزدیکتر شود. بهطور کلی میتوان گفت شکوفههای بیداری اسلامی بر درختان تونس، تنها در مقطعی کوتاه به دشواری، روییدند، و بر درختان مصر پژمردند؛ و لیبی تنها «زلزلهای عربی» را تجربه کرد اما در یمن میرود تا تبدیل به نمونهای موفق شود.
وضعیت کنونی کشورهای انقلابی در جهان عرب به خوبی گواه این حقیقت است که انقلاب بدون رهبر به نتیجه ختم نخواهد شد. مردم تنها زمانی میتوانند قدرت خود را در مشتی واحد جمع کنند که خود را پیکری واحد بنامند و تجلی این پیکر و وحدت باید در کالبد رهبری توانا تجسم یابد. اکنون بار دیگر مردم تونس و مصر به خیابانها برگشتهاند و فریاد «نجات انقلاب از انحراف» را سر میدهند. شاید زمان آن فرارسیده باشد که مردم جهان عرب اندکی به انقلاب اسلامی شگفتی ساز 57 در ایران و تاثیر حضور رهبری محبوب بیندازند تا این بار انقلابهای خود را تکمیل کنند. شرایط کنونی مصر و تونس همانند سال 2011 شده است و احتمال تکرار دومینوی سقوطِ حاکمانِ دیکتاتور میرود. تاریخ همیشه پر از تکرار بوده است. «جلوگیری از تكرار تاریخ كاری بیهوده است. زیرا شخصیت آدمی بهگونهای است كه اجتناب از تكرار را امكانناپذیر میسازد. (مارك تواین)» جهان عرب در آستانه تکراری دیگر است که باید در تکرار جدید خطاهای قبلی را برطرف کند. ملتها بیدارتر از هر زمانی هستند و حاکمان مرتجع عربی باید بدانند که نمیتوانند همانند چند دهه قبل «مالک الرقاب» کشورها باشند.