روایتی از اربعینهای انقلاب اسلامی -5
رهبر معظم انقلاب:شریعتی مطهری را استاد خود می دانست
درحالی که از دادگاههای فرمایشی روحانیان، علماء متعهد و مبارزان انقلابی، خبری به بیرون درز نمیکرد و دفاعیاتشان هرگز به دست خانوادههایشان نمیرسید، روزنامههای درباری با چاپ تصویر بزرگ جنایتکار مذکور، با ژست چگوارا، درحالی که سیگاری بر لب داشت، با تفضیل، از او چهرهای انقلابی، با افکاری التقاطی و معجونی از مارکسیسم و اسلام ساختند.
محسن حسینی نهوجی
در بلندگوهای تبلیغاتی رژيم، هرآنچه را ساواک، دوست داشت به عنوان شخصیت، عقیده و هدف یک مبارز مطرح کند، این جانی بالفطره، زحمت آن را کشید. به همین دلیل، شیخ ساده لوح، تا آخر او را یک مبارز واقعی تصور میکرد!
رژیم دست نشانده، به منظور متلاشی کردن شبکه انقلابی شاگردان حضرت امام، توطئههای بزرگ و پیچیدهای را زمینهسازی کرده بود.
و چنانچه، لطف خدا و سکوت فریاد گونه و هشدارآمیز حضرت امام، آنان را از دام دشمن، نمیرهاند، نهضت اسلامی، گرفتار شکاف و چالش عظیمی میگشت. جریان انحرافی و باند هدفیها، لکه ننگی بود که پس از وارد کردن لطمات بسیار، در نهایت، شرش دامن حامی غافل خود را گرفت و او را از اوج صلاحیت علمی، اخلاقی، پیشینه مبارزاتی، سادهزیستی و مسئولیت سیاسی اجتماعی، به حضیض اسارت در چاه فتنه شیطانی کشید.
جریان بیمار آکنده از عقدههای روحی، نفاق، حسادت، خونخواری، قساوت و شرارتی که وابستگان به آن، همچنان، در ظلمات خود خواسته، گرفتار و از تابش کمترین نور هدایت، به قلب سپاه خویش گریزانند.
توطئه ایجاد اختلاف بین روحانیت و روشنفکران
در مقطع حساس دیگری که شاگردان حضرت امام خمینی، با وحدت و همدلی برخی از روشنفکران مسلمان و متعهد، در امر بیداری و آگاهیبخشی به جوانان مسلمان، منشأ توفیقات گستردهای شده بودند، دشمن مکار، برای ایجاد تفرقه بین اقشار روشنفکر متعهد دانشگاهی و روحانیان انقلابی، و بازداری آنان از روشنگری جوانان، و ایجاد مانعی در مسیر نهضت اسلامی، وابستگان و عوامل توطئهگر خود را، به حریم و حلقه اطرافیان دکتر علی شریعتی و برخی از روحانیان، نفوذ داده، آتش اختلافات را شعلهور ساخت.
دکتر شریعتی یک متخصص علوم اسلامی نبود. او تحت تربیت پدر بزرگوارش و بر اثر مراوده و ارتباط با علمای متعهد، در برخی موضوعات دینی به مطالعاتی روی آورد. اشراف به ادبیات فارسی و آشنایی با ادبیات عرب و مطالعه آثار کهن پارسی و عربی و دقت در فنون و صنایع ادبی و زیباشناختی ومطالعه آثار و شاهکارهای ادبی جهان و ممارست در نوشتن، او را در زمره نویسندگان برتر قرار داد. نثر زیبای دکتر، نقش مؤثری در ترویج اندیشه او داشت. مطالعه مستمر برخی از متون اسلامی، دکتر را از یک تحصیلکرده غرب، به متفکری دردمند و مسلمانی متعهد و مبارزی وارسته تبدیل کرده بود. دکتر از علاقهمندان امام خمینی و ارادتمند به بزرگانی همچون آیتالله مطهری، آیتالله بهشتی و آیتالله خامنهای بود. در مورد اختلاف او با آیتالله مطهری، آیتالله خامنهای فرمودهاند:
«شریعتی به خود من بارها میگفت که من مرید مطهری هستم. مطهری را استاد خودش میدانست و ستایشی که او از مطهری میکرد، ستایش یک آشنا به شخصیت عظیم و پیچیده و پرقوام مطهری بود.»(1) اما این ستایش، از نظر برخی از روشنفکران مشکوکی که بر طبل اسلام منهای آخوند کوبیده، دستاندرکار تفرقه و تقابل بودند، تحملناپذیر بود. دکتر، جریانهای روشنفکری غیرمتعهد را چنین مورد انتقاد قرار میداد: روشنفکران زهوار دررفتهای که از ترس آجان، به نهیلیسم پناه میبرند، یا برای رفع بیآبرویی، پیش رفقا، پشت ناسیونالیسم یا دیگر ایسمهای آبرومند بیضرر غایب میشوند.(2)
دکتر در مقایسه مقاطعی از تاریخ ایران و عملکرد روحانیت تشیع، با کلیسای اروپای قرون وسطی، به علت نداشتن اطلاعات دقیق، و تحت تاثیر پروتستانتیسم مسیحی، در بررسی و معرفی روحانیت وابسته به دربار سلاطین، دچار خطا شده، در انتقاد از سلوک سیاسی و یا سکوت برخی از علمایی که از دخالت در سیاست، خودداری ورزیده بودند، و نیز در افشای چهره برخی از آخوندهای درباری، دچار افراط شده، از اسلام منهای آخوند سخن گفت و در حق علمای بزرگی چون مرحوم علامه مجلسی(ره) جفا کرد. ترفند و دسیسههای ساواک، هیجانات ساختگی برخی از روشنفکران مشکوک و جوسازی برخی از منتقدان غیرمنصف را به دنبال داشت. چنان که مجالی برای نقد علمی فراهم نمیشد والبته منصفانه این است که در مواردی مثل وساطت شهید دانش آشتیانی برای گفتوگوی آیتالله مصباح با دکتر شریعتی، از سوی خود وی نیز کوتاهی صورت گرفت. دکتر که مطالب خود را مصون از اشتباه نمیدانست، از یکی، دو تن از متفکران متعهد اسلامی تقاضا کرد، آثارش را بازنگری و نقد نمایند، اما متاسفانه کاری صورت نپذیرفت. مواردی وجود دارد که عالمان ناصح انتقادی را مطرح کردهاند و شریعتی با جان و دل پذیرفته است. حضرت آیتالله خامنهای، در مورد گلایه به دکتر شریعتی، پیرامون اهانت وی به روحانیت، در سال 59 در جمع فضلای قم فرمودند: «از این گله و شکایت برادرانه ناراحت شد و گفت جبران خواهم کرد و جبران کرد. چند سخنرانی پرشور و تعبیرات درباره حوزههای علمیه و بخصوص، طلاب گوشهای از جبران بود.»(3)
توطئه مشترک ساواک و پیشتازان پرولتاریا
در مقطعی که تبیین مبانی نظری اسلام و نشر معارف ناب اسلامی، در استحکام فکری جوانان مسلمان، و صیانت آنان در مواجهه با آفات، نقش بسیار مؤثری داشت، ساواک به بهانههای مختلفی، شاگردان حضرت امام و نظریهپردازان بزرگ نهضت را، که با تخصص علمی، فلسفه اسلامی، دانش فقهی، تفسیر قرآن و روایات معصومین(ع) و بصیرت خود، قادر بودند، جوانان مسلمان را از افتادن در دام فریب ماتریالیسم دیالکتیک باز دارند، روانه زندانهای مخوف کرده بود.
مساجدی چون الجواد، جاوید، جلیلی و... ونیز مراکزی مثل حسینیه ارشاد مسدود شده، جوانان از دسترسی به علمای اسلام و روحانیت متعهد محروم گشته بودند. در همین حال مارکسیستها خروارها کتاب، جزوه و مانیفست هزار بار چاپ شده را به راحتی منتشر و توزیع میکردند. اینگونه اقدامات برنامهریزی شده ساواک موجب گردید برخی جوانانی که شناخت و اندوخته علمی دینی آنان به چند کتاب راه طی شده، ذره بیانتها، بینهایت کوچکها کار در اسلام و خدا در اجتماع، و فهمشان از قرآن به مطالعه سطحی برخی از قسمتهای پرتوی از قرآن محدود میشد و معمولاً از فهم ترکیبات و عبارات ساده عربی عاجز بودند و با شرکت در چند کنفرانس دکتر شریعتی و مطالعه چند کتاب وی تهییج شده، به مبارزه روی آورده بودند، به علت عدم فهم و درک معارف اسلامی در ابعاد مختلف اجتماعی، طبقاتی، عدالتخواهی و ظلمستیزی و مدیریت اقتصادی سیاسی در مقابل تبلیغات دشمن با مضامینی مثل اسلام با واقعیتهای جدید منطبق نیست و اسلام در مبارزه با سرمایهداری نارساست و باید برای سازماندهی طبقه کارگر، اسلام را کنار گذاشت، چون مذهب، تکامل تاریخی دیالکتیکی و مبارزه طبقاتی را قبول ندارد؛ دچار خود کم بینی و عقده حقارت شده، از درون فرو ریختند.
در بلندگوهای تبلیغاتی رژيم، هرآنچه را ساواک، دوست داشت به عنوان شخصیت، عقیده و هدف یک مبارز مطرح کند، این جانی بالفطره، زحمت آن را کشید. به همین دلیل، شیخ ساده لوح، تا آخر او را یک مبارز واقعی تصور میکرد!
رژیم دست نشانده، به منظور متلاشی کردن شبکه انقلابی شاگردان حضرت امام، توطئههای بزرگ و پیچیدهای را زمینهسازی کرده بود.
و چنانچه، لطف خدا و سکوت فریاد گونه و هشدارآمیز حضرت امام، آنان را از دام دشمن، نمیرهاند، نهضت اسلامی، گرفتار شکاف و چالش عظیمی میگشت. جریان انحرافی و باند هدفیها، لکه ننگی بود که پس از وارد کردن لطمات بسیار، در نهایت، شرش دامن حامی غافل خود را گرفت و او را از اوج صلاحیت علمی، اخلاقی، پیشینه مبارزاتی، سادهزیستی و مسئولیت سیاسی اجتماعی، به حضیض اسارت در چاه فتنه شیطانی کشید.
جریان بیمار آکنده از عقدههای روحی، نفاق، حسادت، خونخواری، قساوت و شرارتی که وابستگان به آن، همچنان، در ظلمات خود خواسته، گرفتار و از تابش کمترین نور هدایت، به قلب سپاه خویش گریزانند.
توطئه ایجاد اختلاف بین روحانیت و روشنفکران
در مقطع حساس دیگری که شاگردان حضرت امام خمینی، با وحدت و همدلی برخی از روشنفکران مسلمان و متعهد، در امر بیداری و آگاهیبخشی به جوانان مسلمان، منشأ توفیقات گستردهای شده بودند، دشمن مکار، برای ایجاد تفرقه بین اقشار روشنفکر متعهد دانشگاهی و روحانیان انقلابی، و بازداری آنان از روشنگری جوانان، و ایجاد مانعی در مسیر نهضت اسلامی، وابستگان و عوامل توطئهگر خود را، به حریم و حلقه اطرافیان دکتر علی شریعتی و برخی از روحانیان، نفوذ داده، آتش اختلافات را شعلهور ساخت.
دکتر شریعتی یک متخصص علوم اسلامی نبود. او تحت تربیت پدر بزرگوارش و بر اثر مراوده و ارتباط با علمای متعهد، در برخی موضوعات دینی به مطالعاتی روی آورد. اشراف به ادبیات فارسی و آشنایی با ادبیات عرب و مطالعه آثار کهن پارسی و عربی و دقت در فنون و صنایع ادبی و زیباشناختی ومطالعه آثار و شاهکارهای ادبی جهان و ممارست در نوشتن، او را در زمره نویسندگان برتر قرار داد. نثر زیبای دکتر، نقش مؤثری در ترویج اندیشه او داشت. مطالعه مستمر برخی از متون اسلامی، دکتر را از یک تحصیلکرده غرب، به متفکری دردمند و مسلمانی متعهد و مبارزی وارسته تبدیل کرده بود. دکتر از علاقهمندان امام خمینی و ارادتمند به بزرگانی همچون آیتالله مطهری، آیتالله بهشتی و آیتالله خامنهای بود. در مورد اختلاف او با آیتالله مطهری، آیتالله خامنهای فرمودهاند:
«شریعتی به خود من بارها میگفت که من مرید مطهری هستم. مطهری را استاد خودش میدانست و ستایشی که او از مطهری میکرد، ستایش یک آشنا به شخصیت عظیم و پیچیده و پرقوام مطهری بود.»(1) اما این ستایش، از نظر برخی از روشنفکران مشکوکی که بر طبل اسلام منهای آخوند کوبیده، دستاندرکار تفرقه و تقابل بودند، تحملناپذیر بود. دکتر، جریانهای روشنفکری غیرمتعهد را چنین مورد انتقاد قرار میداد: روشنفکران زهوار دررفتهای که از ترس آجان، به نهیلیسم پناه میبرند، یا برای رفع بیآبرویی، پیش رفقا، پشت ناسیونالیسم یا دیگر ایسمهای آبرومند بیضرر غایب میشوند.(2)
دکتر در مقایسه مقاطعی از تاریخ ایران و عملکرد روحانیت تشیع، با کلیسای اروپای قرون وسطی، به علت نداشتن اطلاعات دقیق، و تحت تاثیر پروتستانتیسم مسیحی، در بررسی و معرفی روحانیت وابسته به دربار سلاطین، دچار خطا شده، در انتقاد از سلوک سیاسی و یا سکوت برخی از علمایی که از دخالت در سیاست، خودداری ورزیده بودند، و نیز در افشای چهره برخی از آخوندهای درباری، دچار افراط شده، از اسلام منهای آخوند سخن گفت و در حق علمای بزرگی چون مرحوم علامه مجلسی(ره) جفا کرد. ترفند و دسیسههای ساواک، هیجانات ساختگی برخی از روشنفکران مشکوک و جوسازی برخی از منتقدان غیرمنصف را به دنبال داشت. چنان که مجالی برای نقد علمی فراهم نمیشد والبته منصفانه این است که در مواردی مثل وساطت شهید دانش آشتیانی برای گفتوگوی آیتالله مصباح با دکتر شریعتی، از سوی خود وی نیز کوتاهی صورت گرفت. دکتر که مطالب خود را مصون از اشتباه نمیدانست، از یکی، دو تن از متفکران متعهد اسلامی تقاضا کرد، آثارش را بازنگری و نقد نمایند، اما متاسفانه کاری صورت نپذیرفت. مواردی وجود دارد که عالمان ناصح انتقادی را مطرح کردهاند و شریعتی با جان و دل پذیرفته است. حضرت آیتالله خامنهای، در مورد گلایه به دکتر شریعتی، پیرامون اهانت وی به روحانیت، در سال 59 در جمع فضلای قم فرمودند: «از این گله و شکایت برادرانه ناراحت شد و گفت جبران خواهم کرد و جبران کرد. چند سخنرانی پرشور و تعبیرات درباره حوزههای علمیه و بخصوص، طلاب گوشهای از جبران بود.»(3)
توطئه مشترک ساواک و پیشتازان پرولتاریا
در مقطعی که تبیین مبانی نظری اسلام و نشر معارف ناب اسلامی، در استحکام فکری جوانان مسلمان، و صیانت آنان در مواجهه با آفات، نقش بسیار مؤثری داشت، ساواک به بهانههای مختلفی، شاگردان حضرت امام و نظریهپردازان بزرگ نهضت را، که با تخصص علمی، فلسفه اسلامی، دانش فقهی، تفسیر قرآن و روایات معصومین(ع) و بصیرت خود، قادر بودند، جوانان مسلمان را از افتادن در دام فریب ماتریالیسم دیالکتیک باز دارند، روانه زندانهای مخوف کرده بود.
مساجدی چون الجواد، جاوید، جلیلی و... ونیز مراکزی مثل حسینیه ارشاد مسدود شده، جوانان از دسترسی به علمای اسلام و روحانیت متعهد محروم گشته بودند. در همین حال مارکسیستها خروارها کتاب، جزوه و مانیفست هزار بار چاپ شده را به راحتی منتشر و توزیع میکردند. اینگونه اقدامات برنامهریزی شده ساواک موجب گردید برخی جوانانی که شناخت و اندوخته علمی دینی آنان به چند کتاب راه طی شده، ذره بیانتها، بینهایت کوچکها کار در اسلام و خدا در اجتماع، و فهمشان از قرآن به مطالعه سطحی برخی از قسمتهای پرتوی از قرآن محدود میشد و معمولاً از فهم ترکیبات و عبارات ساده عربی عاجز بودند و با شرکت در چند کنفرانس دکتر شریعتی و مطالعه چند کتاب وی تهییج شده، به مبارزه روی آورده بودند، به علت عدم فهم و درک معارف اسلامی در ابعاد مختلف اجتماعی، طبقاتی، عدالتخواهی و ظلمستیزی و مدیریت اقتصادی سیاسی در مقابل تبلیغات دشمن با مضامینی مثل اسلام با واقعیتهای جدید منطبق نیست و اسلام در مبارزه با سرمایهداری نارساست و باید برای سازماندهی طبقه کارگر، اسلام را کنار گذاشت، چون مذهب، تکامل تاریخی دیالکتیکی و مبارزه طبقاتی را قبول ندارد؛ دچار خود کم بینی و عقده حقارت شده، از درون فرو ریختند.