گفتاری از استاد حسن رحیمپور ازغدی، درباره استحاله طلبی(بخش اول)
انقلابیون 57؛ چه میخواستند؟ چه نمیخواستند؟
در این بیست، سیسال شنیدیم که کسانی اظهار نگرانی کردند که انقلاب را مصادره کردند و انقلاب را ربودند! و هایجک1 شد! صورت انقلاب مانده، اما سیرتاش2 نیست. تعابیری مثل استحاله3 انقلاب، انحراف انقلاب، اهل و نااهل، خودی و ناخودی، اصل و بدل، و تعابیر دیگری از این قبیل از سوی اطراف گوناگون غالبان و مغلوبان در جریانهای مختلفی که در این سی سال اتفاق افتاده، در داخل و خارج کشور بسیار بهکار رفت و میرود.
بارها شنیدیم کسانی گفتند و نوشتند و مینویسند که ما مالک انقلاب بودیم، فلانیها مستأجر بودند، جای مالک و مستأجر عوض شده است؛ کی اهل است، کی نااهل؛ صاحبان انقلاب، غاصبان انقلاب و تعابیری از این قبیل.
انقلابها سیرتی دارند و صورتی. البته تصور یک انقلاب با صورتِ بیسیرت ممکنتر است تا تصور انقلابی که سیرت انقلابیاش را حفظ کرده باشد ولی صورت انقلابی نداشته باشد. در عین حال این بخش دوم هم غیر قابلتصور نیست، ولی آن بخش اوّل است که نگرانی اصلی است و به لحاظ تاریخی و جامعهشناختی ممکن تر است و بارها در مورد بسیاری از انقلابها اتفاق افتاده است. انقلاب ما هم بارها در معرض این خطر بوده و همچنان هست و خواهد بود. مثل هر پدیده انسانی دیگری، چون رفتار و فعل انسانی صورت و سیرت، و غالب و محتوا دارد و هم حُسن و قُبح فعلی و فاعلی در مورد هر فعل و هر فاعل مختاری قابل تصور است، بنابراین، این صورت مسئله منطقی و قابلتصور است که چه کنیم انقلاب با صورت و بیسیرت روی دستمان نماند. اصل طرح این مسئله منطقی و درست است. اختلاف بین جریانهای مختلف فکری-ایدئولوژیک و در نتیجه جریانهای سیاسی در این سیسال بر سر معیارهاست. معیار برای تشخیص سیرت و ماهیت یک انقلاب چه است؟ آیا میشود هر جریان و هر فردی یک تعریفی از سیرت و ماهیت انقلاب ارائه بدهد، به نحوی که نهایتاً خودش صاحب انقلاب و طرف مخالفش غاصب انقلاب از آب در بیاید؟ یا نه، ما یک معیار عینی هم داریم که بتوانیم بسنجیم که یک انقلاب چه وقت منحرف میشود؟ چه وقت دچار استحاله میشود؟ چه وقت ربایش میشود؟ این سوال اصلی است. ما معتقدیم معیارهایی وجود دارد. برای شناخت سیرت یک انقلاب و بنابراین تشخیص زمان وقوع انحراف و استحاله درون انقلاب، باید به چند چیز نگریست. یکی ایدئولوژی انقلاب است، دیگری رهبری انقلاب است، و همچنین شعارهای یک انقلاب، و اهداف و روش هایش است. گرچه نمی شود گفت انقلاب اسلامی ایدئولوگ4هایی داشت و شاید از معدود یا تنها انقلابی باشد که ایدئولوگش، بنیانگذارش و رهبرش بعد از انقلاب هر سه یک نفر بود و اگر این تعبیر درست باشد، ایدئولوگ واقعی انقلاب خود حضرت امام بود.
اما در عین حال نسل ما که به یک معنا نسل انقلاب محسوب میشوند، یعنی در درگیریهای سال 56 و 57، و در دهه اول انقلاب حضور مستقیم داشتند، علاوه بر امام و در کنار ایشان مخاطب برخی از نظریهپردازان و متفکران اسلامی قرار داشتند که شاید بشود با مسامحه5 و به یک معنا آنها را جزو ایدئولوگهای انقلاب اسلامی دانست. افراد متعدد دانشگاهی و حوزهای با دغدغه اسلامی بودند که اشتراکات و تفاوتهایی داشتند. اینها در نسل ما بیشترین مخاطب را داشتند، گرچه در توده مردم که بدنه اصلی انقلاب بودند، نه مطهری و نه شریعتی به آن صورت شناخته شده نبودند. بدنه اصلی انقلاب فقط به امام نگاه میکرد و دیگران را اصلاً نمیشناخت؛ اما قشر روشنفکر و تحصیلکرده و فرهنگی در حوزه و دانشگاه علاوه بر امام، مخاطب افرادی از جمله اینها بود. من در این فرصت میخواهم به این پرسش یا ابهام یا شبهه یا القا یا هرچه میخواهید اسمش را بگذارید پاسخ بدهم که کسانی گفتند و شاید قیاس به نفس کردند6 که این انقلاب میدانست چه نمیخواهد، اما نمیدانست چه میخواهد. بعضیها در این دورهها این تعبیر را به کار بردند که ما که انقلاب کردیم میدانستیم چه نمیخواهیم اما نمیدانستیم چه میخواهیم؛ این خیلی حرف مهمی است. این به معنای به مُحاق بردن7 ایدئولوژی انقلاب، مبهم و مُجمَل کردن یا دانستن شعارها، ارزشهای اصلی، اولویتها، اهداف، رهبری و ماهیت انقلاب است. معنیاش این است که این انقلاب بیسیرت بود؛ صورت انقلاب بود ولی سیرتی در کار نبود؛ ما نمیدانستیم چه میخواهیم.
این دسته از افراد در خوشبینانهترین وَجه، قیاس به نفس کردند. ممکن است آنها واقعاً نمیدانستند چه میخواهند اما من میخواهم در این فرصت بررسی اجمالی کنیم که آیا انقلابیون واقعاً نمیدانستند چه میخواهند؟! و فقط میدانستند که چه نمیخواهند؟! جدا از امام و ایدههای امام که ایدئولوژی اصلی انقلاب است، من فقط به عنوان نمونه به بعضی از نکات بحثهایی که همان سی،سیوپنج سال پیش، یعنی بیش از سه دهه قبل، با نسل انقلاب در میان گذاشته میشد اشاره کنم، ببینیم آیا انقلاب سیرت مشخصی نداشت؟ شاخصی نداشت؟ نمیشود فهمید کِی منحرف میشود؟
من شما را به سه دهه قبل و قبل از دوران شما [نسلهای بعدی انقلاب] که آن موقع اکثراً نبودید برمیگردانم. یعنی به آن مقطع از تاریخ برمیگردانم که دقیقاً همان موقع این آقایان8 با ما و با نسل ما در میان گذاشته بودند که چگونه میتوان یک انقلاب را بیسیرت کرد. این خطر چقدر جدی است و مخالفین با چه روشی ممکن است جلو بیایند؛ و این که این انقلاب یک انقلاب خام نبود و میشد از همان موقع فهمید و دانست که این انقلاب چه وقت ممکن است منحرف شود.
این دو نفر را که مثال زدم، گرچه هر دو خاستگاه جغرافیاییشان یک جا بود، یعنی هر دو از خراسان آمدند ولی جایگاه اجتماعی و تربیتیشان خیلی با هم متفاوت بود. ولی هر دو آژیرهای مشترکی در مورد خطراتی که ممکن است انقلاب را در آینده تهدید کند به صدا در آوردند؛ با این تفاوت که شریعتی در سال 56، انقلاب ندیده از دنیا رفت و در عین حال راجع به این موج نهضت جدید اسلامی که دارد به پا میشود و در حوزه انقلابشناسی حرفهایی زده است که من فقط به یکی دو موردش اشاره میکنم. ولی شهید آیتالله مطهری انقلاب را دید، و خودش در کادر رهبری و در شورای انقلاب حضور داشت و با مسائل بعد از انقلاب هم مواجه شد و به شهادت رسید. یعنی من فکر میکنم در راه همین سیرتشناسی انقلاب و تلاشش برای مرزبندی و مرزبانی از سیرت و ایدئولوژی انقلاب ترور شد.
به این دو نفر که اشاره کردم، نه میخواهم نقش و سهم دیگران را نادیده بگیرم و نه میخواهم بگویم انقلاب بر اساس حرفهای این دو نفر به پا شد. اینطور نبود؛ عرض کردم اصل انقلاب امام بود و مردم؛ ولی در بین قشر خاصی که به دنبال بررسی نظری ایدئولوژی انقلاب بودند، اینها پرمخاطبترین افراد بودند. اینجا نمی خواهم نقّالی کنم و بگویم اینها چه گفتند، آثارشان هست میتوانید بروید ببینید. میخواهم به این سوال جواب بدهم که آیا نسل ما نمیدانستند چه میخواهند و فقط میدانستند که چه نمیخواهند؟ یا میدانستند چه میخواهند و چه نمیخواهند؟ و این که سیرت و ماهیت این انقلاب از ابتدا روشن بود و خطراتی که تهدیدش میکرد را به وضوح تبیین کرده بودند.
مرحوم شریعتی غیر از آن خطر تبدیل نهضت به نهاد، که چطور ممکن است یک انقلاب دچار رکود شود و یکی از چیزهایی که سیرت و ماهیتش را به خطر میاندازد همین است، در یک تعبیری به خطر ربایش انقلابها بعد از پیروزی توسط یقهسفیدها اشاره میکند. میگوید خطری که نهضتهای ضد استعماری و رهاییبخش را تهدید میکند، تغییر تدریجی شعارهای انقلاب است. بیسروصدا اولویتهای انقلاب عوض شود. به انقلابیون، آن تودههای کوچه و بازار، چهرههای گمنام و خاکآلود و فداکاران پارسا و آن مبارزات صادقانه و مرگهای پاک، بعد از اولین یا دومین پیروزیها گفته شود دیگر دوره جهاد و مبارزه تمام شد! شما وظیفه تان را انجام دادید؛ خیلی ممنون! دوره پوپولیزم9، و دوره احمقها تمام شد! دوره عقلا و نخبگان، و دوره اِلیت10 رسیده است. شما انقلاب را تحویل بدهید، به شما رسید هم میدهیم، بفرمایید کنار، بروید خانههایتان نگاه کنید! دوران جهاد و مبارزه پایانیافته است؛ موقع حکومت کردن و اداره کردن جامعه است، آن شعارها و ارزشها به درد مدیریت کردن و حکومت کردن نمیخورد. آن شعارها به درد انقلاب کردن میخورد. آن شعارها را برای انقلاب کردن دادیم دیگر با آن شعارها که نمیشود حکومت کرد!
عین این تعبیر را بعضی در دهه گذشته گفتند. من یک وقتی روایات امیرالمؤمنینعلیهالسلام در نهجالبلاغه را میخواندم که یک حکومت دینی واقعی چه نوع حکومتی است، بعضی از مسئولین در آن دهه، در یک جلسهای به من گفتند که این روایات و نهجالبلاغه و ... که میخوانی خیلی خوب است، ولی اینها برای انقلاب کردن به درد میخورد، نه برای حکومت کردن! اینها خاک و خونی است و برای انقلاب کردن! عین این تعبیر را خود بنده در دهه گذشته، در دهه دوم انقلاب از بعضی مسئولین رده بالای کشور شنیدم.
مرحوم شریعتی این را 35 سال پیش در آثارش پیشبینی کرد و من هم برایم خیلی جالب بود که عین این جمله را شنیدم. میگوید این خطر برای نهضتهای ضد استعماری و انقلابی، که بنیادشان گسترش جهانی میطلبد و باید جهانی شوند، به خصوص اگر ایدئولوژیک و اسلامی باشند و نمیتوانند در مرز ملیت و طبقه و نژاد و صنف و حتی مذهب متوقف شوند، پیش میآید که به آنها میگویند آقا این شعارها به درد انقلاب کردن میخورد، دیگر به درد حکومت کردن نمیخورد. مبارزه تمام شد، هر کسی دنبال کار خودش برود. آنهایی که در سالهای خون و خطر در لندن و پاریس و هلند و بلژیک و واشنگتن بودند و در کشورهای متروپُل11 و استعماری، بیگانه با جامعه و مردم و نهضتشان دکتر و مهندس و متخصص اقتصاد و سیاست و جامعهشناسی و برنامهریزی توسعه و حقوق شدند، بیایند برگردند بگویند خُب دیگر شما کار خودتان را کردید، بفرمایید کنار، سیستم را دست ما بدهید.
خیلی مراقب باشید! دقیقاً عملیات ربایش یک انقلاب همینطور بیسروصدا انجام میشود. آنها میگویند ما آنجا جامعهشناسی و اقتصاد خواندیم، توسعه خواندیم، علومسیاسی خواندیم، شما که عوام هستید و چیزی سرتان نمیشود. شما نیروی عملیاتی هستید، ما متفکریم؛ تحویل بدهید. مرحوم دکتر میگوید اینها میآیند انقلاب را میبلعند و بعد از انقلاب تئوریهای امپریالیستی12 را بر سیستم انقلاب حاکم میکنند. همان تئوریهای قبلی را حاکم میکنند و بعد از انقلاب کشور را درست در مسیری میبرند که رژیم قبل از انقلاب علناً میبرد. اینها غیر علنی همان کارها را تکرار میکنند. یک جریان تکنوکرات13، بروکرات14، و طرفداران لیبرالسرمایهداری که به اسم عقلانیت و توسعه علمی از شما تحویل میگیرند و میبرند. تئوریهای امپریالیستی را بر سیستم انقلاب حاکم میکنند، در عوض یک سری سخنرانیهای تکراری، ترجمهای و به اصطلاح علمی، کنگره و کنفرانس و سمینارهای جامعهشناسی توسعه، آن هم بدون نوآوری بومی تحویل مردم میدهند. مردم هم میگویند حتماً ما نمیفهمیم! مشکل از ماست که ما نمیفهمیم. نمیدانند که مشکل از خود همین گویندههاست، مشکل از شما نیست. مردم میگویند نه مشکل از ماست، حتماً ما متوجه نمیشویم، بگذار اینها کار را درست کنند و بعد دلشان خوش میشود که خودیها آمدند، وَلو دارند کار قبلیها را میکنند، کار همان ناخودیها را میکنند ولی خودیاند. همین که در کوپتلپارتی15 ها و شبنشینیها و پشت میزهای حکومتی علناً مستشارهای انگلیسی و آمریکایی و فرانسوی ننشستند، بهجایش کسانی نشستند که اسمشان بومی است، محل تولدشان ایران بوده است، احیاناً نماد مذهبی دینی و ریشی هم دارند این دیگر خوب و کافی است. وَلو همان ایدهها را پیش ببرند، عیبی ندارد. همان ایدهها را پیش ببرند ولی خودیاند! اینها با ما هستند، ایرانیاند! میگوید بعد اینها میآیند سر سفره مینشینند کمکم به مردم حالی میکنند همه چیز توهّم بوده و رژیم قبل از انقلاب داشت کار معقولی میکرد! شما دستپاچه شدید، حالا همان مسیر را ادامه بدهید. آنها مصلح بودند. امپریالیستها مدرن و استاد ما هستند. ما توسعه میخواهیم؟ باید بر اساس الگوی همین امپریالیستها عمل کنیم. دوره حماقت و پوپولیزم تمام شد. دوره انقلاب و جنگ تمام شد. ما دیگر به شما نیازی نداریم، تاریخ مصرفتان تمام است.
"ادامه دارد ..."
_____________________
پینوشتها:
1 . دزدی هواپیما وسایر وسائط نقلیه و مسافران آن؛ اصطلاحی
2 . طریقه، مذهب و روش
3 . دگرگون شدن
4 . نظریهپرداز
5 . آسان گرفتن
6 . کسی یا کسانی را چون خود دیدن.
7 . احاطه کردن چیزی برای پوشانیدن آن.
8 . افرادی مانند مرحوم دکتر شریعتی و شهید آیتالله مطهری
9 . روشی سیاسی در طرفداری کردن یا طرفداری نشان دادن از حقوق و علایق عامه مردم
10 . برگزیدگان؛ اقليتي كه قدرت، ثروت و رسانههای همگاني يا امتيازات ديگر را در اختيار دارند و از تواناييها و امكانات ممتازي برخوردارند.
11 . قدرت متجاوز از مرزهای ملی خود که دارای سایقه زیر تسلط گرفتن سرزمینها و ملتهای دیگر است.
12. سلطه سياسي و اقتصادي كشوري بر كشور و سرزمينهاي ديگر كه گاه با تسخير خاك آن كشور به وسيلة قدرت نظامي توأم بوده و گاه به صورت استقرار حكومت هاي دست نشانده براي تأمين منافع سياسي و اقتصادي كشور مسلط نمايان مي شود.
13. اصالت تخصص یا به عبارت بهتر ترجیح تخصص نسبت به تعهد.
14. قدرتی است که در آن فرمانروا یا رئیس اراده خود را بر دیگران تحمیل میکند، و اعمال قدرت را حق خود دانسته و اطاعت از دستورها را وظیفه فرمانبردار و مرئوس میداند.
15. مهمانی عصرانه همراه با پذیرایی بهوسیله مسکرات.