kayhan.ir

کد خبر: ۶۴۴۰۵
تاریخ انتشار : ۰۹ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۰

اختلافات ؛ ریشه‌ها و راه‌حل‌ها (1)(زلال بصیرت)


مروري بر قرآن کريم نشان مي‌دهد که خداي متعال انسان‌ها را از يک منظر به دو دسته کلي تقسيم مي‌کند: دسته اول كساني هستند كه آنها را در آيه‌اي از قرآن چنين توصيف فرموده: إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ (فرقان،44)؛ اينها جز مثل چهارپايان نيستند و در آيه ديگري آنها را شَرَّ الدَّوَاب ‏(انفال، 22)، به معني بدترين جنبندگان ناميده است و در باره آنها مي‌فرمايد: ذَرْهُمْ يأْكُلُواْ وَيتَمَتَّعُواْ (حجر،3)؛ آنها را به خود واگذار، تا بچرند و بخورند. در برابر اين گروه، عده ديگري هستند که از آنها به عنوان أَوْلِياءَ اللَّه‏ ياد شده، مورد تکريم الهي‌اند و در ميان ايشان است که خليفهًْ   ‌‌الله تحقق پيدا مي‌کند. حال، اگر ما بخواهيم وجه تمايز و تفاوت اساسي بين اين دو دسته را پيدا کنيم، به چه عاملي خواهيم رسيد؟
ويژگي‌های انسان برسایر مخلوقات
 دو ويژگي براي انسان، به عنوان اشرف مخلوقات مي‌توان بر شمرد، که در حيوانات نيست؛ ويژگي اول:  اينکه آدمي توانايي درك معلوماتي را دارد که حيوانات قادر به فهميدن آنها نيستند. خداي متعال انسان را با چنين توانمندي‌ و نيرويي آفريده است؛ حال اگر  كسي اين نيرو را به کار نگيرد، يا از آن سوءاستفاده کند، از مرتبه انسانيت سقوط كرده و مثل چهارپایان يا بدتر از آنها مي‌شود. خداوند اين گروه را در قرآن چنين توصيف مي‌كند:كساني كه از عقل و چشم و گوش خود براي شناختن حقايق استفاده نمي‌كنند، مانند چهارپايان، بلكه بدتر از آنها هستند، چون اهل غفلتند. (اعراف،179)
معمولاً از ويژگي اول كه به درک حقايق و شناخت مربوط مي‌شود، به عنوان «عقل» ياد مي‌شود.  بشر با كمك همين ابزار توانسته است در علوم مختلف به پيشرفت‌هاي چشمگيري دست يابد و صنايع و ابزارهاي امروزي را براي زندگي خود اختراع کند؛ دامنه اين ابزار شناخت حتي فراتر از علوم طبيعي، به ماوراي طبيعت هم مي‌رسد. البته در برخي از آيات قرآن مثل: كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ (نور،41)، نوعي از علم به همه موجودات نسبت داده شده، كه هر چند ما حقيقت آن را نمي‌شناسيم و تعبداً آن را مي‌پذيريم، ولي مي‌دانيم كه اين علم از مقوله ديگري غير از علم و دانش بشري است.
ويژگي ديگر آدمي،  که مهمتر از خصوصيت اول است و از شناخت وي ناشي مي‌شود و او را از حيوانات متمايز مي‌كند، انگيزه او در رفتارهايش است. انگيزه حيوانات در رفتارشان عمدتاً به رفع نيازهاي جسمي يا پاسخ به غرايز برمي‌گردد. اگر انسان نيز با همين انگيزه‌ها رفتاري را انجام دهد، تفاوتي بين او و حيوان نيست. پس انسان بايد وراي انگيزه‌هاي حيواني، هدف ديگري نيز در رفتارهاي خود داشته باشد.
برخي رفتارها از انسان صادر مي‌شود كه با انگيزه‌هاي حيواني قابل توجيه نيست. به عنوان نمونه نقل شده است كه در يكي از جنگ‌هاي زمان پيغمبر اکرم (ص)‌ براي يکي از مجروحان كه به شدت تشنه بود، ظرف آبي آوردند؛ اما او از نوشيدن آب خودداري كرد و به مجروح ديگري كه كنار او بود اشاره كرد. مجروح دوم نيز آب را ننوشيد و به فرد سوم اشاره كرد. اين جريان تا هفت نفر ادامه يافت. اما وقتي آب را براي نفر هفتم بردند، ديدند او به شهادت رسيده است؛ همچنين وقتي كه آب را براي مجروحان قبل بردند، آنها نيز شهيد شده بودند. چه عاملي موجب مي‌شود كه يك مجروح تشنه كه در حال احتضار است، ايثار كند و آب را به مجروح ديگري حواله بدهد؟ قطعاً چنين امري در حيوانات سابقه ندارد و همين مسئله موجب تفاوت ميان انسان و حيوان مي‌شود.
از ديرباز فلاسفه و روانشناسان تحقيقاتي در جهت شناسايي عوامل مؤثر در رفتارهاي انسان انجام داده‌اند كه در نتيجه آنها مکاتب مختلف روانشناسي به وجود آمده است. اما آنچه ما از قرآن استفاده مي‌كنيم اجمالاً اين است كه برخي از آدميان از چهارپا بدتر هستند و به تعبير قرآن «شَرَّ الدَّوَاب»‌اند؛ در مقابل، کساني هستند كه در قطب مخالف گروه اول قرار دارند؛ البته بين اين دو قطب مراتب زيادي است. حال، ما بين اين دو قطب در کجا قرار داريم؟
انتخاب ؛ ویژگی انحصاری انسان
خداي متعال قواي مشترک بين انسان و حيوان را در اختيار ما قرار داده، تا ما بتوانيم با انتخاب و اختيار خود مسير رسيدن به خلافت خداوند را طي کنيم و به قرب الهي نائل شويم. وسايل لازم، از جمله عقل (اعم از عقل نظري كه براي شناخت حقايق مورد نياز است و عقل عملي كه در بخش شناخت ارزش‌ها كاربرد دارد) را نيز در اختيارمان قرار داده است. علاوه بر آن، با توجه به اينکه عقل به تنهايي کافي نيست و همچنانکه تجربه ثابت كرده، انسان‌ها گاهي با سوءاستفاده از همين عقل، از حيوانات بدتر مي‌شوند، براي تکميل كار عقل، دين را نيز از طريق وحي براي ما فرستاده، تا تضميني باشد براي اينکه اشتباه نکنيم. البته هيچ يك از اين عوامل، آدمي را مجبور به پيمودن راه تعالي نمي‌كند. چون آنچه موجب رشد و ترقي انسان مي‌شود، انتخاب و اراده او در اين مسير است؛ از همين‌رو خدا نخواسته است که کسي به اجبار راه خير را بپيمايد.اگر خدا مي‌‌خواست، مي‌توانست همه را جبراً هدايت کند. ولي او خواسته است: فَمَن شَاء فَلْيؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيكْفُرْ (کهف،29)؛ هر كسي با اراده خود بايد بين كفر و ايمان، يكي را انتخاب كند. اين امر در فرهنگ قرآنی، امتحان ناميده شده است. بنابراين، با وجود اينکه خداوند به آدمي  عقل داده و براي تكميل كار عقل وحي را نازل كرده و انبيا را هم براي هدايت بشر فرستاده و به آنها معجزاتي براي اثبات حقانيتشان عنايت كرده، در عين حال، آدميزاد مي‌تواند همه اين عوامل هدايت را ناديده بگيرد و بر خلاف آنها عمل کند؛ همچنانکه بسياري از آدميان چنين کرده‌اند: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ (بقره،213)؛ خدا پيامبران را فرستاد تا راه رفع اختلافاتي که بر اثر شهوت و غضب و خواسته‌هاي حيواني بين افراد بشر پيدا مي‌شود، به آنها نشان دهند؛ اما انسان‌ها از همين عامل رفع اختلاف، در جهت اختلاف سوء استفاده کردند: وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ (جاثيه،17).
ریشه اختلافات بشر
البته بعضي از انديشمندان غربي معتقدند اصولاً حق و باطلي وجود ندارد و هر کس هر چه بفهمد، همان فهم براي او حق و حجت است. اين ديدگاه كه پلوراليسم معرفتي است، برخلاف ديدگاه قرآن است كه مي‌فرمايد: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ (يونس،32). براساس اين آيه، حق يکي است. بنابراين، براي اينکه در دام باطل نيفتيم، بايد حق را بشناسيم و مطابق آن عمل کنيم. اما قرآن همه اختلافات را ناشي از جهل و ناداني نمي‌داند؛ بلكه مي‌فرمايد: فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ (يونس،93)؛ دليل چنين اختلافي را هم در آيه ديگري بَغْيا بَينَهُمْ، يعني سرکشي و برتري‌طلبي معرفي كرده است. قرآن اين مسئله را پيش‌بيني كرده و مي‌فرمايد: وَلاَ يزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ (هود،118)؛ آدميان همواره اهل اختلاف خواهند بود. در اين ميان يک استثنا وجود دارد: إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ (هود،119)؛ کساني مي‌توانند از اختلافات شيطاني نجات پيدا کنند که مشمول رحمت الهي واقع شوند.
اين اختلافات شعبه‌هاي گوناگوني دارد؛ بخشي از آنها  در مسائل ريشه‌اي و بنيادين است که براساس آنها اهل حق، از اهل باطل و اهل دين از بي‌دينيان و ملحدان جدا مي‌شوند. بخش نازل آن نيز بين اديان مختلف است که با وجود اشتراک در اصول توحيد، نبوت و معاد، در مسايلي از قبيل آخرين پيامبر، يا حقانيت اديان ديگر با هم اختلاف دارند. در مرتبه بعد، مسلمانان با وجود اعتقاد به تمامي آنچه پيامبر اسلام (ص) از سوي خدا آورده و در قرآن به آنها تصريح يا اشاره شده، به فرقه‌هاي مختلف شيعه و سني تقسيم شده‌اند. رشته اين اختلافات ـ‌كه برخي از آنها بر سر مسائل جزئي‌تر است‌ـ به ميان شيعيان نيز ادامه پيدا مي‌كند.
اما همان‌گونه که اميرالمؤمنين‌(ع) مي‌فرمايد، همه اين اختلافات دو ريشه بيشتر ندارد،نقطه آغاز همه فتنه‌هاي موجود در بين مسلمانان، که خدا را شناخته‌اند، به پيامبر ايمان دارند و قيامت را پذيرفته‌اند، دو عامل است: هوس‌ها و بدعت‌ها(نهج‌البلاغه، صبحي صالح ص 88، خ 50)؛  يك فرد يا گروه، صرف نظر از دستور خدا و پيغمبر، خواسته و تمايلي دارد كه با خواسته و تمايل گروه ديگر در تعارض است و هميشه نمي‌توان با زور و اجبار خواسته خود را به طرف مقابل تحميل كرد؛ بلكه معمولاً راحت‌ترين كار اين است كه به شيوه‌هاي مختلف، از جمله مطرح كردن حرف‌هاي نو و آراء بدعت‌آلود فكر ديگران را تغيير داد و براي خود طرفداراني فراهم كرد. امروزه نمونه‌هاي فراواني از اين كار را در كشور خودمان و ساير كشورها مي‌توانيم پيدا كنيم؛ از جمله مذاهب جديد و فرقه‌هاي نويي كه هر از چندي در گوشه و كنار دنيا اختراع مي‌شود. براساس اين فرمايش حضرت امير(ع)دومين عامل اختلافات، آراء بدعت‌آميز است. ويژگي اين آراء نيز مخالفت همه آنها با کتاب خداست كه با سوء استفاده از سخنان و شعارهاي فريبنده، گروهي را بر خلاف دين الهي به دوستي و تبعيت از سران خود وامي‌دارد.
سخنرانی آيت‌الله مصباح يزدي (دام ظله) دراجلاس سراسري دبيران احزاب عضو ائتلاف اصولگرايان ـ تهران ـ مدرسه شهداي مؤتلفه 94/6/5
زلال بصیرت روزهای  پنج شنبه منتشر می‌شود.