kayhan.ir

کد خبر: ۶۳۸۴۱
تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۰

اعجاز مهرورزی پیامبر اکرم‌(ص)


  اسماعیل نسّاجی زواره
  نوشتارحاضرگوشه‌هایی از سیره پیامبر رحمت(ص) در عرصه محبت و مهرورزی و تعامل با مردم واطرافیان را به تصویر کشیده است‌. این مطلب به نقل از پاسدار اسلام شماره 308 تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.  
***
اهمیت مهرورزی
«مهرورزی» از زیباترین آموزه‏های اخلاقی است که نقش سازنده و مؤثری را جهت گرایش انسان‏ها به سوی حق و عدالت ایفا می‏کند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمی‏تر کرده و آتش کینه‏ها و اختلافات را خاموش می‏سازد.
حضرت علی‌(ع) می‏فرماید: «قلوب الرّجال وحشیّه فمن تألّفها اقبلت علیه؛ (1) دل‏های انسان‏ها بیگانه و نا مأنوس است و هر کس از راه مهرورزی و محبت وارد شود، با آن الفت می‏گیرد.» بر همین اساس سعدی شیرازی چنین سروده است:
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود  لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش(2)
نبی مکرّم اسلام‌(ص) به عنوان کامل‏ترین اسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی‌ و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست در طول 23 سال دل‏های بسیاری را شیفته مکتب خویش کند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نماید. قرآن کریم در این زمینه می‏فرماید: «و ما ارسلناک الّا رحمه للعالمین؛ (3) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».
پیامبر اعظم‌(ص) فرمود: «اگر مهربانی و ملاطفت به صورتی مجسّم شود، آنچنان زیباست که خداوند مخلوقی زیباتر از آن را نیافریده است.» (4)
ابراز محبت و مهرورزی رسول خدا‌(ص) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ایمان می‏شد، بلکه مخالفین، از اخلاق نرم و شفقت‏آمیز آن بزرگوار بهره‏مند می‏شدند. به همین جهت خداوند متعال رسول گرامی‌اش را در قرآن تحسین نموده و می‏فرماید: «انّک لعلی خلقٍ عظیم؛ (5) یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی».
مهرورزی، رمز موفقیّت
راز موفقیت پیامبر(ص) در مدیریت حکومتی، عشق ورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمی‏کرد.
به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک...؛ (6) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تندخو بودی از اطراف تو پراکنده می‏شدند.»
محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه‌توز را به دوستان صمیمی‌تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) چنین آمده است که: پیامبر(ص) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوشرو و خندان بود و هرگز بی‌رحم، پرخاشگر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمی‏شد و هرکس به در خانه او می‏آمد، نومید باز نمی‏گشت. هرگاه فرد غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می‏گفت و درخواستی داشت، تحمل می‏کرد و به یارانش می‏فرمود: اگر کسی را دیدید که حاجتی دارد، به او عطا کنید و هرگز کلام کسی را قطع نمی‏کرد تا سخنش پایان گیرد.»(7)
 این چنین بود که دل‏ها را کانون محبت خود ساخت و میلیون‏ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی داد.
بذل عاطفه به خانواده
پیامبر‌(ص) در خانواده نسبت به همسران خود، هیچگونه خشونتی بروز نمی‏داد و این برخلاف خلق و خوی مردم مکه بود. بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل می‏کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل رنج می‏بردند.
او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می‏کرد و می‏فرمود: همه مردم دارای خصلت‏های نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه‏های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.
رسول خدا(ص) با فرزندان خود فوق‌العاده عطوف و مهربان بود و به آنها محبت می‏کرد. سیره تربیتی آن حضرت نشان می‏دهد که در طول زندگی، ارتباط عاطفی و کلامی ‌با فرزندانش داشت.
یکی از همسران پیامبر می‏گوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیه‏ترین فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آنچنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر(ص) می‏آمد، پیامبر‌(ص) از جای خود برمی‏خاست و سرو دست دخترش را می‏بوسید و او را در جای خود می‏نشاند و هرگاه پیامبر(ص) به منزل فاطمه‌(س) می‏آمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی‌اش را می‏بوسید و آن بزرگوار را در جای خویش می‏نشانید.(8)
ملایمت در عین صلابت
در مسایل فردی و شخصی آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم خو و ملایم بود. گذشت‏های بزرگ و تاریخی‌اش یکی از علل موفقیت در رسالت الهی او بود، اما در مسایل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می‏داد.
در فتح مکه کسانی که بدترین ستم‏ها و جسارت‏ها و دشمنی‏ها را در حق آن حضرت و یارانش کرده بودند، در ‌هاله‏ای از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عکس‌العمل متقابل پیامبر(ص) بودند.
امّا آن حضرت فرمود: من آنچه را یوسف(ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می‏کنم و همانند او می‏گویم:
«...لاتثریب علیکم الیوم...؛(9) امروز ملامت و سرزنشی برشما نیست...»
هنگامی‌که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آنگاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(10)  به دنبال زندگی‌تان بروید که همه شما آزاد هستید».
تمامی‌آنان گویا دوباره متولد شدند؛ بنابراین نفس راحتی کشیدند و به غیر از افراد معدودی، همگی محبت و عشق رسول خدا(ص) در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.
در همان فتح مکه زنی از قبیله «بنی مخزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید، خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیّت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود می‏دانستند؛ به همین دلیل برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامه بن زید» را که مانند پدرش نزد پیامبر(ص) محبوبیّت داشت وادار به شفاعت کردند، اما همینکه اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: چه جای شفاعت است؟ مگر می‏توان حدود و قانون را بلا اجرا گذاشت؟ و فوراً دستور مجازات صادر کرد.
اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهی کرد. پیامبر(ص) برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نماید، عصر همان روز به ایراد خطبه‏ای پرداخت و به مسئله اجرای قانون الهی اشاره نمود و فرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا می‏داشتند. هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می‏شد، او را از مجازات معاف می‏کردند و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت می‏ورزید، او را مجازات می‌کردند، قسم به خدایی که جانم در دست اوست! در اجرای قانون درباره هیچ کس کوتاهی و سستی نمی‏کنم. اگر چه مجرم از نزدیکان من باشد.» (11)
اعجاز مهرورزی
«مالک بن عوف نصری» از سرسخت‏ترین دشمنان پیامبر(ص) بود. او در سال هشتم هجری با تحریک قبیله‏های «ثقیف» و «هوازن» آتش جنگ حنین را برافروخته و دولت نوپای رسول گرامی ‌را گرفتار جنگی دیگرکرد، امّا به فضل الهی لشکریان اسلام در آن جنگ پیروز شدند. در این پیروزی که غنایم بسیاری به اضافه شش هزار اسیر جنگی از دشمن به دست مسلمانان افتاد، مالک بن عوف ـ عامل اصلی این جنگ ـ از ترس جان خود به طائف پناهنده شد، اما وقتی در مورد پیامبر(ص) و اندیشه‏های الهی ـ انسانی او قدری فکر کرد، شیفته مهر و محبت رسول خدا(ص) شد. به همین جهت امان خواسته و به مدینه آمد و نزد رسول خدا(ص) مسلمان شد.
پیامبر(ص) خانواده او را ـ که اسیر شده بودـ آزاد کرد. مالک بن عوف در اثر این همه محبت نبوی از نفوذ خود در منطقه طائف بهره گرفت و تمام هستی‌اش را در راه گسترش اسلام به کار گرفت. او در مقابل عظمت و جلالت پیامبر اکرم(ص) سخنانی بر زبان آورد که کمتر کسی این گونه ابراز ارادت کرده است.(12)
او دلباختگی خود به رسول خدا(ص) را این گونه اظهار می‏کرد: «من در میان همه مردم دنیا کسی مانند محمد را نه دیده‏ام و نه شنیده‏ام.» (13)
سرزنش یار
در ماجرای جنگ خیبر که در سال هفتم هجری رخ داد، سپاه اسلام پیروز شد. یکی از کسانی که در این نبرد اسیر مسلمانان شد، «صفیّه» دختر «حی ابن اخطب» (دانشمند سرشناس یهود) بود، بلال حبشی، صفیه را همراه یک بانوی دیگر به مدینه آورد، ولی آنها را از کنار جنازه‏های بستگانشان عبور داد، آنها با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدند و گریه سردادند و صورتشان را خراش دادند. وقتی در مدینه به محضر پیامبر(ص) رسیدند، آن حضرت از صفیه در مورد علت خراشیدگی چهره‏اش پرسید، صفیه ماجرا را تعریف کرد‌؛ پیامبر(ص) فهمید که بلال در این مورد آیین اخلاق و مهر و محبت اسلامی ‌را رعایت نکرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «أنزعت منک الرّحمه یا بلال حیث تمرّ بأمرأتین علی قتلی رجالهما؛ (14) ای بلال! آیا مهر و محبت از وجود تو زدوده شد که آن دو بانو را در کنار کشته‌شدگان حرکت دادی؟ چرا بی‌رحمی‌کردی؟!».
این‌گونه سرزنش‏ها بیانگر آن است که اسلام دین محبت است: به طوری که حتی نباید در منطقه جنگی بازماندگان کفّار را از کنار جنازه کشته‌هایشان عبور داد.
جلب اعتماد افراد
یکی از روش‏های مهم در اصلاح و تربیت دینی، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانی به اعتماد می‏رسد که نشانه‏های صداقت گفتاری و رفتاری را در چهره و رفتار مربی بخواند.
استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سیره عملی پیامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفته است؛ زیرا آن حضرت مظهر صفات الهی است و اساس هدایت و تربیتش انسان دوستی است.
به همین دلیل در برخورد با دیگران اصل را بر مهرورزی قرار داده و از خشونت و تندی تنها در مواقع استثنایی بهره گرفته است.
آنگاه که یاران پیامبر گرامی ‌در برابر رفتار نادرست یک عرب بادیه‌نشین با او بگونه‏ای خشونت‏آمیز برخورد کردند، پیامبر آنان را از این کار بر حذر داشت و با دادن عطای بیشتری به عرب بادیه نشین او را راضی کرد و خطاب به اصحاب خویش فرمود: «مثل من و این عرب بادیه‌نشین مانند کسی است که شترش فرار کرده و افرادی برای کمک به او شتر را دنبال می‏کردند تا مهارش کنند، ولی این کار آنان باعث می‏شد که شتر رم کرده بیشتر فرار کند. از این‌رو صاحب شتر فریاد زد آن را رها کنید! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفی را به دست گرفت و جلوی شتر رفت و آن را مهار کرد. سپس پیامبر(ص) افزود: اگر من شما را رها می‏کردم او را می‏کشتید.» (15)
برخورد گرم و صمیمی‌
برخورد گرم و صمیمی‌ باعث نزدیک شدن دل‏ها و افزایش محبّت می‏‌شود. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوالپرسی صمیمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیّت‏های منفی درباره برخی از واقعیّات جامعه و معارف دینی اصلاح شده است .
این مسئله در سیره رفتاری رسول گرامی‌(ص) بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی(ع) می‏فرماید: «وقتی حضرت با کسی مصافحه می‏کرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا اینکه آن شخص دستش را بر می‌داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت می‏کرد، حضرت(ص) هیچ گاه سخن او را قطع نمی‏کرد و از او جدا نمی‏شد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.» (16)
«انس بن مالک» می‏گوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام می‏کردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات می‏کرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند می‏شد و کسی نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر اینکه آن حضرت وقت برخاستن با او برمی‏خاست و در وقت دست دادن تا وقتی فرد دستش را جدا نمی‏کرد، پیش‌قدم نمی‏شد و خلاصه برخورد وی چنان بود که هرکس فکرمی‏کرد محبوب‏ترین فرد نزد آن بزرگوار است.(17)
تفقد و احوالپرسی
تمام اقشار جامعه به نوعی از لطف و مهرورزی پیامبراعظم(ص) برخوردار بودند و در این میان تکریم آن رهبر فرزانه نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر بود. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی می‏شد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت می‏دیدند و هیچ گاه پیامبر(ص) را از خود جدا نمی‏دانستند.
یکی از همسران پیامبر می‏گوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیه‏ترین فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر(ص) می‏آمد، پیامبر‌(ص) از جای خود برمی‏خاست و سرو دست دخترش را می‏بوسید و او را در جای خود می‏نشاند و هرگاه پیامبر(ص) به منزل فاطمه (س) می‏آمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی‌اش را می‏بوسید و آن بزرگوار را در جای خویش می‏نشانید.
«انس بن مالک» نقل می‏کند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمی‏دید، درباره او سؤال می‏کرد، اگر آن فرد در شهر نبود، برایش دعا می‏کرد، اگر حضور داشت به دیدن او می‏رفت و اگر مریض بود از او عیادت می‏کرد. (18)
نوازش کودکان
یکی از عادات اعراب دوره جاهلیت این بود که رفتار دوستانه و محبت‏آمیز با کودکان را نوعی ضعف تلقی می‏کردند. با کودکان بگونه‏ای رفتار می‏شد که شایسته یک انسان نبود. نگرش اعراب بت‌پرست نسبت به کودکان بخصوص دختران بسیار خشن و دور از ترحم بود.
سیره پیامبر اعظم(ص) بطلان و ظالمانه بودن این ذهنیّت را خاطر نشان می‏کند و مهرورزی و مهربانی والدین را نسبت به فرزندان مورد تأیید قرار می‏دهد.
زمانی که رسول خدا(ص) کودکان را می‏دید بر سر آنان دست می‏کشید و به آنان سلام می‏کرد و می‏فرمود: پس از من باید این امر به سنتی در جامعه تبدیل شود. (19) کودکانی که نزدیک پیامبر زندگی می‏کردند، وقتی آن حضرت را در کوچه و خیابان می‏دیدند و شاهد اظهار محبت ایشان بودند، از پیامبر(ص) تصویری به عنوان معلم دوست داشتنی و صمیمی‌در خاطر داشتند.(20)
روزی رسول خدا(ص) نماز ظهر را با جماعت اقامه کرد، ولی برخلاف معمول دو رکعت آخر را به سرعت به پایان رسانید. پس از نماز از آن حضرت (ص) پرسیدند: آیا حادثه ناگواری رخ داده که این گونه در دو رکعت آخر نماز عجله کردید؟ پیامبر‌(ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصّبّی؛ (21) آیا شما صدای ناله کودک را نشنیدید؟».
معلوم شد در نزدیکی محل اقامه نماز نوزادی گریه می‏کرده و کسی نبوده تا با نوازش او را آرام کند. مهر و محبت پیامبر(ص) موجب شد تا نمازش را کوتاه کند و آن کودک را مورد لطف و نوازش قرار دهد.
حسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره مهرورزی آن حضرت به فرزند خردسالش امام حسین‌(ع) که: روزی پیامبر در مسجد مشغول خواندن نماز بود. ناگهان امام حسین(ع) به سوی محراب دوید و به هنگام سجده پیامبر بر پشت آن حضرت سوار شد. هنگامی‌که پیامبر(ص) سر از سجده برداشت، حسین‌(ع) را با دست‌هایش می‏گرفت و در کنار خود بر زمین می‏نهاد. وقتی که به سجده دوم رفت باز حسین(ع) بر پشت آن حضرت سوار شد. این صحنه چندین بار تکرار شد تا پیامبر از نماز فارغ گردید. یک نفر یهودی از دور این منظره را دید. نزدیک آمد و به پیامبر عرض کرد: شما با فرزندان خود بگونه‏ای رفتار می‏کنید که در میان ما چنین رفتاری نیست! پیامبر به او فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان بیاورید، به کودکان مهر و محبت می‏ورزید. همین صحنه و گفتار موجب شد که آن یهودی مسلمان شود. (22)
ـــــــــــــــــــــــــــ
پی‏نوشت‏ها:
1 - نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 50.
2- گلستان سعدی، ص24.
3-  انبیاء، 107.
4- اصول کافی، کلینی، ج 2، ص120.
5- قلم، 4.
6- آل عمران، 159.
7- معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 83.
8- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 333.
-9  یوسف، 92.
10- بحار الانوار، مجلسی، ج 2، ص 132.
11- صحیح بخاری، ج 5، ص 269.
12- ماهنامه مبلّغان، ش 65، اردیبهشت 1384، ص 33.
13- اسدالغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 290.
14- سیره ابن هشام، ج 3، ص 350.
15- سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت‌(ع)، سید علی حسینی زاده، ج 1، ص 85 ـ 86.
16- بحارالانوار، ج 16، ص 236.
17- همان، ص 230.
18- همان، ص 232.
19- همان، ص 215.
20- ماهنامه معرفت، ش 57، شهریور 1381، ص 67ـ68.
21- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 384.
22- همان، ص 71ـ 72.