حدیث دشت عشق
به ياد بسيجي شهید «حمید معانی» ز قاف عشق بالا شد «معانی»
شهيدحميد معاني در اول شهریورماه ۱۳۴۴ درمنجیل متولدشد. از دوران خردسالی،آن زمانها که هنوز جز دنیای خانه و خانواده،محیطی فراختر را به خوبی و زیبایی درک نکرده بود و در دنیای تجارب و دانستنیهایش جز آنچهار دیواری که عطر و بوی مذهب و عشق به اهل بیت،هر صبح و شام معطّرشمیساخت؛ شکل و شمایل فضای دیگری نقش نبسته بود؛با آن قدّ و قامت کوتاهولی دلچسب و گویش شیرین و شادیبخش کودکانه، به رسم مردانِ مکلّف و معتقدبه نماز میایستاد و سر به مهر میگذاشت و تجربههایش از بزرگترهای خانواده را دراین زمینه،تکرار میکرد:الله اکبر،الله اکبر.بحول الله. زمینة مذهبی خانواده که عشق را چون شیر و شکر با جانش آمیخته کرده بود وتقیّد و پایبندیش به انجام واجبات و دوری از نواهی الهی که در سایة آنعشق،رفتارش را مستقیم و بیاعوعاج نموده و وقار و فروتنی و غیرت و مردانگی وشایستگی ویژهای به او بخشیده بود،براستی شخصیّتی متناسب با اسمش – حمید -پیدا کرده و او را در جهت «مردان قبله» به جدّ و جهد و تلاش و تکاپو وا داشتهبود. به همین جهت در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، با گامهای استوار در تظاهرات و راهپیماییهای گوناگون پای نهاد و با مشتهای گره کرده خشم و نفرت خویش را ازطاغوت ابراز نمود و چون اریکه شاهنشاهی به زیر کشیده شد و پرچم اسلام نابمحمدی در ایران به اهتزاز در آمد؛ همکاری با جهادسازندگی در کمک بهروستائیان و مبارزه با گروهک های شب پرست و به راه انداختن نشریّه توحید را وجهه همّت خود ساخت. پیسپاری در راه عشق و دلدادگی اش به نظامی که اساسش پراکنده کردن عشق درجای جای عالم مسکون بوده و هست؛ او را به مقابله با ایادی ابلیس که تاب نشرکلمة الله را نداشته و ندارند؛ به جبهههای نبرد تا ذوالفقاریّه آبادان کشانید و در 17/٩/1359 دراین منطقه به شهادت رسيد.
فرازي از نوشته شهيد: مادر! راه من پر خوف و خطر است! ممکن است برنگردم.مبادا کاری کنید کهدشمن، شاد بشود !
شهيدحميد معاني در اول شهریورماه ۱۳۴۴ درمنجیل متولدشد. از دوران خردسالی،آن زمانها که هنوز جز دنیای خانه و خانواده،محیطی فراختر را به خوبی و زیبایی درک نکرده بود و در دنیای تجارب و دانستنیهایش جز آنچهار دیواری که عطر و بوی مذهب و عشق به اهل بیت،هر صبح و شام معطّرشمیساخت؛ شکل و شمایل فضای دیگری نقش نبسته بود؛با آن قدّ و قامت کوتاهولی دلچسب و گویش شیرین و شادیبخش کودکانه، به رسم مردانِ مکلّف و معتقدبه نماز میایستاد و سر به مهر میگذاشت و تجربههایش از بزرگترهای خانواده را دراین زمینه،تکرار میکرد:الله اکبر،الله اکبر.بحول الله. زمینة مذهبی خانواده که عشق را چون شیر و شکر با جانش آمیخته کرده بود وتقیّد و پایبندیش به انجام واجبات و دوری از نواهی الهی که در سایة آنعشق،رفتارش را مستقیم و بیاعوعاج نموده و وقار و فروتنی و غیرت و مردانگی وشایستگی ویژهای به او بخشیده بود،براستی شخصیّتی متناسب با اسمش – حمید -پیدا کرده و او را در جهت «مردان قبله» به جدّ و جهد و تلاش و تکاپو وا داشتهبود. به همین جهت در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، با گامهای استوار در تظاهرات و راهپیماییهای گوناگون پای نهاد و با مشتهای گره کرده خشم و نفرت خویش را ازطاغوت ابراز نمود و چون اریکه شاهنشاهی به زیر کشیده شد و پرچم اسلام نابمحمدی در ایران به اهتزاز در آمد؛ همکاری با جهادسازندگی در کمک بهروستائیان و مبارزه با گروهک های شب پرست و به راه انداختن نشریّه توحید را وجهه همّت خود ساخت. پیسپاری در راه عشق و دلدادگی اش به نظامی که اساسش پراکنده کردن عشق درجای جای عالم مسکون بوده و هست؛ او را به مقابله با ایادی ابلیس که تاب نشرکلمة الله را نداشته و ندارند؛ به جبهههای نبرد تا ذوالفقاریّه آبادان کشانید و در 17/٩/1359 دراین منطقه به شهادت رسيد.
فرازي از نوشته شهيد: مادر! راه من پر خوف و خطر است! ممکن است برنگردم.مبادا کاری کنید کهدشمن، شاد بشود !