توجه به معنویت ، راهکار مقابله با خطر فرهنگی(2)
خطر فرهنگي زيربناي همه خطرهاي ديگر(زلال بصیرت)
فرض كنيد كسي كه پزشك است بگويد به من ارتباطي ندارد كه چه کسي و چگونه کشور را اداره ميکند يا با دشمنان خارجي و دوستان خود چگونه رفتار ميکند؛ اما گاهي شرايطي پيش ميآيد که به دليل خيانت مسئولان ـ مانند رژيم گذشته كه همه سرمايههاي ما در دست دشمنان قرار داشت ـ همه هستي انسان بر باد ميرود؛ دنيا و آخرت او نابود ميشود. براي مثال، همه،مركز اسلام را مکه و مدينه ميدانند؛ بيشترين منابع نفتي و ثروت بادآورده در اين منطقه قرار دارد؛ بگونهاي كه حتي حساب آن نيز در دستشان نيست؛ اگر آنها ميتوانستند اين ثروت خدادادي را خودشان استخراج و مديريت کنند، اول کشور خودشان را آباد و بعد هم سايرعالم اسلام را مديريت ميكردند و اين، هم افتخاري براي خودشان بود و هم سعادت مردم تأمين ميشد و با اين ثروت هنگفت مسلمانان نيز ارباب ميشدند و عزت پيدا ميکردند. اما الان وضعيت چگونه است؛ دشمن اين ثروت را با عنوان خريد، استخراج ميکند و وقتي ميخواهد پولش را بدهد، ميگويد چون شما را خيلي دوست داریم، در عوض پول آن، به شما اسلحه ميفروشيم و با اين كار بازار اسلحهسازي خودشان را رونق ميدهند. بعد از دادن اسلحه به آنها ميگويد البته بايد زير نظر من از اين اسلحه استفاده کنيد و کارشناس آموزش آن را من به شما ميدهم؛ يعني رمز آن را فقط در اختيار خودشان نگه ميدارند و بعد ميگويند مسلمانهاي همسايهتان را بکشيد. يعني چه؟ يعني با سرمايه خودتان برادران ديني، همسنخ و همسايهتان را با ثروت خودتان بکشيد. آيا رسوايي از اين بيشتر در عالم ميشود؟ حماقتي بيشتر از اين وجود دارد؟ امكان دارد كه انسان ثروتش را به كسي بدهد و اسلحه بخرد تا دوست، همسايه، همقوم و همزاد خود را بکشد؟!
نمونهاي از وابستگي به دليل بيتوجهي
به مسير درست انساني
اگر بنا باشد در عالم دو کشور وجود داشته باشد که از نظر نژاد، فرهنگ و اقليم نزديکترين روابط را با هم دارند، اين دو كشور حجاز و يمن است. اصل عرب اين كشورها هستند؛ شايد از يک نظر، يمنيها در عربيت اصيلتر از حجازيها هم باشند؛ آنگاه دشمن، سرمايه اينها را ميگيرد و بعد هم منت بر سر آنها ميگذارد که من در مقابل اين دلارها، به شما سلاح ميدهم و بعد هم ميگويد برادرهايتان را بکشيد! آنها هم قبول ميكنند؛ چون به آنها ميگويند اگر اين كار را نکنيد، فردا حکومتتان را ساقط ميكنيم و پسرعموهاي ديگر شما شاه ميشوند و شما بايد نوکري کنيد؛ بدبختي از اين بالاتر ميشود؟ فساد بالاتر از اين، آن است كه افرادي ديگر که با اسلام سروکار دارند ميگويند مسلمانها عجب ملت احمقي هستند؛ اينجا كه مرکز اسلام است، چه بلايي بر سر ثروتهاي خداداديشان ميآورند؛ اگر اينها عقل، فرهنگ و دين درستي داشتند، خودشان را اداره ميکردند؛ اينها چطور ميخواهند دنيا را اداره کنند؟! چرا؟ براي اينکه نفهميدند براي چه آفريده شدند و دين براي چه آمده است؛ به خيالشان همه اينها آمده است تا آنها به هر شكلي اطفاي شهوت و هوسراني کنند و بعد هم هر چه ميخواهد بشود. اگر از ابتدا درست ميفهميدند، براي چه آفريده شدهاند و اين جامعه، امکانات، ثروتها و معادن براي چه در اختيارشان است، آنگاه عاقلانهتر برخورد ميکردند و اين همه زحمت هم براي مسلمانان دنيا درست نميکردند.
اينها را نميتوان تقسيم کرد؛ نميتوان گفت من معدن نفت را استخراج ميکنم، ولي کاري ندارم كه پولش را چه کساني ميگيرند و با چه معامله ميکنند و يا اگر به جاي آن اسلحه دادند، چه کسي ميخواهد اين اسلحهها را آموزش دهد و اينکه چرا رموزش را به ما ياد نميدهند؛ مهم نيست كه هر اسلحه يا هواپيمايي را براي تعمير به آمريكا بفرستند؛ فعلا پولي بگيريم و چند روزي خوش باشيم و بعد هم هر چه ميخواهد بشود، مهم نيست.
همه بايد اين را بدانند كه براي چه آفريده شدهاند، به كجا ميروند و راه خوشبختي ابديشان چيست؛ اين همان اصول دين، يعني توحيد، نبوت و معاد است. ما براي كساني كه منکر دين هستند يا در اثر عوامل مختلفي دچار دينهاي انحرافي ميشوند، ناراحت ميشويم؛ اما بخشي از آن هم تقصير خودشان است كه همت نکردند.
شاه ؛ ژاندارم منطقه
حدود چند قرن است که ما کمابيش به غرب وابستگي پيدا کردهايم؛ از وقتي که اسلحه آتشين در اروپا ساخته شد، کشورهاي اسلامي کمابيش وابسته شدند؛ چون اينها خودشان اين تجهيزات را نداشتند و از آنها ياد گرفتند؛ بتدريج پيشرفتهاي صنعتي ديگر نيز به آن ضميمه شد. اين حرکت در كشور ما، بويژه از اوائل دوره قاجار و اندکي قبل از آن شروع شد. در بين کشورهاي اسلامي، اولين کشوري که با اروپاييها ارتباط پيدا کرد ـ به خاطر استفاده از توپهاي آتشين ـ کشور ترکيه بود. آنها اسلحههاي آتشين را از اروپاييها دریافت کردند و با ايران جنگيدند. بتدريج، ما در همه چيز احساس ضعف کرديم و کارمان در اين اواخر به اينجا رسيد كه در همه چيز وابسته شديم؛ يعني عينا نقشي را که امروز سلطان عربستان ايفا ميکند، سالها پيش شاه ايران اين کار را انجام ميداد؛ نفت ايران را ميخريدند و بهجاي آن اسلحه ميدادند و ميگفتند با خلق ظفار در عمان بجنگيد! شاه ميبايد سلاحهايي را که در مقابل پول نفت ايران گرفته بود، به همراه سربازهاي ايراني به عمان ميبرد و با عدهاي طرفدار کمونيسم و مخالف غرب ميجنگيد و ثروت و نيروهاي خود را هدر ميداد، چون آمريکا گفته بود. به تعبير خودشان، آن روزها شاه ژاندارم آنها در منطقه بود؛ وقتي انقلاب اسلامي رخ داد، اين معادلات را بر هم زد. آنها ميپنداشتند بزودي ميتوان اين انقلاب را کنترل کرد؛ بر اين اساس ميگفتند در طي شش ماه يا يک سال فاتحه انقلاب اسلامي را ميخوانيم؛ وقتي نتوانستند اين كار را انجام دهند، گفتند تا دو سال آن را تمديد ميكنيم. بعد هم ديدند اين تو بميري، غير از آن تو بميريهاست؛ بالاخره جنگ عراق را بهوجود آوردند و هشت سال ما را درگير جنگ کردند؛ اما ملت انقلابي ايران، به برکت راهنماييهاي امام، روح اسلام، تشيع و آموزههايي که از مکتب امام حسين فراگرفته بود، باز هم تسليم نشد.
خطر فرهنگي؛ زيربناي همه خطرهاي ديگر
بتدريج جايگاه شاه به دو كشور ترکيه و عربستان داده شد؛ ولي خطر فرهنگي که زيربناي همه اينهاست، همچنان باقي است. يعني اين فکر که بالاخره آمريکا کدخداست و بايد از او اطاعت كرد و نميتوان براي هميشه با او جنگيد، همچنان وجود دارد. وقتي از آنها ميپرسيد پس دين براي چيست، ميگويند دين براي روابط انسان با خداست، اعتکاف کنيد، در ماه رمضان روزه و احيا بگيريد، اينها براي دين است؛ اما مسائل سياسي و روابط بينالملل و اين نوع امور به شما ارتباطي ندارد و به تخصص خاص خودش نياز دارد؛ كساني که سي سال در آمريکا زندگي کردند و تربيت شدند، آنها بهتر اين نوع مسائل را ميدانند و بايد اين كارها را به آنها واگذار کنيد. متأسفانه اين نوع مسائل هنوز در فرهنگ ما هست و امكان دارد به نسل بعد نيز انتقال داده شود. بخش اول هم که جزء ضروريترين امور است، آنها نيز روزبهروز در حال کمرنگ شدن است و بهجاي آن، مسائل اقتصادي و مادي و پيشرفتهاي صنعتي خيلي پررنگ ميشوند و مسائل معنوي رنگ ميبازد.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي (دام ظله) در ديدار جمعي از دانشجويان دانشگاه بينالمللي امام خميني قزوين ؛ قم ؛ 4/2/94
زلال بصیرت در دهه آخر صفر روزهای فرد منتشر میشود.
نمونهاي از وابستگي به دليل بيتوجهي
به مسير درست انساني
اگر بنا باشد در عالم دو کشور وجود داشته باشد که از نظر نژاد، فرهنگ و اقليم نزديکترين روابط را با هم دارند، اين دو كشور حجاز و يمن است. اصل عرب اين كشورها هستند؛ شايد از يک نظر، يمنيها در عربيت اصيلتر از حجازيها هم باشند؛ آنگاه دشمن، سرمايه اينها را ميگيرد و بعد هم منت بر سر آنها ميگذارد که من در مقابل اين دلارها، به شما سلاح ميدهم و بعد هم ميگويد برادرهايتان را بکشيد! آنها هم قبول ميكنند؛ چون به آنها ميگويند اگر اين كار را نکنيد، فردا حکومتتان را ساقط ميكنيم و پسرعموهاي ديگر شما شاه ميشوند و شما بايد نوکري کنيد؛ بدبختي از اين بالاتر ميشود؟ فساد بالاتر از اين، آن است كه افرادي ديگر که با اسلام سروکار دارند ميگويند مسلمانها عجب ملت احمقي هستند؛ اينجا كه مرکز اسلام است، چه بلايي بر سر ثروتهاي خداداديشان ميآورند؛ اگر اينها عقل، فرهنگ و دين درستي داشتند، خودشان را اداره ميکردند؛ اينها چطور ميخواهند دنيا را اداره کنند؟! چرا؟ براي اينکه نفهميدند براي چه آفريده شدند و دين براي چه آمده است؛ به خيالشان همه اينها آمده است تا آنها به هر شكلي اطفاي شهوت و هوسراني کنند و بعد هم هر چه ميخواهد بشود. اگر از ابتدا درست ميفهميدند، براي چه آفريده شدهاند و اين جامعه، امکانات، ثروتها و معادن براي چه در اختيارشان است، آنگاه عاقلانهتر برخورد ميکردند و اين همه زحمت هم براي مسلمانان دنيا درست نميکردند.
اينها را نميتوان تقسيم کرد؛ نميتوان گفت من معدن نفت را استخراج ميکنم، ولي کاري ندارم كه پولش را چه کساني ميگيرند و با چه معامله ميکنند و يا اگر به جاي آن اسلحه دادند، چه کسي ميخواهد اين اسلحهها را آموزش دهد و اينکه چرا رموزش را به ما ياد نميدهند؛ مهم نيست كه هر اسلحه يا هواپيمايي را براي تعمير به آمريكا بفرستند؛ فعلا پولي بگيريم و چند روزي خوش باشيم و بعد هم هر چه ميخواهد بشود، مهم نيست.
همه بايد اين را بدانند كه براي چه آفريده شدهاند، به كجا ميروند و راه خوشبختي ابديشان چيست؛ اين همان اصول دين، يعني توحيد، نبوت و معاد است. ما براي كساني كه منکر دين هستند يا در اثر عوامل مختلفي دچار دينهاي انحرافي ميشوند، ناراحت ميشويم؛ اما بخشي از آن هم تقصير خودشان است كه همت نکردند.
شاه ؛ ژاندارم منطقه
حدود چند قرن است که ما کمابيش به غرب وابستگي پيدا کردهايم؛ از وقتي که اسلحه آتشين در اروپا ساخته شد، کشورهاي اسلامي کمابيش وابسته شدند؛ چون اينها خودشان اين تجهيزات را نداشتند و از آنها ياد گرفتند؛ بتدريج پيشرفتهاي صنعتي ديگر نيز به آن ضميمه شد. اين حرکت در كشور ما، بويژه از اوائل دوره قاجار و اندکي قبل از آن شروع شد. در بين کشورهاي اسلامي، اولين کشوري که با اروپاييها ارتباط پيدا کرد ـ به خاطر استفاده از توپهاي آتشين ـ کشور ترکيه بود. آنها اسلحههاي آتشين را از اروپاييها دریافت کردند و با ايران جنگيدند. بتدريج، ما در همه چيز احساس ضعف کرديم و کارمان در اين اواخر به اينجا رسيد كه در همه چيز وابسته شديم؛ يعني عينا نقشي را که امروز سلطان عربستان ايفا ميکند، سالها پيش شاه ايران اين کار را انجام ميداد؛ نفت ايران را ميخريدند و بهجاي آن اسلحه ميدادند و ميگفتند با خلق ظفار در عمان بجنگيد! شاه ميبايد سلاحهايي را که در مقابل پول نفت ايران گرفته بود، به همراه سربازهاي ايراني به عمان ميبرد و با عدهاي طرفدار کمونيسم و مخالف غرب ميجنگيد و ثروت و نيروهاي خود را هدر ميداد، چون آمريکا گفته بود. به تعبير خودشان، آن روزها شاه ژاندارم آنها در منطقه بود؛ وقتي انقلاب اسلامي رخ داد، اين معادلات را بر هم زد. آنها ميپنداشتند بزودي ميتوان اين انقلاب را کنترل کرد؛ بر اين اساس ميگفتند در طي شش ماه يا يک سال فاتحه انقلاب اسلامي را ميخوانيم؛ وقتي نتوانستند اين كار را انجام دهند، گفتند تا دو سال آن را تمديد ميكنيم. بعد هم ديدند اين تو بميري، غير از آن تو بميريهاست؛ بالاخره جنگ عراق را بهوجود آوردند و هشت سال ما را درگير جنگ کردند؛ اما ملت انقلابي ايران، به برکت راهنماييهاي امام، روح اسلام، تشيع و آموزههايي که از مکتب امام حسين فراگرفته بود، باز هم تسليم نشد.
خطر فرهنگي؛ زيربناي همه خطرهاي ديگر
بتدريج جايگاه شاه به دو كشور ترکيه و عربستان داده شد؛ ولي خطر فرهنگي که زيربناي همه اينهاست، همچنان باقي است. يعني اين فکر که بالاخره آمريکا کدخداست و بايد از او اطاعت كرد و نميتوان براي هميشه با او جنگيد، همچنان وجود دارد. وقتي از آنها ميپرسيد پس دين براي چيست، ميگويند دين براي روابط انسان با خداست، اعتکاف کنيد، در ماه رمضان روزه و احيا بگيريد، اينها براي دين است؛ اما مسائل سياسي و روابط بينالملل و اين نوع امور به شما ارتباطي ندارد و به تخصص خاص خودش نياز دارد؛ كساني که سي سال در آمريکا زندگي کردند و تربيت شدند، آنها بهتر اين نوع مسائل را ميدانند و بايد اين كارها را به آنها واگذار کنيد. متأسفانه اين نوع مسائل هنوز در فرهنگ ما هست و امكان دارد به نسل بعد نيز انتقال داده شود. بخش اول هم که جزء ضروريترين امور است، آنها نيز روزبهروز در حال کمرنگ شدن است و بهجاي آن، مسائل اقتصادي و مادي و پيشرفتهاي صنعتي خيلي پررنگ ميشوند و مسائل معنوي رنگ ميبازد.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي (دام ظله) در ديدار جمعي از دانشجويان دانشگاه بينالمللي امام خميني قزوين ؛ قم ؛ 4/2/94
زلال بصیرت در دهه آخر صفر روزهای فرد منتشر میشود.