یک شهید، یک خاطره
خون حسین سرآمد
مریم عرفانیان
هنوز انقلاب پیروز نشده بود که همراه برادرم سید هاشم به سفر رفتم. برادرم که خیلی کوچک بود یک پیراهن سیاه را پاره کرد و شبیه پرچم به چوب بلندی بست. معمولاً وقتى در مشهد بودیم سید هاشم سه روز مانده به محرم پرچم سیاهى بر مىداشت و بچهها را دور خودش جمع مىکرد و شعار «واى محرم آمد ، خون حسین سر آمد» را تکرار مىکردند.
اما در شهری که مسافر بودیم دیده بود از این رسمها خبرى نیست؛ برای همین پیراهنی سیاه را پاره کرد و شبیه پرچم به چوب بلندی بست و تنهایى داخل شهر راه افتاد.
***
روز اول تنهایى شعار مىداد که:
-«واى محرم آمد، خون حسین سر آمد»
ولی افرادی که طاغوتی بودند به این کارش خندیدند.
روز دوم دو نفر همراه او راه افتادند و همین طور هر روز به تعدادشان اضافه مىشد. روز تاسوعا جمعیت زیادى از زن و مرد ، برادرم را همراهی و به عزادارى پرداختند. این گونه سید کوچک سعی داشت اسلام را در زمان طاغوت دوباره زنده کند.
خاطرهای از شهید سید هاشم آراسته
راوی: سید علی آراسته، برادر شهید
هنوز انقلاب پیروز نشده بود که همراه برادرم سید هاشم به سفر رفتم. برادرم که خیلی کوچک بود یک پیراهن سیاه را پاره کرد و شبیه پرچم به چوب بلندی بست. معمولاً وقتى در مشهد بودیم سید هاشم سه روز مانده به محرم پرچم سیاهى بر مىداشت و بچهها را دور خودش جمع مىکرد و شعار «واى محرم آمد ، خون حسین سر آمد» را تکرار مىکردند.
اما در شهری که مسافر بودیم دیده بود از این رسمها خبرى نیست؛ برای همین پیراهنی سیاه را پاره کرد و شبیه پرچم به چوب بلندی بست و تنهایى داخل شهر راه افتاد.
***
روز اول تنهایى شعار مىداد که:
-«واى محرم آمد، خون حسین سر آمد»
ولی افرادی که طاغوتی بودند به این کارش خندیدند.
روز دوم دو نفر همراه او راه افتادند و همین طور هر روز به تعدادشان اضافه مىشد. روز تاسوعا جمعیت زیادى از زن و مرد ، برادرم را همراهی و به عزادارى پرداختند. این گونه سید کوچک سعی داشت اسلام را در زمان طاغوت دوباره زنده کند.
خاطرهای از شهید سید هاشم آراسته
راوی: سید علی آراسته، برادر شهید