کد خبر: ۵۸۷۴۲
تاریخ انتشار : ۰۲ آبان ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۷

دو شهید، دو خاطره

 مریم عرفانیان

وضو
عملیات خیبر بود. عبدالحسین با من تماس گرفت و گفت:
-«به یکی از آرزوهایی که داشتم رسیدم.»
 ولی نگفت که کجاست و چه می‌کند؟
پرسیدم:
-«کجایی؟»
 گفت:
-«فکر می‌کنی کجا باشم؟ بهترین نقطه‌ای که آرزو داشتم.»
با تردید پرسیدم:
-«نزدیک دجله ای؟»
بلافاصله جواب داد: «بله! اولین کسی هستم که به دجله رسیدم. با دیدن آب یاد فرات و تشنگی امام حسین(ع) و یارانش افتادم.»
 عبدالحسین به محض رسیدن به دجله، کنار رود نشست و اولین کاری که کرده بود وضو گرفتن با آب دجله بود.
خاطره‌ای از شهید عبدالحسین برونسی
راوی: نورعلی شوشتری، همرزم شهید

امتحان
پسرم ارادت خاصی به اهل‌بیت و ائمه اطهار خصوصاً امام حسین(ع) داشت. یک روز که به مرخصی آمده بود مادرش گفت:
«محمدرضا! شما که می‌خواهی دوباره جبهه بروی، درس رو فراموش نکن و برای دانشگاه هم ثبت نام کن .»
 محمدرضا خیلی جدی گفت:«من مدت‌هاست که دانشگاه ثبت‌نام کردم و الان هم مشغول درس خواندن هستم.»
 مادرش با تعجب پرسید: «کدوم دانشگاه ؟»
 محمدرضا آرام جواب داد: «دانشگاه امام حسین (ع). دانشگاهی که اگر در آن سر بدهم توی امتحانش قبول شده‌ام. اگر شکمم پاره شود، بسوزم و خاکستر شوم در امتحانش قبول هستم.»
و به راستی امتحانش را با بهترین نمره قبول شد.
خاطره‌ای از شهید محمدرضا داورزنی
راوی: غلامحسین داورزنی، پدر شهید