kayhan.ir

کد خبر: ۵۸۵۰۶
تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۹

مرثیه‌ای بر مظلومیت فرهنگ (3) (زلال بصیرت)


مهمترین عامل کم‌کاری فرهنگی
همان‌طور که به نيازهای مادی مردم بايد توجه شود و شکمشان بايد از غذای سالم سير شود، مقدم بر آن روحشان هم بايد از فرهنگ سالم سيراب گردد وگرنه انسان به جایی می‌رسد که به قول قرآن کریم: أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ؛[1] «آنها مانند چهارپایانند، بلکه آنها گمراهترند.» در فرهنگ اسلامي کساني که پايه‌هاي فکري و ارزشي‌شان خراب است همچون چهارپایان شمرده شده‌اند. قرآن درباره آنها می‌فرماید: يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ ؛[2] «می‌خورند مانند خوردن چهارپایان و آتش جایگاهی برای ایشان است.»
براستی کسانی که تنها به فکر شکمند و در این اندیشه‌اند که به هر شکل ممکن لذت ببرند و برایشان تفاوتی نمی‌کند که چه چیزی بخورند، با چهارپایان چه تفاوتی دارند؟ انسانيت انسان به فرهنگ او يعني به باورها و ارزش‌هاي او است. اگر اينها را از انسان بگيرند با حيوانات ديگر چه فرقي مي‌کند؟ آن وقت می‌بینیم يک مسئول کشوري می‌گوید: ما اصلا با فرهنگ کاري نداریم. مردم باید فرهنگ را انتخاب کنند و تعیین آن به ما ربطی ندارد. وظیفه ما این است که زمينه را فراهم کنيم تا هر کسي هر اعتقادی که دارد را بنويسد و هر چه مي‌خواهد بگويد تا آزادي فکر و انديشه تحقق پیدا کند! آیا این کسانی که این سخنان را می‌گویند این حق را برای انسان‌ها قایلند که هر آلاینده‌ای را در هوایی وارد کنند که مردم تنفس می‌کنند یا هر ماده‌ای را حتی مواد سمی را در آبی وارد کنند که مردم می‌نوشند و بگویند: مردم خود شعور دارند و سراغ آب و هوای مسموم نمی‌روند؟! اگر شما مسئولان وظیفه داريد که آب و هواي سالم براي مردم تأمين کنيد به درجه اولي موظفيد فرهنگ سالم براي مردم تهيه کنيد. زیرا انسانيت مردم به فرهنگ سالم بستگي دارد و اين نظام براي همين هدف به وجود آمده است. ولي متأسفانه اين فرهنگ در سياستمداران ما وجود ندارد. هنوز هم خيال مي‌کنند وظيفه دولت حداکثر تأمين امنيت و نان مردم است و هيچ وظيفه ديگري ندارند. شما کلام خدای متعال و پيغمبر‌(ص) و فرمايشات و نامه‌های امام و فرمايشات رهبر معظم انقلاب را ببینید. مگر این افراد چقدر از این فرمایشات فاصله دارند که چنین سخنانی را مطرح می‌کنند؟
 تبیین ارکان فرهنگ اسلامی؛ اولین گام کار فرهنگی
حالا چه بايد کرد؟ اصل مسئله اين است که از روزي که انقلاب اسلامي تحقق پيدا کرد و امام جمهوري اسلامي را اعلام و بعد از مدت کوتاهي ستاد انقلاب فرهنگي را تأسيس کرد و اعلام نمود که ما در این کشور انقلاب فرهنگي به وجود آورده‌ايم. بعد هم تکیه کلام ایشان اسلام بود که اسناد سخنان ایشان هست. ممکن بود آب و نان از کلام امام بیفتد اما هیچ‌گاه اسم اسلام و خداوند متعال از کلامش نمي‌افتاد. چه شده که ما بعد از چند دهه این سخنان را يادمان رفته است و وقتي صحبت از فرهنگ مي‌شود چیزهای دیگر به ذهنمان می‌آید؟ تنها گمان می‌کنیم مقصود از فرهنگ، آزادي بيان و انديشه است و آداب و رسوم محلي، اعم از رقص‌هاي محلي، گويش‌هاي محلي و امثال این امور و اينها هستند که بايد محفوظ باشند تا فرهنگ يک کشوري محفوظ بماند. گمان می‌کنیم فرهنگ، نوع کشتی گرفتن گذشتگان ما است و برای محفوظ ماندن فرهنگ، این امور بايد محفوظ باشند؛ رقص‌هاي محلي بايد وجود داشته باشند و در مواقع مختلفي بايد به نمايش گذاشته شوند تا فرهنگمان ثابت شود. اين اشکال از آن مغالطه اشتراک لفظی - به قول ما طلبه‌ها - پيدا مي‌شود. کلمه فرهنگ چند معني دارد و ما بايد بفهميم مقصود رهبر معظم انقلاب از فرهنگ چیست و چرا فضا به‌گونه‌ای شده که اين کلمه تا اين اندازه متشابه شده است.
حالا چه بايد کرد؟ بالاخره بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب وضع فرهنگي کشور اين است که ملاحظه مي‌فرمائيد. از مسئولان نزدیک درجه اول کشور ملاحظه بفرمائيد تا پايين‌ترها و ببينيد چه تصوری از فرهنگ و کار فرهنگي دارند.
اصل مسئله اين است که کسانی که از آن روز اول به حسب تقسيم کار اجتماعي در جامعه کارهاي فرهنگي را به عهده گرفتند -  در مقابل کاري که ديگران بر عهده گرفتند و هر کدام شغلي را انتخاب کردند مانند قصابي، نانوايي، عطاري، بقالي و ... -  باید تلاش کنند که اين مفاهيم را روشن کنند و تبیین کنند که ارکان و اساس فرهنگ اسلامي چيست که اگر یکی از آنها نباشد فرهنگ اسلامي شکل نمی‌گیرد؟ آیا ما نيازي داريم که عوامل ديگري را به این ارکان ضميمه کنيم؟ این خود کاری فرهنگي است و مسئوليتش به عهده کساني است که از اول آن طور که بايد و شايد به اين کار نپرداختند و همچنین به عهده کساني است که با پشتیبانی نکردن از کسانی که قصد داشتند چنین کاری بکنند و با اشکال‌تراشي و چوب لاي چرخ گذاشتن مانع تحقق این کار شدند و به شعار اکتفا کردند و نگذاشتند واقعيت مسئله روشن شود تا ببينيم فرهنگ اسلامي چيست.
 عدم باور به ارزش‌های اسلامی
 مهمترین عامل کم‌کاری فرهنگی
این کم‌کاری مسئولان فرهنگی پديده‌ای اجتماعي است و بايد جامعه‌شناسان آن را تحليل کنند و مشخص کنند که چرا مسئولان ما به اين شیوه عمل کردند. مهمترین عاملي که مي‌شود روي آن دست گذاشت اين است که بسياري از کساني که عهده‌دار اين مسائل شدند خود تربيت شده فرهنگ الحادي و غربي بودند و برخی که با سوءظن بیشتری به این مسئله نگاه می‌کنند معتقدند: اصلا دشمن اينها را برای قرار گرفتن در چنین مسئولیت‌هایی تربیت کرده است. مسئولیت این حرف با خودشان. ما علم غيب نداريم. اما ما مي‌بينيم انحرافات فرهنگي که در کشور ما در طول اين چهار دهه پيدا شده از تحصيلکرده‌هاي خارج از کشور است و بيشتر از تحصيلکرده‌هاي انگليس، در مرتبه بعد آمريکا و بعد فرانسه و اينها اصلا ساختمان روحي- فرهنگي‌شان تحت تأثیر آنها قرار دارد. این انسان‌های غرب‌زده اصلا باور نمي‌کنند ما چيزي داشته باشيم که در مقابل اعلاميه حقوق بشر بتوانيم عرضه کنيم! می‌گویند: مگر مي‌شود در برابر اعلاميه حقوق بشر چیزی عرضه کرد؟! وقتی به این افراد گفته می‌شود: پس قرآن چه می‌شود؟ می‌گویند: قرآن هزار و چهارصد سال پيش براي مردم عرب بي‌فرهنگ نازل شده است. اما امروز همه دنيا در مقابل اعلاميه حقوق بشر سر خم مي‌کنند! مگر مي‌شود در مقابل آن حرف زد؟! ما باید کاری کنیم که آنها ما را بپسندند. باید در مذاکرات با لحني صحبت کنيم که آنها ما را بپذیرند! و باید طوری برنامه‌ریزی کنیم که آنها ما را تحسین کنند و دولت ما را خوب ارزیابی کنند و ما را برای همکاری قابل بدانند! اگر از چنین افرادی سؤال شود: پس اسلام چه می‌شود؟ می‌گویند: اسلام می‌گوید: نمازت را بخوان و روزه‌ات را بگير! ما هم همین کار را می‌کنیم علاوه بر آن قرآن هم چاپ مي‌کنيم و به این شکل وظیفه‌مان را در برابر اسلام انجام می‌دهیم. بالاتر از این، مقداري هم به حوزه‌هاي علميه، به کمیته امداد و ... کمک مي‌کنيم! ديگر چه مي‌خواهيد؟!
کدام فرهنگ، نجات‌بخش است؟
درد اصلي کجاست؟ اگر بخواهیم در يک کلمه پاسخ دهیم باید این سؤال را از خودمان بپرسیم: آيا ما باور داریم که سعادت ما در گرو اسلام است يا نه؟ آنچه ديده مي‌شود بسياري - بنده نمی‌توانم آمار بدهم و اگر هم آمار بدهم کسي قبول نمي‌کند - از اشخاصي که در سياست‌گذاري، در اجرا، حتي در قانون‌گذاري مؤثرند کساني هستند که در عمق دلشان اين اعتقاد وجود دارد که با قوانین اسلام نمي‌توان جامعه را اداره کرد. برخی از این افراد معتقدند اصلا اسلام براي همان زمان پیامبر نازل شده است و اصلا دغدغه اسلام، دين مردم است و ما نبايد آن را در امور دنياي مردم دخالت دهیم! و این به معنای همان سکولاريسم است که در دولت اصلاحات کتاب‌های فراوانی در تأئید آن نوشته شد و در اين زمينه کار فراوانی انجام گرفت. حتي برخی از آنها بحث‌هایی تحت عنوان دين سکولار مطرح کردند. نمونه آن حلقه کيان بود که درباره دين سکولار بحث مي‌کرد و مدعی بود که دين ما بايد سکولار باشد! و به این ادعای خود هم افتخار مي‌کردند. مقصودشان این بود که اصلا دين نبايد کاري به اقتصاد، سياست و مقوله‌هایی از این دست داشته باشد. مدعی بودند دين مي‌گويد: نماز بخوان، نماز شب بخوان، براي امام حسين‌[ع] عزاداری کن. سياست چه ربطی به دين دارد؟! يک عده مانند اینها اصل ارتباط دین با سیاست را منکرند. يک عده دیگر معتقدند دین مي‌تواند جامعه را اداره کند اما در يک محدوده خاصي. يکي از نويسندگان به اصطلاح روشنفکر صريحا گفته است: قرآن کلام خدا نیست و در حقیقت رساله عمليه محمد‌[ص] بود و به همان زمان اختصاص داشت. اما امروز ما به رساله عمليه‌ای و به محمدی‌[ص] براي اين زمان نیاز داریم. اينها روشنفکران اين کشورند! مجاهدين خلق کسانی بودند که نماز مي‌خواندند. همین الان هم هنوز حجاب را رعایت می‌کنند و به نحوی ظاهر را حفظ مي‌کنند. اما می‌گویند: اسلام تاریخ‌مند است. معنای این حرفشان این است که اسلام مانند دارويي مي‌ماند که تاريخ مصرف دارد و اکنون تاريخ مصرفش گذشته است و بايد دور انداخته شود. گروه سوم کسانی هستند که مي‌گويند: اسلام حق است و برای همه زمان‌هاست اما امروز قابل اجرا نيست. اگر امام زمان‌(عج)تشریف بیاورند شايد خودشان بتوانند کاري کنند اما ما توانایی اجرای اسلام را نداریم. این دسته به هر دليل شانه از زير بار مسئوليت اجراي اسلام خالي مي‌کنند. برخی از این دسته به‌طور صريح این سخن را مي‌گويند و برخی در عمق دلشان چنین باوری وجود دارد و در لابه‌لای سخنانشان ظاهر مي‌شود.
سخنرانی آيت‌الله مصباح يزدي (دام ظله) در دیدار با مسئولان
کمیته امداد امام خمینی(ره)‌؛ قم‌؛ 10/2/93