kayhan.ir

کد خبر: ۵۸۰۱۵
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۵

مواضع امام حسین(ع) در قبال معاویه و یزید

آنچه در پی می‌آید بررسی مواضع امام حسین(ع) در زمان حاکمیت معاویه و سپس فرزندش یزید است که به طور مختصر به تشریح دیدگاه آن حضرت در این خصوص پرداخته است.

  محمد علی‌نژاد

***
امام حسین(ع) در زمان معاویه
زندگی امام حسین(ع) مقاطعی دارد که شامل عصر پیامبر(ص)، عصر امیرمؤمنان(ع) و عصر امام حسن(ع) و در نهایت عصری است که خود ایشان مسئولیت امامت را به عهده داشته است. این عصر خود به دو بخش زمان معاویه و زمان یزید تقسیم می‌شود.
شاید بتوان تاریک‌ترین دوره تاریخی اسلام را دوره نخست اسلامی دانست که در این میان حکومت معاویه که حکومتی همانند پادشاهان روم و ایران بود، دورترین نوع حکومت از حکومت اسلامی باشد. معاویه به‌عنوان نماد حکومت شیطانی و فرعونی، از همه ابزارهای باطل برای استضعاف فکری و فرهنگی مردم استفاده کرد و با فرقه‌سازی‌های فکری، مردم را از حقیقت اسلام دور ساخته و به جان هم انداخت و با کشتاری که انجام داد عدالت‌خواهان را حذف کرد و از میدان بیرون راند.
براساس روایتی، پیامبر(ص) فرمود:‌«آنچه در مردم پیشین بوده طابق النعل بالنعل و بدون کم و کاست در این امت هم می‌باشد.» (بحارالانوار، ج 51، ص 252)
در گفت‌وگوی امام رضا(ع) با مامون آمده است: مامون پرسید: که شما درباره رجعت چه می‌فرمایید؟ امام فرمود: آن، بجا و حق است و در امت‌های پیشین هم بوده و قرآن مجید هم بدان ناطق است و رسول خدا(ص) هم فرموده است: هرچه در امت‌های سابق اتفاق افتاده در این امت نیز اتفاق خواهد افتاد بی‌کم و کاست، طابق النعل بالنعل و بدون تفاوت. (عیون اخبار‌الرضا، ج2، ص202)
همان‌طوری که سامری و اصحابش در غیبت موسی(ع)، خلیفه و جانشین آن حضرت یعنی هارون(ع) را کنار زده و تلاش کردند او را به قتل رسانند(اعراف، آیه 150)، سامری‌های امت نیز این‌گونه خلیفه به حق پیامبر(ص) را از مدیریت جامعه و رهبری آن کنار گذاشته و توطئه قتل آن را برنامه‌ریزی کرده و در نهایت به انجام رساندند.
در این میان نقش معاویه را نمی‌توان نادیده گرفت. معاویه با روشی فرعونی و با استفاده از هامان‌های زمان چون عمر و بن‌عاص و قارون‌های زمان چون طلحه و زبیر و مانند آنها از زور و زر و تزویر به خوبی بهره برد تا حق را سرکوب کند و اجازه ندهد اسلام حقیقی و مسلمانان واقعی، مدیریت جامعه را به دست گیرند. قتل و کشتار مخالفان، خرید خواص با نفوذ جامعه، اختلاف‌افکنی با استفاده از ابزارهای جنگ نرم و طرح مسائلی چون جبرگرایی و مانند آن فضای سنگینی را در جامعه اسلامی پدید آورد تا جایی که وقتی امیرمومنان علی(ع) در محراب مسجد در هنگام نماز به ضربت اشقی‌الاشقیاء ابن‌ملجم مرادی خارجی به شهادت رسید، مردم می‌پرسیدند مگر علی نماز هم می‌خواند؟ او را با مسجد چه کار؟
معاویه با حیله‌گری و تزویر و زر و زور توانست حتی یاران امام حسن(ع) را بخرد و همراه خود کند. در زمان امام علی(ع) عبدالله بن‌عباس خزانه بصره را خالی کرد و به مکه گریخت و از خاندان کندی از قبایل بزرگ و پرنفوذ کوفه مرکز حکومت اسلامی، اشعث بن قیس کندی به امام علی(ع) خیانت‌ها کرد و حکمیت را تحمیل نمود و در جنایت ابن‌ملجم شریک شد؛ دخترش جُعده (یا جَعده) بنت اشعث بن قیس کندی همسر امام حسن مجتبی(ع) با توطئه و وسوسه معاویه، امام مجتبی(ع) را مسموم کرد و به شهادت رساند. (مفید، الارشاد، ج 2، ص 16)
معاویه فرعونی مستکبر بود. او از هیچ‌گونه جنایتی فروگذار نمی‌کرد. محمدبن ابی‌بکر را کشت و حتی نقل است که عایشه به دست او کشته شده است. (امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعهًْ، ج 6، ص166-167)
نویسنده کتاب «الصراط المستقیم» از اعمش نقل می‌کند:‌«هنگامی که معاویه به کوفه آمد گفت: من برای اینکه نماز بخوانید یا روزه بگیرید با شما نجنگیدم، بلکه برای این جنگیدم که بر شما حکومت کنم». سپس اعمش می‌گوید:‌«کسی را بی‌حیاتر از او [معاویه] دیده‌اید؟ او هفتاد هزار نفر را کشت که در بین آنها عمار، خزیمه، حجر، عمرو بن حمق، محمدبن ابوبکر، مالک اشتر، اویس قرنی، ابن‌صوحان، ابن تیهان، عایشه و ابن‌حسان وجود دارند». (عاملی نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، محقق و مصحح: رمضان، میخائیل، ج3، ص 45 و 48، المکتبهًْ الحیدریهًْ، نجف، چاپ اول، 1384 ق.)
در چنین شرایطی است که امام حسن(ع) با توطئه و فرمان معاویه به شهادت می‌رسد و امام حسین(ع) مسئولیت امامت امت را به عهده می‌گیرد. امام (ع) برای حفظ یاران خویش در شرایط استبدادی حکومت معاویه امر به سکوت و توقف هرگونه حرکتی می‌دهد که موجب از دست رفتن جان مومنان و شیعیان اندکی می‌شود که از شرور ابلیسی و شیطانی معاویه در امان مانده‌اند.
امام حسین(ع) با توجه به این شرایط به شیعیان خویش می‌فرماید: هر یک از شما تا زمانی که این مرد (معاویه) زنده است خانه‌نشین در خانه خودش باشد (یعنی حرکتی نکند) پس وقتی که او به هلاکت رسید و شما زنده بودید امید است که خداوند رشد و رستگاری را برای ما برگزیند و ما را به خودمان وامگذارد،‌ (همان‌طور که در قرآن وعده فرموده است که) خدا با کسانی است که تقوا پیشه کنند و کار نیکو انجام دهند.» (موسوعهًْ کلمات الامام الحسین ص 205، ح 152؛ نحل، آیه 128)
امام حسین(ع) هرگز خلافت تحمیلی معاویه را نپذیرفت و سکوت ایشان به سبب پیمانی بود که امام حسن(ع) بسته بود؛ یعنی همان طوری که امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) به سبب همراهی مستضعفان جامعه با مستکبران و کاهش قدرت عدالت‌خواهان و از میان رفتن جاه و منزلت ایشان در میان مردم، ناچار شدند تا خلافت تحمیلی خلفا از جمله معاویه را بپذیرد، امام حسین(ع) نیز با توجه به شرایط آن دوران این امر را پذیرفته و راه سکوت را در پیش گرفت.
از عبارت‌هایی که امام حسین(ع) درباره یزید و پدرش دارد به سادگی می‌توان فهمید که از نظر آنان، خلافت مخالفان هرگز پذیرفتنی نیست و شمشیر و غلبه و مانند آنها مشروعیت شرعی و قانونی به حکومت طاغیان نمی‌دهد بلکه حکومت آنان به‌عنوان حکومت طاغوتی و شیطانی همواره مورد انکار و نفی است.
امام حسین(ع) در عصر یزیدبن معاویه
پس از مرگ معاویه براساس صلح نامه امام حسن(ع) باید خلافت به امام حسین(ع) منتقل می‌شد، اما معاویه بر آن بود تا خلافت را در خاندان اموی موروثی کند. از این رو، یزید بن‌معاویه را برای خلافت معرفی کرده و خواست تا برایش بیعت بگیرد.
وقتی معاویه مرد، یزید فرمان داد که از همگان حتی امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر و عبدالله عمر و دیگر سران بیعت بگیرند. امام وقتی در نزد حاکم مدینه رفت در حضور مروان بن حکم با این امر مخالفت کرد و فرمود: انالله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید و لقد سمعت رسول‌الله صلی الله علیه و آله یقول: الخلاقه محرمه علی آل ابی‌سفیان (امام در پاسخ به پیشنهاد مروان بن حکم که با یزید بیعت کن) فرمود: در این صورت باید گفت: انالله و انا الیه راجعون و فاتحه اسلام را خواند، زیرا امت اسلام گرفتار حاکمی همانند یزید شده است و من خودم از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمود: خلافت بر آل ابوسفیان حرام است. (موسوعهًْ کلمات الامام الحسین علیه‌السلام 285، ح 252)
از این عبارت می‌توان فهمید که امام، خلافت معاویه را خلافت باطل و طاغوتی و شیطانی می‌دانست؛ زیرا پیامبر(ص) خلافت را بر خاندان ابوسفیان حرام دانسته است، پس آنچه معاویه داشت از نظر امام حسین(ع) خلافت نبود و بلکه غضب خلافت بود و مشروعیت قانونی و شرعی نیز نداشت.
معاویه با حفظ ظاهر شریعت می‌کوشید تا مسلمانی ظاهری را حفظ کند، اما یزیداصولا هیچ اعتقادی به اسلام نداشت و منافقانه رفتار نمی‌کرد، بلکه  به صراحت با احکام شریعت مخالفت کرده و اساس دین و شریعت را باطل می‌دانسته و به طور علنی وحی را انکار می‌کرد.
از نظر امام حسین(ع) یزید و معاویه حرام‌زاده و فاقد اصل و نسب صحیح هستند. البته این همه عامل برای مخالفت و قیام امام حسین(ع) نیست، بلکه از نظر آن حضرت بیعت با یزید اوج ذلتی است که خداوند برای هیچ مومنی نمی‌پسندد؛ زیرا عزت برای خدا و رسول و مومنان است. (منافقون، آیه 8) و این ذلت و خواری نصیب منافقانی چون معاویه و کافرانی چون یزید است که اصول اسلام و وحی را قبول ندارند. از نظر  آن حضرت(ع) نه تنها ذلت سزاوار مومنان نیست بلکه به طریق اولی سزاوار پیامبر(ص) و خاندان طاهر و معصوم(ع) ایشان نیز نیست؛ پس چگونه امام حسین(ع) می‌تواند به خود اجازه دهد که در برابر یزید و یزیدیان خواری را برگزیند و به اطاعت و پیروی از افراد پست جامعه بپردازد و دست بیعت به آنان داده و در طاعت آنان باشد. او با کرامت و عزتی که دارد به مقابله با چنین ذلتی خواهد رفت و مرگ کریمانه را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می‌دهد. از این رو در روز عاشورا می‌فرماید: آگاه باشید! این حرام‌زاده پسر حرام‌زاده ما را میان شمشیر آخته و خواری (بیعت) قرار داده ولی خواری و ذلت از ما بدور است، ما و ذلت هرگز!! خداوند و پیامبرش و مؤمنان و دامن‌های پاک و دودمان پاکیزه برای ما نپسندیدند که فرمان‌برداری از پست فطرتان را بر جنگ با عزت برگزینیم. (موسوعهًْ کلمات الامام الحسین(ع)، ص425، ح 412)
امام همچنین در روز عاشورا فرمود:  موت فی عز خیر من حیاه فی ذل الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار مرگ با عزت از زندگی ذلیلانه برتر است. مرگ، برتر از همراه شدن با عار و خواری است و خواری از ورود در آتش برتر است.(موسوعهًْ کلمات الام الحسین(ع)، ص 499، ح 289)
از این عبارت چنین برمی‌آید که شرایطی که امام حسین(ع) مجبور به قیام شد شرایط سختی بود به طوری که می‌بایست یا عزت مرگ و کرامت آن را با قیام خونین خویش بپذیرد یا به زندگی ذلت‌آوری ادامه دهد که تحت حاکمیت و حکومت یزیدی است.
حکومت و خلافت باطل یزیدی و معاویه‌ای شرایط را در جامعه ایجاد کرده بود که مردم حتی آزادی و مردانگی طبیعی و فطری خود را از دست داده بودند. اصولا انسان با فطرتی آفریده می‌شود که آزاد مردی و آزادگی در آن نهادینه شده است. در این حالت طبیعی و فطری، انسان‌ها از برخی اصول اخلاقی و انسانی حمایت و پشتیبانی کرده و وفادار به آن بوده و آن را مراعات می‌کنند. در میان اعراب بیابانی این اصول اخلاقی کم و بیش وجود داشته و مراعات می‌شد؛ اما پس از انحراف اسلام، این اصول فطری و طبیعی به دست حاکمان و حکومت‌های فاسد و استبدادی از میان رفت.
امام حسین(ع) درباره دفن شدن فطرت انسانی آل ابی‌سفیان و یزیدیان می‌فرماید:‌ و یحکم یا شیعه آل ابی سفیان، ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم؛  وای بر شما ای پیروان آل‌سفیان، اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی‌ترسید، پس حداقل در دنیای خودتان آزادمرد باشید. (بحارالانوار، ج 45، ص 51- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 33)
امام حسین(ع) با عنوان شیعه آل ابی‌سفیان به این نکته توجه می‌دهد، که جامعه اسلامی در آن روز به دو دسته شیعه آل علی(ع) و شیعه آل ابی‌سفیان تقسیم شده بود. گروه دوم حتی از مدار فطرت خارج شده و نه تنها اهل دین اسلام نبودند و هیچ اعتقاد واقعی به اسلام و وحی نداشتند بلکه حتی از فطرت طبیعی خود نیز بیرون رفته بودند به طوری که از مردانگی و آزادگی فطری و طبیعی نیز برخوردار نبودند و فطرت آنان گم شده و هیچ نورانیتی نداشت تا آنان را به سمت خیر و خوبی و حقوق طبیعی و اخلاق فطری رهنمون سازد.
بنابراین، شرایطی که امام حسین(ع) قیام کرد، شرایطی است که گروه بی‌فطرتان و پایما‌ل‌کنندگان فطرت، حاکمیت و حکومت را به دست دارند و نه تنها پایبند به اسلام و شریعت وحیانی آن نیستند، بلکه به اصول اخلاقی فطری نیز توجهی ندارند؛ زیرا فطرت آنان دفن شده است.
در چنین شرایطی امام حسین(ع) ناچار است با قیام و مرگ خونین خویش برخی از دل‌های دفن شده که قابلیت بیداری و فروزان شدن دوباره را دارد بیدار نماید و زنگارها و پرده‌ها را کنار زند و مردم را با شهادت و مرگ خونین خود با حقایق آشکاری مواجه سازد که پیش از آن باور نداشتند؛ زیرا خاک تزویر چنان فضا را آکنده بود که بسیاری قدرت تشخیص حق و باطل را در غبار فتنه‌هایی که معاویه و دیگران برانگیخته بودند نداشتند. امام حسین(ع) با شهادت خونین خود پرده‌ها را کنار زد و برای برخی این حقیقت آشکار شد که حاکمان فاسد آن روز حتی به اصول فطری و اخلاق و حقوق طبیعی انسان نیز پایبند نیستند و از درجه انسانیت  سقوط کرده‌اند.
ایشان با اشاره به مرگ و شهادت خویش و استقبال از آن می‌فرماید: جایگاه من جایگاه کسی که از مرگ بترسد نیست، مرگ در راه عزت و احیای حق چقدر پیش من آسان است. مرگ در راه عزت چیزی جز حیات جاودانه نیست و زندگی با ذلت جز مرگ و نیستی که هیچ حیاتی همراه ندارد نیست، آیا مرا با مرگ می‌ترسانید. آیا بیش از کشتن من می‌توانید؟ آفرین به مرگ در راه خدا، ولی شما نمی‌توانید شکوه مرا نابود کنید و عزت و شرافتم را از بین ببرید. (کلمات الامام الحسین(ع)، ص 360، ح 348)
آن حضرت(ع) با تاکید بر اصولی چون عزت و شرافت و کرامت انسانی به مردم جامعه هشدار می‌دهد که حاکمان یزیدی و شیعیان آل ابی‌سفیان می‌خواهند به جای عزت و شرافت و کرامت، مردم را به ذلت و اهانت و خواری و پستی درآورند و حتی اصول فطری آنان را از میان برده و حقوق طبیعی و انسانی‌شان را تضییع کنند. مقابله با چنین شرایط و احوالی نه تنها وظیفه بلکه واجب شرعی است که انسان باید برای آن جان دهد و خونش را بریزد تا این اصول همچنان زنده بماند و شرایط برای دیگران بهبود یابد.