توصیههای «محمد میرکیانی» به مرکز گسترش فیلمنامهنویسی سیما
اقتباس برای فیلمنامه بایدها و نبایدها
محمد میرکیانی نویسنده و مدیر فرهنگی در گفت و گو با کیهان، با استقبال از تشکیل مرکز گسترش فیلمنامه نویسی سیما، توصیههایی را به این مرکز ارائه داد که به این شرح است:
یکی از جذابترین موضوعات برای تولید فکر، جهت خلق آثار سینمایی و محصولات رسانه ای، اقتباس است. در دنیای امروز هم در تلویزیون و هم سینما، بسیاری از آثار براساس منابع اقتباسی شکل میگیرد. در ایران معمولا اقتباس به تولیدی گفته میشود که یک اثر مکتوب تبدیل به یک اثر تصویری میشود. یعنی یک داستان یا رمان یا یک حکایت بیکم و کاست تبدیل میشود به یک اثر تصویری. درحالی که من فکر میکنم خود اقتباس فراتر از این حرف هاست و علاوه بر جذابیت، میتواند عرصه تولید اندیشه و فکر را برای هنرمندان هنرهای تصویری و سینما و تلویزیون باز کند. اقتباس در لغت به معنی گرفتن و نقد کردن مطلب و موضوعی از کسی یا نوشتهای است که با تغییرات، خلاصه یا اضافه یا پیروی کردن از آن اثر انجام میشود. اما فکر میکنم عرصه اقتباس به جز این معنای لغوی، بسیار گستردهتر است. اگر سینماگران و اهالی هنرهای تصویری بخشی از زمان مفید و زنده خود را به کاوش در عرصه ادبیات چه ادبیات معاصر و چه ادبیات کهن اختصاص دهند هم برای تولید فکر و جریان اندیشه و هم در افزایش خلاقیت هنری، اعتلا پیدا میکنند.
معمولا برداشت و اقتباس از آثار مکتوب به چند شکل انجام میشود. ممکن است برای نگارش از یک نثر و زبان یک داستان یا حکایت استفاده کنیم. ممکن است از شخصیت ها برای تولید تصویری استفاده کنیم. مانند سه کتاب بنده با عنوانهای «تن تن و سندباد»، «عمو رستم» و «دایی سهراب» که نمونه اقتباس براساس شخصیت هستند. گاهی هم از ماجراها و حوادث بهره میبریم و بالاخره ممکن است از فضا یا مکان یک اثر مکتوب استفاده کنیم. البته آثار بسیاری این گونه ساخته شدهاند. مثل مجموعه آثار تصویری که کرهایها تولید کردهاند، در حقیقت کارهای تلفیقی هستند. یعنی با تلفیق قصه و افسانه و تاریخ، سریالهای عظیمی تولید کردهاند؛ مثل جومونگ. اغلب وقایعی که در سریالهای تاریخی کرهای میبینیم، در اصل غیرواقعیاند، اما آنها فیلمنامه نویسانی دارند که با هوشمندی یک واقعه تاریخی را با تلفیق قصه و افسانه تبدیل به یک کار تصویری کنند. این منابع در ادبیات کلاسیک ما زیاد است و ما هم میتوانیم با بهره از این گونه آثار، کارهای تلفیقی قابل توجهی انجام دهیم. ما در منابع ادبی کهن داستانها و حکایتهایی داریم که میتوانند مبنای تولید سریالهای 200 تا 250 قسمتی باشند که باید به درستی استخراج و ظرفیتهای آنها بررسی شود و در اختیار فیلمنامه نویسها قرار بگیرد.
در این زمینه مهمترین کاری که باید انجام شود شناخت موضوع و جریان اندیشه در یک عرصه و شناخت ظرفیتهای یک رمان، حکایت یا داستان است. ما برای اینکه یک اثر مکتوب را تبدیل به فیلمنامه کنیم ابتدا باید قدرت ارزیابی و سنجش ظرفیت داستانی آن اثر را به دست بیاوریم. یعنی ببینیم میتوان از روی آن اثر، سریالی 20، 30 یا 50 قسمتی تولید کرد؟ نباید به صرف ظاهر یک داستان، بیدلیل تحت تأثر جذابیت آن را قرار گیریم. نکته مهم این است که پیام آن اثر و جریان اندیشه، شخصیتها، فضاهای شناسنامهای و ... را به درستی درک کنیم. خیلی وقتها فیلمنامه نویسان ما داستان را میخوانند و فقط بخشی از آن را درک میکنند اما لایههای پنهان را درک نمیکنند. سر همین مسئله هم داستان نویسان ما با برخی از فیلمنامه نویسها به مشکل بر میخورند و میگویند ما چیز دیگری گفتیم و فیلمساز کار دیگری کرده است. این مشکل به همین دلیل است که فیلمنامه نویسها و کارگردانها یا به درک لایههای مختلف آثر ادبی نمیرسند و یا با نویسنده تعامل ندارند. خوب است که فیلمنامه نویسهای ما با نویسندههای معاصر تعامل داشته باشند. همچنین با پژوهشگران حوزهای که درباره آن فیلم میسازند گفتوگو کنند. در سینمای جهان اتفاقات زیادی در این زمینه افتاده است. مثل فیلم «سریر خون» کوراساوا که اقتباسی از نمایشنامه «مکبث» شکسپیر است. منتها کوراساوا خودش یک فیلمساز اندیشمند بود که قدرت و توانمندی تشخیص گفتهها و ناگفتههای یک اثر را داشت. به همین دلیل هم در اقتباس موفق بود. ولی خیلی وقتها کارهایی تولید میشود که نه تنها به رونق فیلم و فیلمنامه کمکی نمیکند که به اثر هدف اقتباس نیز ضربه وارد میکند.
این اولین بار است که به دستور دکتر محمد سرافراز رئیس صداوسیما اتاق فکر و گسترش فیلمنامه نویسی تشکیل شده است. اهمیت این موضوع از آنجاست که فیلمنامه نویسی جزو فعالیتهای ما در تولید منابع تصویری محسوب میشود. یعنی اگر فیلمنامه نویسی ما ارتقا پیدا کند، تولیدات تلویزیونی ما نیز متحول خواهد شد. این الگوی خوبی برای وزارت ارشاد، حوزه هنری و کانون پرورش فکری است که به سمت راه اندازی چنین اتاقهای فکری برای فیلمنامه نویسی بروند.
تحلیل و بررسی آثار مکتوب از کارهای این اتاق فکر است. آثاری چون هزار و یک شب، تاریخ وزار، تاریخ بیهقی و ... در اتاقهای تحلیل و بررسی به درستی کالبدشکافی شود و پس از آن به بررسی توانمندی افرادی که میتوانند این آثار مکتوب را تبدیل به اثر تصویریکنند و آثار در اختیار آنها قرار گیرد.
حوزه سینماگران کودک و نوجوان هم باید به اتاق فکر فیلمنامه رجوع کنند. چون جریان اقتباس یک کار جمعی است. یک فیلمنامه نویس یا کارگردان به تنهایی نمیتواند همه کارهای مربوط به جست وجو و بررسی و ... انجام دهد و این کار با همافزایی امکان پذیر است.
یکی از جذابترین موضوعات برای تولید فکر، جهت خلق آثار سینمایی و محصولات رسانه ای، اقتباس است. در دنیای امروز هم در تلویزیون و هم سینما، بسیاری از آثار براساس منابع اقتباسی شکل میگیرد. در ایران معمولا اقتباس به تولیدی گفته میشود که یک اثر مکتوب تبدیل به یک اثر تصویری میشود. یعنی یک داستان یا رمان یا یک حکایت بیکم و کاست تبدیل میشود به یک اثر تصویری. درحالی که من فکر میکنم خود اقتباس فراتر از این حرف هاست و علاوه بر جذابیت، میتواند عرصه تولید اندیشه و فکر را برای هنرمندان هنرهای تصویری و سینما و تلویزیون باز کند. اقتباس در لغت به معنی گرفتن و نقد کردن مطلب و موضوعی از کسی یا نوشتهای است که با تغییرات، خلاصه یا اضافه یا پیروی کردن از آن اثر انجام میشود. اما فکر میکنم عرصه اقتباس به جز این معنای لغوی، بسیار گستردهتر است. اگر سینماگران و اهالی هنرهای تصویری بخشی از زمان مفید و زنده خود را به کاوش در عرصه ادبیات چه ادبیات معاصر و چه ادبیات کهن اختصاص دهند هم برای تولید فکر و جریان اندیشه و هم در افزایش خلاقیت هنری، اعتلا پیدا میکنند.
معمولا برداشت و اقتباس از آثار مکتوب به چند شکل انجام میشود. ممکن است برای نگارش از یک نثر و زبان یک داستان یا حکایت استفاده کنیم. ممکن است از شخصیت ها برای تولید تصویری استفاده کنیم. مانند سه کتاب بنده با عنوانهای «تن تن و سندباد»، «عمو رستم» و «دایی سهراب» که نمونه اقتباس براساس شخصیت هستند. گاهی هم از ماجراها و حوادث بهره میبریم و بالاخره ممکن است از فضا یا مکان یک اثر مکتوب استفاده کنیم. البته آثار بسیاری این گونه ساخته شدهاند. مثل مجموعه آثار تصویری که کرهایها تولید کردهاند، در حقیقت کارهای تلفیقی هستند. یعنی با تلفیق قصه و افسانه و تاریخ، سریالهای عظیمی تولید کردهاند؛ مثل جومونگ. اغلب وقایعی که در سریالهای تاریخی کرهای میبینیم، در اصل غیرواقعیاند، اما آنها فیلمنامه نویسانی دارند که با هوشمندی یک واقعه تاریخی را با تلفیق قصه و افسانه تبدیل به یک کار تصویری کنند. این منابع در ادبیات کلاسیک ما زیاد است و ما هم میتوانیم با بهره از این گونه آثار، کارهای تلفیقی قابل توجهی انجام دهیم. ما در منابع ادبی کهن داستانها و حکایتهایی داریم که میتوانند مبنای تولید سریالهای 200 تا 250 قسمتی باشند که باید به درستی استخراج و ظرفیتهای آنها بررسی شود و در اختیار فیلمنامه نویسها قرار بگیرد.
در این زمینه مهمترین کاری که باید انجام شود شناخت موضوع و جریان اندیشه در یک عرصه و شناخت ظرفیتهای یک رمان، حکایت یا داستان است. ما برای اینکه یک اثر مکتوب را تبدیل به فیلمنامه کنیم ابتدا باید قدرت ارزیابی و سنجش ظرفیت داستانی آن اثر را به دست بیاوریم. یعنی ببینیم میتوان از روی آن اثر، سریالی 20، 30 یا 50 قسمتی تولید کرد؟ نباید به صرف ظاهر یک داستان، بیدلیل تحت تأثر جذابیت آن را قرار گیریم. نکته مهم این است که پیام آن اثر و جریان اندیشه، شخصیتها، فضاهای شناسنامهای و ... را به درستی درک کنیم. خیلی وقتها فیلمنامه نویسان ما داستان را میخوانند و فقط بخشی از آن را درک میکنند اما لایههای پنهان را درک نمیکنند. سر همین مسئله هم داستان نویسان ما با برخی از فیلمنامه نویسها به مشکل بر میخورند و میگویند ما چیز دیگری گفتیم و فیلمساز کار دیگری کرده است. این مشکل به همین دلیل است که فیلمنامه نویسها و کارگردانها یا به درک لایههای مختلف آثر ادبی نمیرسند و یا با نویسنده تعامل ندارند. خوب است که فیلمنامه نویسهای ما با نویسندههای معاصر تعامل داشته باشند. همچنین با پژوهشگران حوزهای که درباره آن فیلم میسازند گفتوگو کنند. در سینمای جهان اتفاقات زیادی در این زمینه افتاده است. مثل فیلم «سریر خون» کوراساوا که اقتباسی از نمایشنامه «مکبث» شکسپیر است. منتها کوراساوا خودش یک فیلمساز اندیشمند بود که قدرت و توانمندی تشخیص گفتهها و ناگفتههای یک اثر را داشت. به همین دلیل هم در اقتباس موفق بود. ولی خیلی وقتها کارهایی تولید میشود که نه تنها به رونق فیلم و فیلمنامه کمکی نمیکند که به اثر هدف اقتباس نیز ضربه وارد میکند.
این اولین بار است که به دستور دکتر محمد سرافراز رئیس صداوسیما اتاق فکر و گسترش فیلمنامه نویسی تشکیل شده است. اهمیت این موضوع از آنجاست که فیلمنامه نویسی جزو فعالیتهای ما در تولید منابع تصویری محسوب میشود. یعنی اگر فیلمنامه نویسی ما ارتقا پیدا کند، تولیدات تلویزیونی ما نیز متحول خواهد شد. این الگوی خوبی برای وزارت ارشاد، حوزه هنری و کانون پرورش فکری است که به سمت راه اندازی چنین اتاقهای فکری برای فیلمنامه نویسی بروند.
تحلیل و بررسی آثار مکتوب از کارهای این اتاق فکر است. آثاری چون هزار و یک شب، تاریخ وزار، تاریخ بیهقی و ... در اتاقهای تحلیل و بررسی به درستی کالبدشکافی شود و پس از آن به بررسی توانمندی افرادی که میتوانند این آثار مکتوب را تبدیل به اثر تصویریکنند و آثار در اختیار آنها قرار گیرد.
حوزه سینماگران کودک و نوجوان هم باید به اتاق فکر فیلمنامه رجوع کنند. چون جریان اقتباس یک کار جمعی است. یک فیلمنامه نویس یا کارگردان به تنهایی نمیتواند همه کارهای مربوط به جست وجو و بررسی و ... انجام دهد و این کار با همافزایی امکان پذیر است.