زيارت عالمانه قبور(خوان حکمت)
سرنوشت و سِرشت همه ما با امور مربوط به برزخ مأنوس است، امّا ما دسترسي نداريم. يك وقت است كسي میگويد راه بسته است، اين سخن ناصواب است. يك وقت آيات و روايات مسئله برزخ را مبسوطاً مطرح میكند و راه را هم نشان میدهند كه انسان بفهمد آنجا چه خبر است.
ميبينيد خود وجود مبارك حضرت امير(ع) آمده در آن وادي السَّلام، آن كسي كه در خدمت حضرت بود گفت: من ديدم حضرت مرتب ايستاده، مشغول دعاست. من خسته شدم، نشستم، دوباره برخاستم ديدم حضرت مشغول دعاست. اين حالت براي من بود كه خسته میشدم، مینشستم؛ ولي حضرت مرتب مشغول بود. بعد فرمود: اگر تو میديدي كه اينها چگونه روي اين قبرها نشستهاند، من با آنها سخن گفتم، سخنان مرا شنيدند. همه اين حرفها را حضرت امير گفت و شنيد و براي اين شخصي كه در خدمتش بود شرح داد. به ما هم گفتهاند: شما اين راه را میتوانيد طي كنيد، اين مخصوص امام و پيغمبر نيست! روايات و آياتي كه درباره برزخ و قبور آمده فراوان است. امّا به ما گفته اند: برويد زيارت قبور. خيلي از بزرگان بودند كه در مدرسه قبرستان به جائي رسيدهاند. در درس و بحث همين حرف هاست كه میبينيد!! ولي در حرمها، در زيارتها، در نماز شبها، در زيارت قبور يك چيزهائي هست كه در درس و بحث نيست!
دستور نوراني حضرت امير (ع) اين است كه وقتي زيارت قبور میرويد، حالا عرض ادب میكنيد، قرآن میخوانيد، حمد و سوره میخوانيد؛ آنها سر جايش محفوظ. ولي از زیارت قبور درس بگيريد.اين اموات را بعد از احترام قسم بدهيد به خدا، بگوئيد: شما را به خدا قسم آنجا چه خبر است؛ به ما بگوئيد! اَلسَّلامُ عَلي اَهلِ لا إلهَ إلاالله. مِنْ اَهلِ لا إله إلا الله. يا اَهلِ لا إله إلاالله. بِحَقِّ لا إله إلا الله. كِيفَ وَجَدْتُم قُولَ لا إله إلاالله. مِنْ لا إله إلا الله(1)؛ شما را به لا إله إلا الله قسم، بگوئيد آنجا چه خبر است! اين كار طلبه عادي نيست. طلبه عادي یا پيش نماز میشود يا روضه خوان يا مدرّس میشود!! اگر كسي بخواهد راه آقای قاضي و علامه طباطبائي و امام خميني را طي كند؛ اين يك راه قبرستاني هم هست! ما قبرستان میرويم براي ثواب فاتحه و اموات! ولي حضرت امیر فرمود: اينجا مدرسه است.
شيخنا الاُستاد مرحوم شيخ محمّد تقي آملي كه از شاگردان مرحوم آقاي قاضي بود، اين قصّه را براي ديگران هم نقل كرد، براي ما هم فرمود كه يك روز عاشورائي بود، من در همين قم بودم. روز عاشورائي بود، در عزاداري شركت كردم، خسته شدم آمدم همين قبرستان شيخان، خيلي خسته شدم؛ در حالت استراحت بودم. خيلي از اين اموات را ديدم كه روي قبرشان نشستهاند، دارند گفتوگو میكنند. اين همان كاري است كه وجود مبارك حضرت امير ديد؛ منتها حضرت در قلّه بود، اينها كه شاگردانشان بودند در دامنه هستند؛ اين راه باز است و براي همه باز است!! فرمود: قسم بدهيد اينها را، بگوئيد آنجا چه خبر است، با شما چه كار كردند، چه خواستند از شما، شما چه جور جواب داديد! پس راه باز است. اگر راه باز نبود كه اين دعاها (معاذ الله) میشد لقلقه زبان و لغو!
امكان نيل به معرفت شناسي معنوي در كنار معرفت شناسي تجربي
برخيها گفتند تنها راه، راه حسّي است؛ بله راه حسّي حق است: مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدَ عِلماً، اين راه حق است، علوم تجربي حق است؛ حس از مراحل معرفت شناسي است. امّا تنها راه معرفتشناسي ،حسّ و تجربه حسّي نيست! دين آمده، گفته: درست است مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدَ عِلماً ما از راه عقل به شما آموختيم، امّا يك مطلب تازه اي را ما خودمان آورديم و آن اين است كه: مَنْ فَقَدَ تَقويً فَقَدَ عِلماً. اين حرف تازه است، حرف دين است. آنها میگويند: اين اسطوره است، اين افسانه و خرافات است. دين میگويد: اِنْ تَتَّقُوا اللهْ يَجعَلْ لَكُمْ فُرقاناً (2)، يا اِتَّقُوا اللهْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الله (3). اگر اِنْ تَتَّقُوا اللهْ يَجعَلْ لَكُمْ فُرقاناً، مَنْ فَقَدَ تَقويً فَقَدْ فَقَدَ فُرقاناً بِينَ الحَقِّ وَ الباطِل. اين راه، راه دين است. اين راه قبرستان است، راه نماز شب است، راه طهارت روح است؛ نه انسان بيراهه برود، نه راه كسي را ببندد. اين راه را وجود مبارك حضرت امير به ما آموخت.
بنابراين ما وقتي به زيارت قبور میرويم؛ البته عرض ادب بايد بكنيم، فاتحه میخوانيم، ثواب میبريم، به نثار گذشتگان ثواب را اهداء میكنيم؛ همه اين معاملهها درست است. امّا يك روحاني عالم، به قبرستان میرود تا چيز بفهمد. اينجور انسان با ناله و تضرّع آنها را به خدا قسم بدهد، بگويد چه خبر است آنجا، چه شد آنجا، به ما خبر بدهيد؛ اين راه علمي است! پس معلوم میشود راه باز است.آدم اگر بفهمد آنجا چه خبر است، با دست پر بر میرود!
دو نفخه صُور براي برپايي قيامت و قطع اَنساب با آن
وقتي كه صحنه برزخ به پايان رسيد، در نفخ صُور اوّل همه مدهوش میشوند: فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الاَرضْ اِلّا مَنْ شآءَ الله(4)، امّا نفخ دوّم براي بيدار كردن است. حالا اين صُور يك شاخي است نظير شيپور كه در آن میدمند؛ يا نفخ ارواح است در صُوَر ابدان كه برخيها اينچنين قرائت كردند؛ يا راز و رمز ديگري است، به هر تقدير يك علامت عمومي است كه همه بايد بيدار بشوند و همه بيدار میشوند. فَاِذَا نُفِخَ فِي الصُّور، چون همه از خاك بر میخيزند، ديگر فَلا اَنسابَ بِينَهُم(5)؛ ديگر بعضي والد و بعضي وَلد و بعضي برادر و بعضي خواهر، اينطور نيست و همه از خاكند! در صحنه قيامت نَسب در كار نيست.نسبت به دنيا البتّه اَنساب سر جايش محفوظ بود و افراد يكديگر را كاملاً میشناسند؛ در قيامت هر كسي ديگري را ببيند، كاملاً میشناسد. آنوقت اگر فرمود برادر هست، پدر هست، خواهر هست؛ به لحاظ علاقة مَا كان بود، كه اِنقَضاء عَنهُ المَبداء است؛ نه اينكه الآن برادرند، چون الآن همه از خاكند؛ كسي از كسي متولّد نشده! اگر دارد برادر از برادر فرار میكند، يعني كساني كه در دنيا برادر هم بودند و الآن يكديگر را میشناسند، در اثر اينكه لِكُلِّ امْرِئٍ مِنهُمْ يُؤمَئِذٍ شَأنٌ يُغنيه (6)؛ از شدّت حادثه از يكديگر میگريزند.
يك بيان نوراني از پيغمبر (ص) نقل شده است كه هر نَسب و سَببي قطع میشود، مگر نَسب و سَبب من. اين معنايش اين نيست كه آنجا سيادت و اينها هم محفوظ است، كسي از ديگري متولّد میشود؛ بلكه معنايش اين است كه بركت سيادت باعث میشود كه يك عدّه اعمال صالح دارند و به ما مرتبط میشوند؛ به لحاظ علاقه مَا كان است و از طرفي هم وقتي فرمود: اَنَا وَ عَلِيٌ اَبَوا هذِهِ الاُمَّه (7)؛ آن يك نَسب معنوي است، آن قطع نمي شود البتّه.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظلّه) در جلسه درس تفسير سوره مؤمنون در جمع طلاب و فضلاي حوزة علمية قم10-/7/1390