استاد دانشگاه و داستان نویس جانباز ابوالفضل درخشنده
«دایی علی» الگوست یا «علی دایی» (قسمت اول)
گفت و گو: سعیده نام آور
توفیق با ما یار شد و "ابوالفضل درخشنده"، قهرمانی گمنام از عرصه ایثار و هنر، مهمان ما بود. صلابت در قدم هایش، تواضع در رفتارش و متانت و صمیمیت درگفتارش دیدنی بود.استاد ادبیات داستان نویسی و نویسنده موفق عرصه دفاع مقدس، کسی که در طی سالیان با ارزش زندگی خود، پس از جنگ و مجروحیت، در ادامه دفاع از وطن در برابر جنگ نرم و تهاجم فرهنگی از پا ننشسته، همچنان با قلم و نگاه تیزبین خود با دشمنان فرهنگ و ایمان میجنگد.
با طمأنینهای خاص حرف هایش را شروع کرد. کلام نافذش و تسلط بی اندازه اش بر آنچه از آن سخن میگفت، یعنی ترویج فرهنگ ایثار و شهادت مسحور کننده بود. وقتی از تأثیر وجایگاه ادبیات و داستان در زنده کردن و بیان خاطرات دفاع مقدس وشهدا و قهرمانان جنگ میگفت، اینکه چقدر دغدغه این موضوع را دارد مشهود بود. وقتی به بخش انتشار کتاب هایش رسید، دلتنگ بود. دلتنگ از کم لطفی ها و بی توجهی ها به عرصه دفاع مقدس از سوی برخی متولیان امر!
نه اینکه برای خودش چیزی بخواهد که اگر اینگونه بود به جای این قدر سختی کشیدن در این عرصه و خاک تخته خوردن برای پرورش نسل جدید و آموزش داستان نویسی و هدایت فکری آنها به سوی نوشتن در باب ارزش ها، میتوانست بیشتر برای خود وخانواده اش وقت بگذارد ! چنان با تب و تاب در مورد راه پر فراز و نشیب " کار فرهنگی " صحبت میکرد که باورت میشد این موضوع مثل آب حیات برای بشریت است.
او در تمام این سال ها پس از بازنشستگی، به قلم زدن در باب ایثار و شهادت پرداخته است و از طرف دیگر به آموزش شاگردانی در زمینه داستان نویسی و همچنین تدریس در دانشگاه. کمتر میتوان او را بیکاریافت. شاید برای همین است که با وجود این همه مشغله، ملاقات با این استاد گرانقدر مانند موقعیتی دست نیافتنی مینماید. با این حال و هوا گفت و گویمان را با ایشان شروع کردیم:
* برای شروع سابقهای از فعالیت رزمندگی و نویسندگی تان بگویید؟
اولین کتاب خودم رو به نام"شیطان صفتان"درسال 65 به چاپ رسوندم. که موضوع داستان درباره فردی ست که تحت تأثیرشهید لاجوردی قرار میگیره و توبه میکنه. بهمن سال 60 دوره یک ماهه بسیج رو در پادگان امام حسین گذروندم و بعد از اون در اسفند ماه به عنوان تخریبچی برای دفاع از کشور و دین خودم عازم جبهههای غرب شدم. سال 63 تو عملیات بدر شیمیایی شدم. بعد از اون وارد نیروی دریایی ارتش و بعد در سال 80 بازنشسته ارتش شدم. تعدادی از نوشته هایم را در طی این سال ها به چاپ رسوندم ولی در حال حاضر خودم دارای انتشاراتی هستم به نام "حدیث قلم" و کتابهایی از قبیل اشک نسل سوم، قصه بی انتها، قدرشناسان عاشق، داستانهای تصویری، ملاقات باعاشقان آسمانی، قرارمون ساعت عشق 1و2، تخریبچی دوران، آیات آسمانی، داستان نویسی 1و 2و 3پیشرفته و خاطره نویسی پیشرفته رو به چاپ رسوندم. داستان نویسی 4 هم در حال جمع آوری ست و آخرین اثر درحال چاپم، کتاب از جنون تا مجنون است.
* چند هنرجو دارید و آنها با شما چقدر همکاری میکنند؟
- من حدودا" 300 تا هنرجو دارم که نزدیک ده ساله که دارند زیر نظر من آموزش میبینند. من بعد از پرورش اونها رهاشون نمیکنم و بهشون برای نوشتن ایده میدم. کاری که الان متولیان ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و در کل متولیان فرهنگی کمتر انجام میدن. من یک جشنواره فرهنگی درباره حجاب گذاشتم و از شاگردام خواستم که در موردش بنویسند. هنرجوهای من الان دارند در مورد حجاب مینویسند و هرچی جلوتر میروند و بیشتر به موضوع حجاب فکر میکنند، به عمق بیشتری در این رابطه دست پیدا میکنند. واقعیت امر اینه که رضاشاه به زور حجاب رو از سر مردم برداشت اما مردم هنوز حیا و عفاف رو داشتند ولی متأسفانه امروز ما حجاب رو میخوایم سر نسلی بکنیم که معنا و حقیقت عفاف و حجاب رو کمتردرک کرده اند!
*به نظرشما علتش چیه؟
مهندسی فرهنگی. بی توجهی متولیان به عرصه فرهنگ ! حالا ما حتی اگر به زور سر کسی حجاب کنیم وقتی با عفاف و درک علت و فایده این کار همراه نباشه، به چه دردی میخوره؟! خانمهای بد حجاب از کجا آمدن؟ مال همین جا هستن فقط وقتی که حیا تو جامعه کمرنگ شد، لباس اونها هم تغییر کرد! مهندسی فرهنگی داره همین کارو میکنه. بیاییم در مورد حجاب داستان بنویسیم. کتاب منتشر کنیم. بیایم به حجاب عمق بدیم. نگیم حجاب مختص ظاهر خانوم هاست. حجاب مال باطن هم هست و از آقایون هم شروع میشه. در قرآن هم خدا از آقایان خواسته که نگاهتون رو بپوشونید. حجاب داشته باشید. بعد سراغ خانم ها میره. به جای اجبار سطحی، بیاییم کارفرهنگی کنیم. وقتی این همه تبلیغات خوراکی در تلویزیون هست، بیایید سی ثانیه هم تبلیغ جشنواره حجاب را بکنید.
*به نظر شما این نوشتن چه تأثیری روی مردم دارد؟
حداقلش این است که به حجاب فکر میکنند. خیلی از مردم معتقدند که حجاب باطنی ست. اما از کوزه همان تراود که در اوست. وقتی کسی حجاب را باور ندارد و ظاهر موجهی ندارد، چگونه میتواند ادعا کند که باطنش بی نقص است. یعنی از عوارض بدحجابی خود خبر ندارند! بعد بدحجابی خود را توجیه میکنند. خب این گروه میتونند به این موضوع در فکر خودشون عمق بیشتری بدهند. میبینیم که حجاب در رفتار و گفتار فرد نمود پیدا میکنه. به نظرم خوب است نیروی انتظامی کتاب بدهد به این بد حجابها که بخوانند. مخصوصا کتابهای داستان. چون ادبیات داستانی زبان مشترک بین نسل هاست. وقتی میشه فرهنگ حجاب، دفاع مقدس، ایثار و شهادت و... رو با این زبان به نسل سوم و چهارم جنگ منتقل کرد، چرا نکنیم ؟! باز نکته گفتنی دیگر در این باب بحث صداو سیماست. چرا صداو سیمای ما از بازیگرانی در نقشهای مثبت و پسندیدهتر استفاده نمیکند که حداقل ظاهرشان جلوی دوربین با پشت آن یکی ست و اخلاقی ترند؟! این تعارض ایجاد میکند. او میشود الگوی فرد متظاهر و دو رو برای نسل جوان که هیچ دریافت فرهنگی از این بازیگرمحبوب خود ندارند. فلان بازیگر میره تو فلان کشور خارجی، هر کاری دلش بخواد از نظر کارهای غیر اخلاقی میکنه بعد برمیگرده ایران. سناریو مینویسه و فیلمش هم مجوز پیدا میکنه! ساخته میشه. خانم فلانی بورس مطالعاتی بهش داده میشه توسط سفارت آلمان بره اونجا که بعد بیاد اینجا کتابشو چاپ کنه. یک سال فرصت مطالعاتی! سفارتخانه ها حتی دارند کار فرهنگی میکنند. در اصل تهاجم فرهنگی! وقتی من نویسنده برم آلمان، فکر اولیه اونها رو باید اصولا" پیاده کنم. درسته؟! چرا به کسانی که به صورت جدی در زمینه ایثارو شهادت کار میکنند چنین امکاناتی داده نمیشه؟!
*شاید این به خاطر اینه که این موضوع معیار نیست ؟
- بله. ما کار فرهنگی نمیکنیم. کار اصولی نمیکنیم. مثلا" همین دوسال پیش مقالهای که با عنوان " علی دایی و دایی علی" نوشتم نماد این اتفاقه. دایی علی که درست هم سن علی دایی هم هست و شکارچی تانک در زمان جنگ بوده، تو همان زمان به شهادت میرسه که علی دایی تصادف کرده بود همه شبکههای خبری تصادف علی دایی رو که به دلیل خطای خودش هم بود، گزارش کردند اما هیچ کس از شهادت دایی علی نگفت. این چه جور قهرمان پروری است؟ علی دایی رو در قسمت ورزش بگو، نه دومین خبر اصلی شبکه سراسری ! آن وقت قهرمان اصلی این مملکت رو اصلا" کسی نشناسه ! ما هرجا خواستیم بگیم اگه به عنوان قهرمان دارید علی دایی رو معرفی میکنید، ما یه دایی علی هم داریما، من به یه بنده خدایی تو یه جلسه گفتم شما متولد50 هستید، موقع جنگ کجا بودید؟ شمایی که درحال حاضر در بنیاد حفظ آثار یه سمت در زمینه ادبیات دفاع مقدس هم دارید؟ جواب داد: ما اون موقع سعادت نداشتیم که حضور داشته باشیم! گفتم سال 67 شما میشد17 سالت. این دایی علی که من میگم اون موقع 12 سالش بود. متولد 48 بود. میاد یه دندونه زیر 8 اضافه میکنه، 3 سال به سنش اضافه میکنه که بشه 15 ساله و رفت جبهه و جنگید. فرق ندارن اونایی که مثل دایی علی و رفتن و مثل شما که نرفتن؟! حالا که در این جایگاه هستید دارید چه میکنید؟! کمک میکنید که داستان دایی علی ها منتشر بشه و به دست نسل امروز برسه؟!
* به نظر شما مشکل اصلی مسئولان ترویج فرهنگ ایثار وشهادت کجاست؟
مشکل، عناصر بدلی هستند که در گلوگاههای فرهنگی رخنه کردند. مگر نگفتهاند باید با افراد رانت خوار برخورد جدی شود؟! چرا جلوی رانت خواریهای فرهنگی گرفته نمیشه؟! این گونه افراد که یک کتاب نداشتهاند، متأسفانه وارد بنیاد حفظ آثار میشوند، وارد بنیاد شهید میشوند، وارد حوزه کتاب وزارت ارشاد میشوند و بعد در پستهای دولتی وارد شدند و حالا ده تا کتاب دارند؟! اینها مگه از رانتشون استفاده نکردند؟ اینها قبل از اینکه این شغل رو بگیرند چه سابقه فرهنگی داشتند؟! الان این سابقه فرهنگیشون به جای اینکه درخدمت بچههای جبهه و جنگ قرار بگیره، اومده مقابلشون قرار گرفته !
* شما علت آن را در چی میدانید؟
اینکه اون چیزی رو که یه نویسنده رزمنده یا آزاده یا جانباز تو جنگ درک کرده، برخی درک نکردند! یه جانباز میتونه موضوع رو درست ترسیم کنه و منتقل کنه چون درک کرده. وقتی حرف از توپ مستقیم تانک میزنه، دقیقا" اون لرزش و پرتاب و خرد شدن استخوان ها رو درک میکنه. حالا اگه بخواد بیان کنه، طوری بیان میکنه که نسل امروز درک کنه ولی اونی که درک نکرده فقط میاد تو وادی شعار دادن.
* نظرتون در مورد کارهای فرهنگیای که بعد از جنگ انجام شده، چیه؟
متأسفانه اکثر کارهایی که در این ایام انجام شده، جنبه شعاری داشته. سازمان تبلیغات، حوزه هنری، بنیاد شهید، بنیاد جانبازان، کدوم یک اومدن و کمک حال ادبیات دفاع مقدس شدند؟!
آقای میر فیصل باقرزاده به زیر مجموعه هاش دستور داده و ابلاغ کرده که مقدماتشو فراهم کنن تا من رایگان برای رزمندهها کلاس داستان نویسی بذارم. خاطرهای که جانبازا میگن منحصر به فرده اما این خاطره باید به زبان مشترک نسل ها نوشته بشه که ادبیات داستانیه. وقتی خود جانباز بیاد و با زبان داستان،خاطره شو بگه خیلی باور پذیرتره تا یه جوون نسل سوم رو براش خاطره و تعریف کنی بعد اون بیاد هرچی درک کرده یا نکرده بنویسه. به عنوان مثال من تخریبچی میدونم که اون چهار تا شاخکای مین والمری وقتی تله میشه، چه حسی به آدم میده. وقتی میخوای خنثی کنی، ترس اینکه از پایین تله نشده باشه چه حال و روزی بهت میده. وقتی اینو یه جانباز مینویسه، فرق داره تا یه نفر جوون بخواد این صحنه رو توصیف کنه. بعد این دستور ابلاغ شده به راحتی اجرا نمیشه و بعدش این رزمنده است که خونه نشین میشه و خاطره هاش میمونه برای خودش. به اصطلاح دایی علی ها حذف میشن و علی دایی ها میشن الگو!
*به نظرشما این فقط مشکل ادبیات دفاع مقدسه ؟
نه. مشکل ادیبات دفاع مقدس متأثر از ادبیات داستانی کل کشوره. متولیان ادبیات داستانی ما کسانی هستند که بینش و تحصیلاتشون و هرچی که دارن، از غرب وام گرفتن، ما هم متأثر از اون هستیم، اما ما از زاویه دیگهای به قضیه نگاه میکنیم. ما در کتابهای آموزشی مون برای نمونه داستان هم میگذاریم. من چرا باید بیام یه داستان خارجی رو به عنوان نمونه بذارم تو طرح درسم؟ که هنرجوهام وادار بشن برن این کتابو بخونن؟ من میام نمونه داستانهای دفاع مقدسو میذارم به عنوان نمونه داستان هام. که هنرجوهام تشویق بشن، اونو بخونن. میام تو داستانم قهرمان رو جانباز قرار میدم، منش اونا رو توضیح میدم، ارزش ها رو بیان میکنم.
* یه نمونه از اقداماتتون رو بگید که برای ایده دادن در زمینه دفاع مقدس به هنرجوهاتون انجام داده باشید؟
ما آذرماه 88 پنجاه تا از هنرجوهای کلاس داستان نویس مون رو بردیم آسایشگاه ثارالله. گفتیم هرکس از دیدار با جانبازان ایدهای گرفت، داستان بنویسه و در جشنواره شرکت کنه. از بین داستانهایی که نوشته شد، 50 تاشو انتخاب کردیم و تو کتاب "ملاقات با عاشقان آسمانی" منتشر شد. بعد، روز رونمایی از کتاب که درست هفته دفاع مقدس هم بود، جانبازان رو بردیم فرهنگسرای شفق. رفتیم کارهای شهرداری رودر هفته دفاع مقدس ببینید. اسم شهید وعکس شهید و میذارن. خب این به چه درد من میخوره؟! راه شهید و نشون بدید. یه تیکه از وصیت نامه اش رو بزنید تو پلاکارداتون. چقدر هزینه اسم و عکس شهید میکنند بعد به اینجا که میرسه و قهرمان زنده جلو چشمشونه میگن بودجه نداریم! معاون شهردار وقتی اومد به نویسنده ها جوایز رو بده، با تعجب از ظاهرشون پرسید : اینها کسانی هستند که این داستان ها رو نوشتن؟ گفتم: بله. اگه بهشون فکر اولیه بدید از این بهتر هم مینویسند. حالا که بهشون ماهیگیری یاد دادیم، باید بهشون فکر اولیه هم بدیم. نه اینکه نویسنده جوون تربیت بشه اما خوراک نوشتن بهش ندی و رهاش کنی. میشه از اینا بهره برداری مثبت کرد.یک موضوع دیگه ماجرای هتک حرمت قرآن توسط کشیش آمریکایی بود. آقایان در وزارت ارشاد گفتند به ازای هر قرآنی که هتک حرمت میشه، ما 20 هزار تا قرآن چاپ میکنیم! بابا! مشکل دشمن با محتوای قرآنه نه با جلد قرآن! تو همون شعارشون باقی موندن! باز اومدم تو ماه رمضان جشنواره آیات آسمانی رو گذاشتم. گفتم هرکسی که فکر اولیه از قرآن گرفت، میتونه تو این جشنواره شرکت کنه. الهام گرفتند. خودشون اومدن به من گفتن که ما تا حالا قرآنو این جوری نخونده بودیم! به خاطر اینکه ایده بگیرن، رفتن آیات رو با معنی خوندن و درک کردن. حالا مگه نمیشه این کارو در زمینه دفاع مقدس کرد؟! ببینید من حدود ده سال هنرجو تربیت کردم. بهشون هم خوراک میدم. نمیگم حالا که یاد گرفتی داستان بنویسی، برو هرچی میخوای بنویس.
* شما برنامه مدوّنی در این زمینه دارید؟
بله. فرستادمشون آسایشگاه جانبازان ثارلله. اصلا" ما برنامه مون این بود که همه عملیاتهای دفاع مقدس رو تبدیل کنیم به ادبیات داستانی. اولیش هم عملیات بدر بود. آقای رضا فرزانه اون زمان فرمانده لشکر 27 حضرت رسول بود. زمان جنگ مسئول ادوات تیپ ذوالفقار بوده. ایشون رو آوردیم. سید محسن خوشدل، علی اکبر مصداقی فرمانده و جانشین واحد ضد زره لشکر حضرت رسول رو آوردیم. آقای رضا غزلی رو از اطلاعات عملیات آوردیم. آقای رضا نامی رو به عنوان فرمانده تیپ ذوالفقار وقت آوردیم. گفتیم خاطره بگید. خانوما بعد از شنیدن خاطرات اینها، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودن .
* کتاب ازجنون تا مجنون درچه مرحله ایه؟
این کتاب الان تو مرحله ویراستاریه. دوساله که خون دل خوردیم. سه ساله که داریم سعی میکنیم کتابو چاپ کنیم. تو مراحل پایانی اش هستیم. چرا یکی از این تشکلهایی که بودجه میلیاردی دارند، برای حمایت نیامدند. بیان و بگن شما که انقدرسابقه داری، کتاب آیات آسمانیت که معروف شده، تجربه خوبی در مورد کتاب ملاقات با عاشقان آسمانی که موضوعش عملیات بدره ،پیدا کردی و تبدیلش کردی به ادبیات داستانی، حالت چطوره؟! این کتاب دوفصله. یه فصل خود خاطرات افراده و فصل دوم داستانهایی که با الهام از این خاطرات نوشته شده. چرا کسی مشتاق نشد ؟ چرا کسی نیومد بگه بیا کارعملیات فتح المبین هم به شما میدیم. داستانش کن که خونده بشه؟! کتاب از جنون تا مجنون من الان بعد از چند سال در حال انتشاره. من برای جشنواره از جنون تا مجنون گفتم میخوایم 50 نفر نویسنده رو ببریم محل عملیات بدر. برای تهیه بلیط هواپیما کمک کنید. چون اکثرا" نویسنده ها خانم هستند و مسئولیت بردن ایشان سنگین است، نمیتوانستیم آنها را چند روز با قطار ببریم و به همسران و خانواده ایشان پاسخگو باشیم ولی اگر صبح با هواپیما بروند و با اولین پرواز برگردند، امکانش وجود داشت. اما متأسفانه یک بلیط برای ما تهیه نکردند. یعنی اینکه ایده دادن به نویسندههای نسل حاضر برای ثبت عملیات ها انگار خیلی کار با اهمیتی نیست!. برای این کار مجبور شدیم رضا فرزانه که فرمانده لشکر آن زمان بود رو آوردیم و از او خواهش کردیم که خاطراتش رو به گونهای تعریف کند که نویسندگان بتوانند درک کنند! این درخواست بزرگی بود؟! یا اهمیت نداشت؟!من و شمایی که چیزی درخواست نمیکنیم و با بودجه شخصی خودمون کار میکنیم، چرا حمایت نمیشیم؟! من الان یک فراخوان حجاب دادم، حدودا" بیست روزه. در طول این مدت به همه خبرگزاری ها هم داده شده. جشنواره داستان کوتاه داریم با محوریت 6 موضوع در رابطه با حجاب از جمله انواع حجاب، نقش حجاب در مهندسی فرهنگی جامعه، نقش حجاب در روانشناسی رفتاری جامعه. چرا نیروی انتظامی که در این زمینه داعیه دار هستند، چرا در اطلاع رسانی آن نمیآیند جلو و سهمی ندارند؟ صداو سیما چرا کاری نمیکند؟ خبرگزاری ها غیر از تعداد محدودی چرا پوشش نمیدهند؟