بیداری هنگام مرگ(خوان حکمت)
شيطان در بخشهاي گوناگون تهديدها را كرده. گفته: من از 4 طرف ميآيم؛ گاهي از طرف راست، گاهي از طرف چپ ميآيد. حالا يا خودش به تنهایي در اَزمنه و اَمكنة متعدّد از 4 طرف ميآيد، يا اِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ (1)، آن شياطين زيرمجموعة او كارها را تقسيم ميكنند؛ بعضي از طرف راست ميآيند، بعضي از طرف چپ ميآيند، بعضي از جلو ميآيند، بعضي از پشت سر ميآيند؛ لذا ميشود «شياطين».
اينكه گفت: رَبِّ اَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطين. وَ اَعُوذُ بِكَ رَبِّ اَنْ يَحضُرُون؛ اين نشان ميدهد كه يا ابليس خودش با قبيل(یاران) او، اِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ حمله ميكنند؛ يا نه، قبيل او كارها را تقسيم ميكنند و حمله ميكنند. لذا ميبينيد يك شخص در اثر اينكه از چند طرف به او حمله شده، دفعتاً به دام ميافتد. اينها از هر طرف ميآيند، يكي لِاُزَيِّنَنَّهُم(2) ميكند، يكي لَاُغوِيَنَّهُم(3) ميكند، يكي لَاُمَنِّيَنَّهُم(4) ميكند، يكي لَآمُرَنَّهُم(5) ميكند؛ كارها را تقسيم ميكنند. دفعتاً ميبينيد اين شخص مُحاط شد به دسایس، به همزات، به حضور شياطين.
بیداری هنگام مرگ و تقاضای بازگشت به دنیا
در لحظة مرگ خيلي از مسائل براي انسان روشن ميشود. علم هست، ولي ايمان نيست؛ يعني اين جناح علم، آن بخش وهم، آن بخش خيال، اين بخش حس، آن بخش عقل نظري اگر بود؛ اينها همه فعالند. انسان در زمان مرگ هيچ كدام از اين نيروهاي علمي را از دست نميدهد، خوب براي او روشن ميشود. تمام خطر اين است كه اين نيروهاي عملي را از دست ميدهد. يعني عقل عملي كه متولّي عزم، اراده، نيّت، اخلاص، تصميم و مانند آن است؛ اين قفل ميشود. مشكل كفّار و تبهكاران اين است كه در زمان مرگ، حق را مثل آفتاب روشن ميبينند، امّا ميخواهند ايمان بياورند، نميتوانند. زيرا بين علم و بين نفس اراده فاصله نيست، يك كسي ميتواند بگويد من نميخواهم فكر بكنم، نميخواهم درس بخوانم؛ اينها چون فعل است. امّا اگر كسي استدلال كرد، صغرا و كبرا، مقدّمات را فراهم كرد، به او نشان داد؛ او ديگر نميتواند بگويد من نميخواهم بفهمم. همين كه مقدّمات ضروري شد، اين ميشود مضطر؛ «مضطر» يعني كسي كه در برابر ضروري قرار گرفته، اين يقيناً ميفهمد.
امّا حالا ميخواهد اقرار بكند يا نه، بين نفس و بين اقرار كردن اراده ، فاصله است. ممكن است يك چيزي را صد در صد حق بداند، ولي زير بار نرود؛ انكار بكند: وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتْهَا اَنفُسُهُم(6). بين نفس و قبول، ايمان و پذيرش؛ (اراده) فاصله است. آنها فعل است، اختياري است، به ارادة انسان است. اين هنگام مرگ قفل ميشود، ديگر باز نخواهد شد؛ لذا در حال مرگ، انسان همة اهل بيت را ممكن است ببيند، امّا نميتواند به ولايت اينها اقرار بكند! جهنّم را ميبيند، ولو جهنّم برزخي؛ ولي نميتواند اقرار بكند! آنجا جاي اقرار نيست. نميتواند ايمان بياورد! لذا در تمام اين موارد از مرگ گرفته تا برزخ، تا صحنة قيامت؛ همهاش ميگويد: خدايا! من را برگردان كه من ايمان بياورم، اينجا جاي ايمان نيست! تنها جاي ايمان دنياست كه هم بخش انديشه راهش باز است، هم بخش انگيزه. هم علم راهش باز است، هم عمل راهش باز است. ولي در حال احتضار اين بخشهاي عملي قفل ميشود؛ انسان امام را ميبيند، ولي نميتواند به او ايمان بياورد!! تمام خطر اين است.
اين جريان رَبِّ ارْجعُونِ، يا لِيتَنَا همه مال اين است كه قفل شده است و خطر در اين است كه انسان جهنّم را ميبيند، ميگويد: رَبَّنَا اَبصَرنَا وَ سَمِعنَا (7)، امّا آمَّنَا بِك درآن نيست!! ايمان فقط در دنياست و لا غير. اَليُومْ عَمَلٌ وَ لا حِسابْ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل(8). عمل نيست؛ كسي بتواند يك كاري انجام بدهد، توبهاي بكند، حسنهاي پيدا كند، سيّئهاي را از بين ببرد؛ كلاً تعطيل شده است: اِذَا جآءَ اَحَدَهُمُ المُوتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (9). همين مشركين كه هيچ اثري از ايمان در اينها نبود، هنگام مرگ،حق را ميبينند، ميخواهند به حق ايمان بياورند، ميبينند كه اين قفل شده است، نميتوانند؛ جاي ديگر بايد برگردند.
عدم اختصاص تقاضاي بازگشت به دنيا به تبهكاران
البتّه اين استغاثه و درخواست را ممكن است خيليها بكنند، امّا جواب كَلّا اِنَّهَا كَلِمَهٌ(10) نميشنوند. ممكن است بعضي از مؤمنان آن حالت را كه رسيدند، درخواست بكنند كه برگردند تا برخي از سيّئات خودشان را جبران بكنند. يا برگردند حسناتشان را اضافه بكنند. ما هيچ دليلي نداريم كه اين حرف فقط مخصوص مشرکین است. ممكن است ديگران براي ترفيع درجه و مزيد حسنات از خداي سبحان درخواست رجوع بكنند. آنچه كه در بخش پاياني سورة مباركة منافقون است، شايد همين معنا را تأييد كند.
در سورة مباركة منافقون، آية 10 به بعد اين است: وَ اَنفِقُوا مما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبلِ اَنْ يَأتِيَ اَحَدَكُمُ المُوتُ فَيَقُولَ رَبِّ لُولا اَخَّرْتَنِي اِلَي اَجَلٍ قَريبٍ فَاَصَّدَقَ وَ اَكُنْ مِنَ الصّالِحين. خيليها هستند كه از مالشان آن بهرة صحيح را نبردند، خيال كردند مال بايد بماند، در حالي كه فرمود: وَ مَا تُقَدِّمُوا لِاَنفُسَكُمْ مِنْ خِيرٍ تَجِدُوهُ عِندَ الله (11). اين در حال احتضار به خدا عرض ميكند: خدايا! مرا برگردان كه فَاَصَّدَقَ يعني صدقه بدهم. اين كه كفر و شرك ندارد! اين كمبود صدقه دارد. البتّه عُونُ الضَّعيفِ صَدَقِه؛ راهنمایي كردن صدقه است، هدايت كردن صدقه است؛ همة اينها صدقه است! وَ اَكُنْ مِنَ الصّالِحين. بعد فرمود: وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللهُ نَفساً اِذَا جآءَ اَجَلَهُا(12).
پاسخ منفي خداي سبحان به تقاضاي بازگشت به دنيا
پاسخش اين است: كَلّا. رجوع ممكن نيست، چون اِذَا جآءَ اَجَلُهُمْ لا يَستأخَرُونَ ساعَهً وَ لا يَستَقدِمُون(13). امّا اِنَّهَا كَلِمَهٌ هُوَ قائِلُهَا(14) يعني چه؟ يعني وقتي اينها به آن حد رسيدند، حتماً يك چنين حرفي ميزنند. يعني اينهایي كه ميگويند: ذلِكَ رَجعٌ بَعيد و از قيامت هيچ خبري ندارند و ايمان نميآورند، اينها وقتي به حالت احتضار رسيدند، حتماً يك چنين حرفي ميزنند.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام ظلّه) در جلسة درس تفسير سورة مؤمنون در جمع طلاب و فضلاي حوزة علمية قم ـ چ9 /7/1390
(1) اعراف / 27 (2) ر. ك: حجر / 39
(3) ر. ك: ص / 82 (4) ر. ك: نساء / 119
(5) ر. ك: نساء / 119 (6) نمل / 15
(7) سجده / 12 (8) بحار الأنوار / 74 / 298
(9) مؤمنون / 99 (10) مؤمنون / 100
(11) بقره / 110 (12) منافقون / 11
(13) اعراف / 34 (14) مؤمنون / 100
خوان حکمت در دهه ولایت (قربان تا غدیر)روزهای زوج منتشر میشود.