kayhan.ir

کد خبر: ۵۵۴۴۵
تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۸

پرتوی بر تاریک خانه مافیایهیئت علمی


سخنی به گزاف نرفته اگر گفته شود که یکی از اصلی‌ترین و نافذ‌ترین نهادهای سیاستگذار در ارتقاء کمی و کیفی مرتبت ومنزلت کشورها در جهان در هم تنیده امروز، نهاد دانشگاه می‌باشد. امروزه، قاطبه کشورهای جهان دریافته‌اند که تنها به واسطه سرمایه‌گذاری‌های عظیم درعرصه‌های علمی و فرهنگی است که می‌توان بر تحولات و معادلات جهانی اثر گذاشت و درست از این روست که بر خلاف حجم سنگین تبلیغات، بوق‌های رسانه‌ای غربی که مدام بر طبل جدایی علم ازدین و سیاست می‌کوبند، یافته‌ها و تحقیقات صاحبنظران مبین و گویای این حقیقت است که عموم فعالیت‌های علمی و فرهنگی که در کشورهای غربی صورت می‌گیرد، صبغه‌ای قدرت‌محور و ایدئولوژیک دارد. مدلول این سخن بدین معناست که اکثریت قریب به اتفاق متفکران ومحققان جهان غرب تا مغز استخوان وابسته به دولتمردان و کارگزاران کشورمتبوعشان هستند و کمتر محققی را می‌توان سراغ گرفت که با رویکردی مستقلانه و آزاداندیشانه به فعالیت علمی بپردازد. حاجتی به گفتن نیست که بدون حمایتهای گشاده دستانه سرمایه داران غربی که عموماً درپی متحقق ساختن امیال و منویات صهیونیسم بین‌الملل هستند، پژوهشگران و اساتید غربی هرگز نمی‌توانند پروژه‌های تحقیقاتی خویش را دنبال کنند. میشل فوکو-فیلسوف نامدار فرانسوی- جزو معدود متفکران غربی بود که به درستی بردرهم تنیدگی دانش و قدرت تأکید کرد و این سخن را به میان آورد که علوم انسانی حاکم بر جهان غرب، رسالتی جز مشروعیت بخشی به نظام سرمایه‌داری و تداوم بخشیدن به حیات جهان مدرن ندارد. فوکو بر این امر انگشت گذاشت که تولد علومی چون روانشناسی، جمعیت شناسی، جامعه شناسی و... محصول در هم تنیدگی دانش و قدرت است و ادعای بی‌طرفی علوم اعم از علوم انسانی و علوم طبیعی، ادعایی مضحک و سخیف می‌باشد. از نظر فوکو، دانشگاه نیز به مثابه یکی از تجلیات جهان مدرن، کارکردی قدرت‌محور دارد و عموم اساتید و پژوهشگران فعال در آکادمی‌های جهان غرب، وابستگان به نظم سرمایه‌داری حاکم بر جهان هستند. توماس کوهن دیگر فیلسوف نامداری است که بی‌طرفی علمی را شعاری نخ‌نما تلقی می‌کند و این سخن را به میان می‌آورد که علم همیشه تحت نفوذ و سیطره ایدئولوژی، سیاست و قدرت بوده است و شعار جدایی علم از قدرت و سیاست، دروغی بزرگ می‌باشد. پیر بوردیو از منظری جامعه شناختی بر تحولات علم و دانش نظر می‌افکند و این نکته را مطرح می‌کند که  بسیاری از اساتیدی که در جهان غرب به عضویت هیئت علمی در می‌آیند، سرسپردگان به نظام سرمایه‌داری و ثنا‌گویان تفکر مدرن هستند. بوردیو، آن دست از اساتیدی را که دیگر همکارانشان را از ورود به عرصه سیاست برحذر می‌دارند، شیادانی معرفی می‌کند که گرچه به ظاهر ژست علم‌گرایی و دوری‌گزینی از مباحث سیاسی می‌گیرند، ولی در واقع امر، این اساتید، همان سیاستمداران جنگ‌طلب و انسان ستیزی هستند که هویت کثیف و پلشتشان را پشت عناوین والقاب دهن پرکن و فریبنده‌ای چون استاد دانشگاه و پژوهشگر مخفی می‌کنند. اینها، همان زالوهای خونخواری هستند که تحت لوای دفاع از ساحت علم و دانش، چشم خود را به روی جنایات عظیم سرمایه‌داران در اقصی نقاط گیتی می‌بندند و حزن‌انگیز‌تر اینکه اگرهم در این بازار وانفسای دکانداران علم، استاد آزاده و با شرافتی زبان به اعتراض علیه سیاستهای کشورهای غربی  بگشاید، بلادرنگ به یاغی‌گری و اوباشگری متهم می‌شود. واقع امر این است اگر هم فی‌المثل روشنفکری چون چامسکی هر از چند گاهی انتقاداتی را متوجه عملکرد آمریکا و متحدانش می‌کند، انتفادهای او سطحی و روبنایی هست. چامسکی هرگز نه می‌تواند و نه می‌خواهد که کل تمدن غرب و تمامیت نظم ظالمانه حاکم بر جهان را به چالش بگیرد. او و امثال او بیش از آنکه در پی نقد ریشه‌ای و بنیادین تمدن غرب باشند، در خوش بینانه‌ترین حالت به دنبال رام واهلی کردن خوی سبعانه نظام سرمایه‌داری هستند. عموم اساتید منتقد جهان غرب که فرصت تدریس واستخدام در دانشگاه‌های غربی پیدا کرده‌اند، کبریت‌های بی‌خطری هستند که نه تنها خطری جهت تداوم نظم ظالمانه نظام سرمایه‌داری و تمدن غرب محسوب نمی‌شوند بلکه بیش از پیش با ارائه رویکردهای اصلاحی و موضعی در قبال مظالم نظام سرمایه‌داری و به تبع آن فریفتن شماری از مردم به جان آمده از تمامیت نظم مدرنیستی حاکم بر جهان، خاک به چشم مردم دنیا می‌پاشند و اجازه نمی‌دهند توده‌های میلیونی مردم، اصل و ریشه نظم مدرنیستی و سرمایه‌داری را که همانا خوی سبعیت و آدم‌خواری آن است را مضمحل کنند. پس در شرایطی که دانشگاه‌های غربی شب و روزسرگرم نظریه‌پردازی درخصوص روشهای غارت هرچه بیشتر کشورهای اسلامی هستند، نخبگان کشورهای اسلامی نیز می‌بایستی تمام تلاش خویش را به کار بندند تا ماهیت و چهره  خائنانه منادیان شعار جدایی علم از دین و سیاست را بر همگان آشکار سازند واجازه ندهند که سکان هدایت و راهبری دانشجویان ایران اسلامی دست اساتیدی بیفتد که هیچ عرقی به ارزشهای انقلاب اسلامی ندارند. دانش زمانی می‌تواند موجد و موجب تحولات بنیادین درکشور باشد که سویه و صبغه‌ای اسلامی پیدا کند و آرمان فتح قله‌های دانش و فن آوری بدون به کار گیری اساتید مؤمن و انقلابی، رؤیایی دست نیافتنی است. خوشبختانه، دراین وانفسای علم فروشان دین‌ستیز، انقلاب اسلامی در طول حیات پرخیر و برکتش توانسته است به عنوان الگویی موفق و راهگشا، عالم دیگری به پا کند و چراغ راه عموم آزادگان، متفکران و اساتید حق طلب جهان باشد. در دوران پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، تحولات شگرف و درخشانی در عرصه اسلامی‌سازی علوم انسانی و پاکسازی دانشگاه‌های کشور از لوث وجود اساتید فاسد ومنحط صورت گرفت ولی واقعیت این است که با وجود اقدامات تحسین‌برانگیز مسئولین دولتی مبنی برایجاد یک فضای سالم دانشگاهی، متأسفانه باید اذعان کرد که وضعیت علمی و فرهنگی امروز دانشگاه‌های کشور، فرسنگها با آرمانهای بلند امام راحل و امام خامنه‌ای فاصله دارد. ریشه بسیاری از نقایص و کاستیهای کنونی نظام آموزشی و فرهنگی کشور و به تبع آن استخدام شماری از اساتید مفسد و منحط در دانشگاه‌های کشور به انحرافات و کژ کارکردی‌هایی برمی‌گردد که از دوران سازندگی در این کشور آغازشد و تاکنون نیز تداوم داشته است. شوربختانه، شواهد و قرائن مستند و معتبر حاکی ازآن است که شماری از اساتید فعال در دانشگاه‌های کشور، فاقد تعهد و التزام حقیقی به ارزشها و آرمانهای انقلاب و رهبری هستند و اگر هم در این گیرودار، شخصیت‌های دلسوز و وفادار به نظام صدای خویش را به نشانه اعتراض به سیاست‌های حاکم بر جذب هیئت علمی بلند کنند، فی الفور به بیسوادی و عدم التزام به قانون متهم می‌شوند. واقعیت این است که صرف انتساب و پیوند نسبی و سببی یک استاد به برخی از شخصیتهای عالیقدرمذهبی، سیاسی و علمی، دلیل و حجت مقنعی مبنی بر ارزشی و انقلابی بودن وی محسوب نمی‌شود. در حال حاضر شماری از اساتید هستند که علی‌رغم سوابق تیره و تار امنیتی و اعمال ضدانقلابی همچنان با فراغ بال به فعالیت خویش در گروه‌های آموزشی و پژوهشی ادامه می‌دهند و حیرت انگیزتر اینکه همین جماعت ضدارزشی، مسئول انتخاب متقاضیان به عنوان عضو هیئت علمی نیز هستند. یکی از علل و عوامل اصلی در راهیابی عناصر ناسالم به عنوان استاد به دانشگاه‌های کشور، آیین‌نامه‌ها و مصوبات غیرشفاف و ابهام‌آلود جذب هیئت علمی است که عملاً به صورت مطلق‌العنان دست گروه‌های آموزشی را در انتخاب عضو هیئت علمی باز گذاشته است و اگر در این ساز وکار جذب استاد، گروه‌های آموزشی با زد و بند و باند بازی، یک متقاضی باسواد، مؤمن و انقلابی را از چرخه جذب هیئت علمی به بهانه‌های واهی حذف کنند، عملاً هیچ نهاد بی‌طرفی وجود ندارد که پاسخگوی دادخواهی متقاضیان باشد. تحقیقات عینی و میدانی گویای این واقعیت است که در بسیاری از گروه‌های آموزشی خصوصاً در رشته‌های علوم انسانی، نبض گروهها، در دست یک یا حداکثر دو استاد است که بنا به هزارویک دلیل به جز دلایل عقیدتی، ارزشی و علمی، دست بالا را در گروه پیدا کرده‌اند و بقیه اساتید هم به دلیل اینکه عموماً استخدامشان را مدیون و مرهون این اساتید گردن کلفت هستند عملاً پیرو بی‌چون و چرای اوامر ملوکانه این جماعت هستند. اگر هم به ظاهر چنین عنوان می‌شود که تمامی اساتید گروه‌های آموزشی طبق فرایندی دموکراتیک می‌باید در خصوص جذب یک متقاضی نظردهند، این بیشتر به  یک شوخی می‌ماند چرا که اولاً کمیته جذبی که مسئول انتخاب هیئت علمی است، منصوب رئیس دانشگاه می‌باشد؛ در ثانی شواهد و قرائن حاکی ازآن است که عموم اساتید ومدیران حزب اللهی و انقلابی، جایگاه چندانی در امر انتخاب اعضای هیئت علمی ندارند. مروری مختصر و گذرا بر ترکیب اعضای هیئت علمی شماری از گروه‌های آموزشی دانشگاه‌های کشور به خوبی از این حقیقت تلخ پرده برمی‌دارد که شمار اساتید انقلابی و ارزشی حقیقی و اصیل در میان اساتید دانشگاه‌های کشور، شماری اندک می‌باشد. نکته مهم دیگری که کمتر مورد توجه صاحبنظران در باب معیارهای سنجش علمی متقاضیان هیئت علمی قرار گرفته است بحث راستی‌آزمایی توان علمی اساتید است. چه بسیارند اساتیدی که به واسطه بهره کشی از توان علمی دانشجویان، رزومه علمیشان را غنی‌تر می‌کنند و شوربختانه هیچ مرجعی وجود ندارد که بتواند این نکته را راستی آزمایی کند که آیا مقالات و کتابهای متعددی که به نام این اساتید ثبت و درج  شده است به راستی محصول و مولود زحمات شبانه‌روزی این اساتید است و یا اینکه این دانشجویان نگون‌بخت هستند که بار پژوهشهای این جماعت مفت خور و استثمارگر را می‌کشند. در حال حاضر کسانی هستند که به‌رغم اشتهار به یک رزومه قوی و خیره‌کننده، در مقام عمل هیچ خلاقیت و توانی در امر تدریس و پژوهش ندارند ولی با حقه‌بازی و رزومه‌سازی توانسته‌اند بر کرسی‌های هیئت علمی تکیه زنند. حال تصور کنید استاد دانشگاهی را که هم بیسواد است و هم التزامی به مبانی انقلاب ندارد! طبیعی است که نتیجه برکشیدن و پر وبال دادن به چنین اساتیدی، رکود علمی و به قهقرا رفتن علم و فرهنگ این مرز و بوم است. بار و گناه اصلی ظهور و بروز مافیای هیئت علمی و جا خوش کردن اساتید فتنه‌گر و بیسواد در عرصه دانشگاهی کشور بر دوش افراطیون مدعی اصلاح‌طلبی و منفعت طلبان متظاهر به اصولگرایی هست که از دوران سازندگی تاکنون، دست در دست هم تیشه به ریشه رشد علمی و فرهنگی دانشگاه‌های کشور زده‌اند. فراموش نکنیم که یکی از دلایل اصلی شکل گیری دوفتنه 78 و 88، بی‌مبالاتی و بی‌مسئولیتی کسانی بود که خواسته و ناخواسته، بسترها و شرایط لازم جهت تکوین و قدرت نمایی مافیای هیئت علمی را فراهم ساختند. مافیایی که درسایه بی‌تفاوتی و غفلت نهادهای متولی نظام آموزش عالی کشور، آزادانه و با فراغ بال سرگرم قلع و قمع عناصر ارزشی و ولایی از چرخه جذب هیئت علمی است. سردمداران این مافیای اختاپوسی، همانهایی هستند که تحت لوای قانون و دفاع از ساحت علم و دانش، غیرقانونی‌ترین اقدامات را مرتکب شده و می‌شوند و دراین اثنا، هرشخص و هر جریان ذی صلاحی هم که خواهان بازخواست و پاسخگویی گردانندگان مافیای هیئت علمی باشد، بلا درنگ ازسوی مافیای رسانه‌ای همسو با مافیای هیئت علمی با انبوهی از تهمتها و تخریبهای سنگین و ناجوانمردانه روبرو می‌شود. امید است وزارت علوم، شورای عالی انقلاب فرهنگی و دیگر نهادهای رسمی متولی نظام آموزش عالی کشور، سکوت و بی‌عملی خویش در قبال رویکردهای ایذایی و تخریبی مافیای هیئت علمی را کنار گذارند و در کنار کسانی بایستند که هدفی جز غرس کردن نهال علم و دانش در خاک پاک این دیار و خدمت به نظام و رهبری ندارند.
حسن ملک زاده