اهداف مأمون(پرسش و پاسخ)
پرسش:
اهداف مأمون از دعوت امام رضا(ع) به خراسان چه بود؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به این سؤال به سه مورد از اهداف مأمون اشاره کردیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم.
چهارم اینکه امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سوالها و شکوهها بود در محاصره مأموران حکومت قرار میداد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او میزدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهای مردم فاصله میافکند.
هدف پنجم این بود که با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب میکرد، طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر اینکه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران میکاهد و بر آبروی دنیاطلبان میافزاید.
ششم آنکه در پندار مأمون، امام با این کار به یک توجیهگر دستگاه خلافت بدل میگشت، بدیهی است شخصی در حدّ علمی و تقوایی امام با آن حیثیت و حرمت بینظیری که وی به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت بر عهده میگرفت، هیچ نغمه مخالفی نمیتوانست خدشهای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این همان حصار مَنیعی (بلند، استوار) بود که میتوانست همه خطاها و زشتیهای دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد.
به جز اینها هدفهای دیگری نیز برای مأمون متصور بود.
چنان که مشاهده میشود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچ کس جز مأمون نمیتوانست آن را به خوبی هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بیخبر بودند. از برخی گزارشهای تاریخی چنین بر میآید که حتی فضل بن سهل وزیر و فرمانده کل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتوای این سیاست، بیخبر بوده است. مأمون حتی برای اینکه هیچ گونه ضربهای بر هدفهای وی از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستانهای جعلی برای علت و انگیزه این اقدام میساخت و به این و آن میگفت.
حقاً باید گفت سیاست مأمون از پختگی و عمق بینظیری برخوردار بود، اما آن سوی دیگرِ این صحنه نبرد، امام علی بن موسیالرضا است و همین است که علیرغم زیرکی شیطنتآمیز مأمون، تدبیر پخته و همهجانبه او را به حرکتی بیاثر و بازیچهای کودکانه بدل میکند. مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایهگذاری عظیمی که در این راه کرد از این عمل نه تنها طَرفی برنَبست (بهرهای نبرد) بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری که با آن، اعتبار و حیثیت و مدّعاهای امام علی بن موسیالرضا را هدف گرفته بود، خودِ او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کأن لم یکن (گویی هرگز وجود نداشته است) شمرده، بالاخره همان شیوهای را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی «قتل»، و مأمون که در آرزوی چهره قداستمآبِ خلیفهای موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مَزبلهای (زباله دان، جای ریختن زباله) که همه خلفای پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توأم با ظلم و کبر، فرو غلتید.
دریده شدن پرده ریای مأمون در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی را در دهها نمونه میتوان مشاهده کرد که از جمله به خدمت گرفتن قاضیالقضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیی بن اَکثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیم بن مهدی، و آراستن بساط عیش و نوش و پردهدری در دارالخلافه او در بغداد است.
منبع: کتاب انسان 250 ساله رهبر معظم انقلاب
اهداف مأمون از دعوت امام رضا(ع) به خراسان چه بود؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به این سؤال به سه مورد از اهداف مأمون اشاره کردیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم.
چهارم اینکه امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سوالها و شکوهها بود در محاصره مأموران حکومت قرار میداد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او میزدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهای مردم فاصله میافکند.
هدف پنجم این بود که با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب میکرد، طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر اینکه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران میکاهد و بر آبروی دنیاطلبان میافزاید.
ششم آنکه در پندار مأمون، امام با این کار به یک توجیهگر دستگاه خلافت بدل میگشت، بدیهی است شخصی در حدّ علمی و تقوایی امام با آن حیثیت و حرمت بینظیری که وی به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت بر عهده میگرفت، هیچ نغمه مخالفی نمیتوانست خدشهای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این همان حصار مَنیعی (بلند، استوار) بود که میتوانست همه خطاها و زشتیهای دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد.
به جز اینها هدفهای دیگری نیز برای مأمون متصور بود.
چنان که مشاهده میشود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچ کس جز مأمون نمیتوانست آن را به خوبی هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بیخبر بودند. از برخی گزارشهای تاریخی چنین بر میآید که حتی فضل بن سهل وزیر و فرمانده کل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتوای این سیاست، بیخبر بوده است. مأمون حتی برای اینکه هیچ گونه ضربهای بر هدفهای وی از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستانهای جعلی برای علت و انگیزه این اقدام میساخت و به این و آن میگفت.
حقاً باید گفت سیاست مأمون از پختگی و عمق بینظیری برخوردار بود، اما آن سوی دیگرِ این صحنه نبرد، امام علی بن موسیالرضا است و همین است که علیرغم زیرکی شیطنتآمیز مأمون، تدبیر پخته و همهجانبه او را به حرکتی بیاثر و بازیچهای کودکانه بدل میکند. مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایهگذاری عظیمی که در این راه کرد از این عمل نه تنها طَرفی برنَبست (بهرهای نبرد) بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری که با آن، اعتبار و حیثیت و مدّعاهای امام علی بن موسیالرضا را هدف گرفته بود، خودِ او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کأن لم یکن (گویی هرگز وجود نداشته است) شمرده، بالاخره همان شیوهای را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی «قتل»، و مأمون که در آرزوی چهره قداستمآبِ خلیفهای موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مَزبلهای (زباله دان، جای ریختن زباله) که همه خلفای پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توأم با ظلم و کبر، فرو غلتید.
دریده شدن پرده ریای مأمون در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی را در دهها نمونه میتوان مشاهده کرد که از جمله به خدمت گرفتن قاضیالقضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیی بن اَکثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیم بن مهدی، و آراستن بساط عیش و نوش و پردهدری در دارالخلافه او در بغداد است.
منبع: کتاب انسان 250 ساله رهبر معظم انقلاب