kayhan.ir

کد خبر: ۵۳۲۸۱
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۲۲:۱۴

نیاز کاذب روزنه نفوذ!(یادداشت روز)

بحران‌های اجتماعی یا اقتصادی بر عکس آنچه برخی تصور می‌کنند، نه همیشه حقیقی هستند و نه ماهیتی یکسان دارند، گروه‌ها و اتاق‌فکرهای نظام‌یافته‌ای وجود دارند که با شبیه‌سازی یک مسئله واقعی در الگویی آزمایشگاهی، مطالعات گوناگونی را روی آن انجام می‌دهند و حاصل این مطالعات را همچون دستاوردی گرانبها دستمایه اقدامات بعدی خود می‌کنند. این دست اقدامات معمولا سیر مطالعاتی پر هزینه و طولانی‌مدتی دارد که گاه چند دهه در یک کشور به طول می‌انجامد! اما فایده صرف این همه هزینه و زمان طولانی چیست؟ برای متخصصان عملیات روانی و بحران‌سازی، تاثیرگذاری بر افکار عمومی و الزام حاکمان به ایجاد تغییرات و تن دادن به برخی خواسته‌ها، اهداف ارزشمند و گرانبهایی است که سرمایه‌گذاری در آن در مقایسه با محصول بدست آمده، از معامله‌ای پرسود خبر می‌دهد.
القاء نیاز، تهدید به خطری بزرگ و قریب‌الوقوع، بزرگ‌نمایی برخی حوادث و مشکلات و... از اصلی‌ترین روش‌ها برای دستیابی به نتیجه مورد نظر بحران‌سازان است که هریک به تنهایی یا بصورت توامان در کشورهای گوناگون مورد آزمایش قرار گرفته است. اما این قبیل اقدامات نیازمند دو عنصر کلیدی و مهم است نخست فرماندهی منسجم و مستقر و سپس رسانه‌های گوش به فرمان و یکپارچه. بدون این دو عنصر عملیات روانی اتاق بحران شکل نمی‌گیرد. در باب این شبیه‌سازی و عناصر آن و نسبت آن با شرایط کنونی کشور و تلاش برای نفوذ دشمن به ایران اسلامی نکاتی هست که با هم مرور می‌کنیم:
1- چند سال پیش، جان نگرو پونته جانشین پل برمر نخستین فرمانده و سیاستگذار آمریکا در عراق بعد از صدام شد. او مرد توانمندی بود که حضورش در منطقه آمریکای لاتین به عنوان سفیر، مصادف بود با کودتاها و ترورهای فزاینده! نگرو پونته هم پس از مدتی به آمریکا بازگشت و مسئول هدایت «جامعه اطلاعاتی و امنیتی آمریکا»  (که از  سیا  تا  اف بی‌ای را دربر می‌گرفت) شد. مشهور است که او اندکی پیش از  پایان ماموریتش، از یکی از رهبران سیاسی عراق پرسیده بود: «می‌دانی چرا در آمریکا هیچوقت  کودتا نمی‌شود؟!» مقام عراقی دلایل زیادی از توزیع قدرت تا دموکراسی و … را برشمرده بود اما نگرو پونته در یک جمله به او گفته بود: «زیرا آمریکا در واشنگتن سفارت ندارد.»! این عبارت گویای نقش کلیدی سفارت‌های دشمن در کشور هدف، به عنوان مرکز فرماندهی کودتاهاست که نمونه‌های آن را در آشوب‌ها و بحران‌های گوناگون سال‌های اخیر به ویژه در منطقه آسیای میانه دیده‌ایم. تا آنجا که در جریان ناآرامی‌های اوکراین،برخی سفرا و نمایندگان سیاسی کشورهای اروپایی مستقیما در جمع متحصنین حاضر شده و حتی به توزیع غذا بین آنها پرداختند! اکنون و با اینکه سالهاست جاسوس خانه آمریکا در ایران تعطیل شده، بازگشایی سفارت انگلیس را باید به دیده تردید و حساسیت نگریست و آن را در همین راستا ارزیابی کرد.
2- هرچند رسانه‌ها در این ساختار نقشی مستقل دارند اما قطعا در غیاب مرکز فرماندهی، نقش آنها مهم‌تر و کلیدی‌تر می‌شود. سالها قبل رسانه‌هایی در کشورمان داشتیم که مقاله و تحلیل و یادداشت بی‌بی سی را بدون ذکر ماخذ و به عنوان تولید خودشان چاپ می‌کردند و در همین حد به پادویی برای آنها مشغول بودند! اما اکنون وضع پیچیده‌تر شده و دشمنان ما برای نفوذ به رفتار‌های حساب شده‌تری نیاز دارند. آنها  اکنون به این نیاز دارند  که در جامعه از یکسو دائما اینگونه اعلام شود که برای رسیدن به زندگی بهتر هیچ راهی جز دست کشیدن از ارزش‌ها و آرمان‌ها و کنار آمدن با صاحبان دنیا یعنی غرب و آمریکا وجود ندارد و از سوی دیگر هم اعلام شود که بدون این رخداد، ما در سیر قهقرایی به سراشیبی سقوط می‌رویم و روز به روز وضعمان بدتر می‌شود! همزمان با این دو القاء مسموم چند کار دیگر هم انجام شود تا معجونی از ترس و وحشت وتوهم به جامعه تزریق شود؛ مثلا خطر جنگ (!) برجسته‌سازی شود، یا توان مدیریت و دانش داخلی حقیر و ناتوان جلوه داده شود، منابع موجود کشور را برای اداره آن بسیار ناکافی و ناچیز جلوه دهند و خلاصه گشایش در همه امور زمین و زمان را به تحکیم و تجدید رابطه با آمریکا و غرب پیوند دهند. این اصلی‌ترین نیاز غرب برای نفوذ در ایران است و آنها به خوبی درک کرده‌اند که بدون این القائات مسموم، توده‌های هوشیار مردم،کمترین اهمیتی به حضور یا عدم حضور آنها نمی‌دهند و حاضر نیستند برای وصال آنها، با آرمانهایشان وداع کنند.
3- اما انتخاب سوژه در این پروژه آزاد نیست! یعنی پیاده‌نظام رسانه‌ای عملیات نفوذ، حق ندارند نیاز‌های اساسی کشور را در زمره مطالبات و حتی آرزوهایشان بگنجانند! بلکه برعکس نیاز‌سازی برای جامعه باید به نوعی تحقیرآمیز هم باشد اما به گونه‌ای که مخالفت با آن ،مخالفت با آزادی‌ها و مطالبات عمومی قلمداد شود! در این روش آزموده شده،مک دونالد اهمیت بیشتری از صنایع مادر و حساس دارد! کوکاکولا ،نماد و سمبل آزادی و خوشبختی است و افتتاح یک بانک خارجی - بدون آنکه معلوم باشد با چه هدفی و چه میزان سرمایه‌ای به کشور می‌آید- نشانه گشوده شدن در اقتصاد جهان به کشور است! شاید باور این همه تحقیر برای خوانندگان سخت باشد اما بررسی یک نمونه تاریخی ،صحت این ادعا را روشن می‌سازد. اقتصاد شوروی در ایام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، و باز شدن درهای آن کشور پس از هفتاد سال به سوی اقتصاد جهانی، این انتظار منطقی را ایجاد کرده بود که سیل سرمایه‌گذاران به آن دیار سرازیر شوند اما در نهایت تعجب، مک دونالد اقدام به تاسیس شعبی در مسکو نمود! آنها برای تحقیر کامل یک ملت، رسانه‌های مزدور را مامور نیاز‌سازی کردند و این شعار را جا انداختند  که« مردم روسیه در فلان روز خاص، طعم آزادی و فرهنگ جهانی را با مک دونالد تجربه خواهند کرد»! و سپس در اقدامی کثیف فیلمی از صف مردمی که تحت تاثیر این القاء به خیابان آمده بودند را در رسانه‌های دنیا نشان دادند! رهبر انقلاب سالها قبل شیوه و شگرد عملیات روانی آن روزهای غرب در شوروی سابق  و تلاش برای تکرار آن در ایران را به روشنی تبیین کردند:«طرح (فروپاشی شوروی) یک طرح نظامی نبود. در درجه اوّل یک طرح رسانه‌ای بود که عمدتاً به‌وسیله تابلو، پلاکارد، روزنامه، فیلم و غیره اجرا شد. اگر کسی محاسبه کند، می‌بیند که حدود پنجاه، شصت درصدِ آن مربوط به تأثیر رسانه‌ها و ابزارهای فرهنگی بود... بعد از عامل رسانه‌ای و تبلیغی، در درجه دوم، عامل سیاسی و اقتصادی بود. عامل نظامی هیچ نبود. اما این طرح چه بود؟ گورباچف وقتی در سال 1985  سرِ کار آمد، شعاری که مطرح کرد، شعار پروستریکا در درجه اوّل و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبیر فارسی پروستریکا، بازسازی و اصلاحات اقتصادی است؛ و گلاسنوست یعنی اصلاحات در زمینه مسائل اجتماعی، آزادی بیان و امثال اینها. در یکی، دو سال اوّل، به وسیله رسانه‌ها، آواری از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهت‌دهی و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار به‌جایی رسید که توسط مراکز آمریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد! ... این آغوش باز غرب، به‌عنوان یک مشوّق بزرگ، گورباچف را فریب داد! ... او به غربی‌ها و آمریکایی‌ها اعتماد کرد؛... گورباچف کتابی به نام پروستریکا - انقلاب دوم - نوشته که انسان نشانه‌های این فریب خوردگی را در آن مشاهده می‌کند.. مدتی گذشت، سیل تبلیغات غربی و فرهنگ غربی و نمادهای غربی - سمبل‌های لباس «مک‌دونالد» و از این چیزهایی که در واقع جزو سمبل‌های آمریکایی است - در شوروی راه پیدا کرد....»(19/4/79)این سخنان به وضوح از نقش و کارکرد رسانه‌ها و دل بستن آمریکا به وطن‌فروشان برای ساقط کردن یک نظام خبر می‌دهد. البته در همان سخنرانی رهبر معظم انقلاب چندین دلیل در ضعف و خطای تحلیلی قیاس ایران با شوروی سابق برشمردند که موضوع این نوشتار نیست .
4- اما چرا و چگونه ممکن است تبلیغات رسانه‌ای، نماد‌سازی و تبلیغات جهت‌دار تاثیری اینچنین داشته باشد؟! باید قبول کرد که رسانه‌های کم‌تیراژ و کم محتوا فی‌نفسه و به تنهایی نمی‌توانند کاری از پیش ببرند.  بخصوص وقتی نیازهای حقیری مثل مک دونالد یا پرواز مستقیم تهران - نیویورک و خواسته‌های مهوع و کوچکی از این دست را در دستور کار خود قرار دهند! اما اگر  پروژه نفوذ را برنامه‌ای هوشمند و طراحی شده با محاسبات دقیق بدانیم نباید از نقش عوامل دیگر این سناریو غفلت کنیم، از نقش دست‌های پشت پرده اقتصادی که آمادگی دارند در صورت زمین ماندن مطالبات رسانه‌ای ،با اقتصاد ملی بازی کنند و مثلا درکوتاه زمانی نرخ دلار را افزایش بدهند تا به زعم خودشان مردم را از ایستادگی پشیمان کنند و آنها را  وادار به کوتاه آمدن بکنند! (درست شبیه همان گرایی که فتنه‌گران در سال 88 برای تشدید تحریم‌ها با هدف به زانو در آوردن جمهوری اسلامی به آمریکا دادند) آیا برای این دسته و نقش آنها در ایجاد نارضایتی ملی فکری شده است!؟ از نقش کسانی که با تند‌ترین ادبیات در پی شکستن مرزهای اعتقادی و ملی و فکری مردم و ناامیدی آنها از هر بهبود و سامانی هستند! کسانی که در کسوت کارشناس و متخصص، دستاوردهای بومی را صرفا هزینه‌زا و مشکل‌آفرین معرفی می‌کنند و روحیه ذلت و یأس به جامعه تزریق می‌کنند! برای اینها چه فکری شده است و تکلیف آنها چیست!؟ در کنار اینها می‌توان به ناراضی‌سازی و تشدید مشکلات مردم اشاره کرد؛ مثلا هرگاه درگشودن گره از کار مردم تعلل شود، رسانه‌های وابسته بهتر می‌توانند زمینه را برای پذیرش منجی بیرونی فراهم کنند. اصلا گاهی این افراد بخشی از پروژه را به عهده دارند و کم‌کاری و ایجاد نارضایتی، سهم تعیین شده برای آنها به حساب می‌آید! افزون بر این عوامل، مقهور و مرعوب شدن خواص نیز به پیشبرد پروژه نفوذ دامن می‌زند. عده‌ای از خواص در برداشتی نادرست و به دلیل آنکه به معنی واقعی در بین مردم حضور ندارند، تصور می‌کنند تبلیغات رسانه‌ای، خواست همه مردم است و به خود اجازه اظهار نظر مخالف نمی‌دهند! عده‌ای عافیت‌طلبی را بر اظهارنظر و روشنگری ترجیح می‌دهند حاضر نمی‌شوند باردیگر پای آرمان‌ها فداکاری کنند و عده‌ای دیگر، خسته از مبارزه و انقلاب، خستگی خود را به پای مردم می‌نویسند به کنج عزلت خزیده ،سکوت می‌کنند! طبیعی است که در اثر سکوت و روشنگری نکردن خواص، دامن زدن دائمی به نیازهای واقعی و ساختگی جامعه  و بالاخره ناراضی‌تراشی عامدانه، نیل به عملیات نفوذ برای دشمن، توهمی دست یافتنی‌تر قلمداد می‌شود و هر روز به نحوی بر دامنه آن افزوده می‌گردد! روزی با اختلاف‌افکنی بین وفاداران به انقلاب، روزی با قرار دادن «اقتصاد» در برابر «استقلال» و روزی با ایجاد بحران‌های ساختگی، با کوتاهی در رسیدگی به حال مردم، با حمله به ارکان نظام توسط عواملی از درون نظام ! آنها  با سرعت و شتابی چشمگیر به تعداد و تکرار ضربات  و همزمان به نشان دادن در باغ سبز‌ها ادامه می‌دهند  تا بلکه به زعم خود کار را یکسره کنند! در چنین شرایطی تکلیف آحاد جامعه و البته خواص سنگین‌تر نیست!؟

حسین شمسیان