دوران سرفرازی (نکته)
محمد هادی صحرایی
بهمن 57 است و دیگر هوا بس ناجوانمردانه سرد نیست که گرم است و مردم بیدار شده از خواب، سرگرم در تکاپو و تلاش برای زندگی کردن در آزادی و استقلال جمهوری اسلامی به جای زندهمانی در بند طاغوت و استبداد و ذلت استعمار هستند. مردم ایران اکنون خوب میدانند برای این مهم که گفتهاند «ربنا الله» باید «ثم استقاموا» داشته باشند و هزینه دهند و هزینه دادند و اینها را مادران و پدران جوان از دست داده خوب میدانند و زنان همسر از دست داده و میدانند که بهمن خونین جاویدان است اگر آنها هم بر سر ایمان و عهد خود جاویدان بمانند. مردم در این هوای سرد، گرم خون دادن و هزینه دادن هستند برای انقلاب بزرگ اسلامی و برای رهبری از سلاله پاکان روزگار که تمام آمالشان را در کلام صمیمی او میبینند و میگویند که ای مجاهد ای مظهر شرف ما به تو باور داریم و به راه تو و برای آرمان تو که آرمان آزادگان عالم است دیگر ستم سرمای استخوانسوز زمستان را نمیشناسیم و نمیخواهیم، پس خمینی ای امام ما را به سوی سعادت ابدی که تنها رهش ایمان جهاد شهادت است راهبری کن و میگفتند: خدا قرآن خمینی و شنیدند که فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید.
و همه اینها یعنی که این راه آزادگی خون میخواهد و قبل از آن ایمان به آسمان و آسمانیان- هوای بهمن سرد بود ولی نه آن سرمایی که پدران و مادرانمان را خانهنشین کند. سرما بود ولی نه آن سرمایی که بتواند یخ طاغوت را نگه دارد. آرام آرام سر زد از افق مهر خاوران و مردم سخن خدا را شنیدند که «خدا وضع هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آنها خود را تغییر دهند» و خدا به آن تغییر کمک میکرد و کمکم مردم امدادهای خدا را در میان جمع و جمعیت خود میدیدند و دست خدا را در بر سر خود. مردم دیدند که «جاءالحق و زهق الباطل» یعنی همان گونه که قبل از آنکه روز بیاید شب رفته است، قبل از آمدن امام خوبیها، شاه بدیها فرار کرد و در سپهر ایران که سرای امید است خورشیدی خجسته دمید و همه نوشتند شاه رفت، امام آمد و انقلاب اسلامی ایران به ثمر نشست.
امام آمد و دوران سرافرازی و سربلندی ایران فرا رسید و پس از آن «ربناالله»ی که گفتند و استقامتی که ورزیدند ملائکه به میان آنها آمدند و از نترسیدن و نهراسیدن برایشان گفتند و آنها را به شرط تداوم این استقامت به بهشتی بشارت دادند که پیامبران صادق و امامان راستین و صالحین وعدهاش داده بودند با آمدن روح خدا بود که در کالبد بیجانمان روح دمیده شد و یا علی گفتیم و عشق را آغازیدیم و دانستیم که دیگر جهان فرعونیان جهاندار جلوگیرمان نیست و راهی که پر از فرعونیان و غبطیان است در پیش است و نباید پروا کرد و باید شتابید چرا که موسی جلودار است و نیل اندر میانمان و حکم جلودارست و ما سر در پیش داریم. پس پروا نکردیم و شتافتیم و یکی یکی قلههای افتخار را در نوردیدیم و یکی یکی دشمنان را از سر راه برداشتیم و برای آنکه ایران کشور خوبان شود خون دلها خوردیم و رنج دوران بردیم. با تمام دنیای مستکبران حامی صدام جنگیدیم و ایمانمان را به رخ مستکبران کشیدیم و همه اینها به برکت و پشتوانه خون گلوی شهدا و خون دل اماممان در قبل از انقلاب و هنگام انقلاب و پس از انقلاب بود. پس از آنکه روح خدا به سوی خدا پرکشید و داغش بر دلمان ماند شیر مردی چو علی خامنهای سکاندار انقلاب گردید و همان راه امام که راه عزتمان بود را با قوت و قدرت ادامه داد و طومار عزت ملت ایران را تداوم بخشید. ما درخت انقلاب را با خون عزیزانمان آبیاری کردیم و دانستیم که شهادت تزریق خون است در پیکر جامعه. و اکنون نیز که 35 سال از انقلاب شکوهمند اسلامیمان میگذرد هنوز هم خون میدهیم تا درخت انقلاب تناورتر و سایه گستردهتر گردد با این تفاوت که اگر آن زمان تنها خون دانشآموز و معلم و کاسب و بازاری و عالم و عامی بر زمین میریخت اکنون خون دانشمند و دکتر و مهندس هم به آن اضافه شده است و قاضی و دادستان و مرزبان.
دشمنان هم فهمیدهاند که با دشمنی با این انقلاب که اکنون نظام شده و به زودی تمدن خواهد شد در اصل سر به صخره میکوبند و زنجیر به دندان میکشند و بزرگ شیاطین که همان آمریکاست هنوز هم که هنوز است هیچ غلطی نکرده است تا چه رسد به روباه پیر و اسرائیل این غده سرطانی که باید از میان برود. و ما نسل سوم و چهارم ماندهایم و این میراث گرانبها و ارزشمندی که از بزرگان و پدرانمان به جا مانده است و این گنج گرانسنگ را که با خون به دست آوردهایم را نباید به لقمه نانی بفروشیم. ما هم هنوز انقلابی هستیم مثل رهبر پیرمان و گذشتگان افتخارآفرینمان و انقلابی یعنی گرفتار چرب و شیرین دنیا نشدن. یعنی گرفتار ملاحظات قبیلهای و حزبی نشدن. یعنی اسیر هوای نفس و شیطان نشدن. یعنی با بصیرت و وقتشناس بودن. مطیع ولی بودن. یعنی برای خدا گفتن و برای خدا نگفتن. یعنی تشخیص و ترجیح دادن مصلحت نظام بر خانواده و ایل و تبار و خویش. یعنی صریح و صادق و قاطع بودن. و اهل کوفه نبودن و اینکه بدانیم تا وقتی حسین علیهالسلام نیامده ولی امرمان مسلم است.
حال هر چه بشود گو بشو و باش/ بگذار که این جاده خطر داشته باشد.