kayhan.ir

کد خبر: ۴۸۰۳۷
تاریخ انتشار : ۰۱ تير ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۱
گفت‌وگوی اختصاصی کیهان با آیت‌الله محمد باقر تحریری؛ استاد اخلاق و عرفان

ره‌توشه‌های خودسازی فکری، روحی و عملی(بخش اول)


 محمد حسین حمزه
شاید این لطافت و آرامش را در کمتر مواقعی از زندگی‌ام احساس می‌کردم. گفت‌وگویی پرمایه و صمیمی در فضایی دلپذیر و معنوی در حوزه علمیه معیر تهران با آیت‌الله محمد باقر تحریری. هم‌نشینی با یک عالم برجسته دینی که پرسش‌هایت را با حوصله بشنود و با سعه صدر، دقت و بیانی علمی و لطیف پاسخ دهد، لحظات ناب و زیبایی است که البته منش بزرگوارانه و فوق‌العاده آیت‌الله تحریری به آن عمق می‌بخشید. این روزها در قطعه‌ای از بهشت قرار داریم که خدای متعال روزه گرفتن و تزکیه روح و جان در آن را سکویی برای رسیدن بندگان به رضوان خودش قرار داد. برترین ماه خدا اما چه ارتباطی با ماه رجب و ماه شعبان دارد؟ چه راهکارهایی وجود دارد تا بتوانیم از ظرفیت این ماه پر برکت برای تهذیب نفس و خودسازی بهتر استفاده کنیم؟ خودسازی فکری، روحی و عملی در زندگی امروز چه لوازم و ابزاري نياز دارد؟ با توجه به عرصه و شرايط امروز و مقتضيات زمان حاضر، به‌راستی جواني كه از درون جوشش دارد تا وارد مسير بندگي خدا شود و همزمان اشتغالات مختلف علمي و اجتماعي دارد، اين مسير را بايد از كجا شروع كند؟ اینها موضوعات و محورهای مختلف این گفت‌وگو است که در پاسخ به آنها مباحث مهم و ارزشمندی بیان شد.آیت‌الله تحریری که از محضر مرحوم آيت الله بهجت، آيت الله حسن زاده آملي، آيت الله جوادي آملي، و...کسب علم و فیض کرده است، از ابتداي ورود به حوزه علميه قم در نماز و جلسات روضه مرحوم آيت الله بهجت شرکت کرده و تا آخر عمر با ايشان ارتباط معنوي داشته است. علاوه بر اين در اوايل ورود به قم ارتباط اخلاقي و تربيتي با مرحوم آيت الله سعادت پرور برقرار کرده و در جلسات خاص ايشان شرکت کرده و از طريق ايشان با مفسر بزرگ قرآن کريم مرحوم علامه طباطبايي آشنا شد و به جلسات سؤال و جواب روزهاي پنجشنبه و جمعه ايشان که حدودا تا آخر عمر شريفشان برگزار مي شد شرکت می‌کرد؛ وبه شاگردي سلوکي، تربيتي اين دو بزرگوار مفتخر گرديد. از جمله اثار ارزشمند وعرفانی‌آیت الله تحریری به موارد زیر می‌توان اشاره نمود:نظريات علما پيرامون ولايت فقيه، نظريات کلامي شيخ مفيد و  عرفان اسلامي- چيستي، ضرورت و اهداف از جمله مقالات و سيماي مخبتين- شرح زيارت امين الله- در 1 جلد، جلوه هاي لاهوتي- شرح زيارت جامعه کبيره- در 3 جلد، نجواي عارفانه- شرح مناجات شعبانيه- در 1 جلد،  بندگي حقيقي و حقيقت علم- شرح حديث عنوان بصري- در 1 جلد، عروج عقل- شرح حديث جنود عقل و جهل- در 3 جلد و  بازگشت به سوي او- شرح مناجات تائبين، درد دل با خداوند- شرح مناجات شاکي.
در ادامه بخش نخست این گفت‌وگو تقدیم علاقه‌مندان می‌شود:
*با توجه به روايات وارده كه ماه رجب را به ماه اميرمومنان(ع)، ماه شعبان را به  ماه پيامبراكرم(ص) و ماه رمضان را به ماه خدا تعبير كرده‌اند، چه ارتباطي بين اين سه ماه وجود دارد؟
- خداست كه اول و كمال مطلق بي‌نهايت است كه نظام آفرينش را براي اهداف عاليه آفريده است. براي رسيدن انسان‌ها به آن اهداف عاليه وسايطي را آفريده كه انبياء و اولياء باشند. انبياء و اولياء هم جلالت و شرافت ذاتي و هم واسطه‌اي دارند و واسطه فيض‌ الهي كه هدايت باشد، شده‌اند. با اين بيان در امت اسلامي اميرالمومنين(ع) خودش را به عنوان اينكه ماه رجب مال من است معرفي كرده است. علاوه بر اينكه خداي متعال به بشر اين عنايت‌ها را كرده كه يك چنين دين و راهنماياني را آورده است، براي اينكه ارتباط بشر با او در مواقع گوناگون و در مواقع خاص برقرار شود، از اين جهت يك زمان‌ها يا مكان‌هاي خاص را مقرر كرده كه علاوه بر اينكه انسانها در همه زمان‌ها و مكان‌ها مي‌توانند ارتباط بندگي با خودش داشته باشند، در آن مكان‌ها و زمان‌ها بهتر بتوانند اين ارتباط را برقرار كنند. از اين جهت در مكان‌ها مسجد را به عنوان خانه خودش و از همه بالاتر كعبه را مكان خودش قرار داده و در قرآن فرموده «بيتي» يعني خانه من.
پس از آن محل دفن اولياي الهي كه مكان‌هاي بسيار شريفي است و بدن مطهر اولياي الهي، انبيا و اوليا در آنجا دفن است. در زمان‌ها هم اين چنين است. خداي متعال در بين زما‌ن‌ها در ايام هفته يك زمان را براي اينكه بندگان بتوانند آمادگي و فراغت بيشتري داشته باشند معين كرد و آن شب و روز جمعه است زيرا در ايام هفته مردم عمدتا مشغول كار هستند و فراغت براي اين ارتباط خاص را نوعا پيدا نمي‌كنند.
لذا فضائل زيادي براي شب و روز جمعه و اعمال زيادي براي ايام هفته آمده است. در ماه‌ها هم اين چنين است همچنين خداي متعال بين ماه‌ها يك عنايت ‌خاص براي بعضي از ماه‌ها داشته است و 4 ماه رجب، ذي‌العقده، ذي‌الحجه و محرم را بعنوان ماه حرام معرفي كرده كه قبل از اسلام هم ماه حرام بود يعني اگر مردم در جوامع با يكديگر درگيري و جنگ داشته باشند دست از جنگ برمي‌داشتند تا مقداري تنفس داشته باشند و شايد مقداري انعطاف در آنها پيدا شود. ماه رجب يكي از ماه‌هاي حرام است كه البته قبل از ماه رجب هم ماه ذي‌القعده، ذي‌‌الحجه و محرم ماه حرام هستند. اين يك جهت شرافت ماه رجب است. يك جهت شرافت ماه رجب اين است كه ارتباط با اين ماه، ما را آماده مي‌كند براي اينكه ما با ماه شعبان بتوانيم بهتر ارتباط برقرار ‌كنيم كانه ماه رجب مقدمه لازم براي ورود به ماه شعبان و بهره بردن از فضائل آن است و ماه شعبان مقدمه مي‌شود براي ورود در ماه رمضان با آن ترتيبي كه عرض كرديم. ما از طريق وصي و خليفه پيامبر(ص)، ارتباط خالصانه با خود پيامبر پيدا مي‌كنيم. ارتباط خالصانه با پيامبر(ص) ما را وصل به ارتباط با خداي متعال مي‌كند كه ارتباط اصل و ذاتي است و اين بزرگواران همه وسيله هستند. اگرچه خودشان شرافت ذاتي دارند اما در عين حال شرافت واسطه‌اي هم دارند. استقلال ندارند. لذا در قرآن هر جا از پيامبر(ص) ذكري مي‌شود، پيامبر به عنوان نبي‌ خدا (خبرآورنده از عالم غيب)، رسول از خدا و دعوت كننده به سوي خدا مطرح مي‌شود «يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعیا الي‌الله باذنه و سراجا منيرا» همه  اين اوصاف به عنوان اينكه ايشان آن مقام وساطت را دارد مطرح شده است كه يك شرافت بسيار بزرگي است. از اين جهت اين بزرگواران (ائمه طاهرين(ع)) هم يك چنين خصوصيتي دارند لذا خداي متعال می‌فرمايد «يا ايها الذين امنوا اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولو الامر منكم»
اينجا سه اطاعت را خدا بر بندگان مومنش لازم گردانيده اول اطاعت از خودش كه ذاتي و استقلالي است و اين اطاعت ايجاب مي‌كند كه ما برويم در دامن رسول. خودمان به تنهايي نمي‌توانيم با خدا ارتباط داشته باشيم بايد با رسول ارتباط داشته باشيم تا اطاعت خدا را انجام بدهيم. اطاعت از رسول هم به تنهايي نمي‌شود بايد با اولو الامر برويم يعني صاحبان امر و صاحبان فرمان كه از ناحيه خدا صاحب‌ فرمان شدند. چه كسي مي‌تواند صاحب فرمان باشد؟ كسي كه معصوم باشد. علمش علم الهي باشد. قدرت مديريتي و رهبري داشته باشد لذا اينها بايد معصوم باشند. در قرآن آياتي اين ترتيب را بيان كرده است كه اگر ما بخواهيم از خدا اطاعت كنيم بايد بياييم سراغ پيامبر اگر مي‌خواهيم از پيغمبر اطاعت كنيم بايد برويم سراغ «اولوالامر». آنكه ما در زندگي دنيا با آن مواجهيم «اولوالامر» است ما را مي‌اندازد در دامن رسول كه اطاعت از او عين اطاعت از رسول است و اطاعت از هر دو عين اطاعت از خداي متعال است. لذا در آيه ديگر مي‌فرمايد من اطاع الرسول فقد اطاع‌الله» اينكه علي‌(ع) در روایت فرمودند ماه رجب، ماه من است، و همچنين در روايتي فرمودند ماه شعبان ماه پيامبر اكرم(ص) و ماه رمضان هم ماه خداست، انسان آن مقصد را پيدا مي‌كند. مقصد خداست.
بنابراين انبيا(ع) الهي و ائمه طاهرين(ع) وسايط فيض الهي هستند و همچنين واسطه ارتباط بين خدا و بندگان. حضرت حق متعال زمان‌هاي خاصي را براي اينكه بندگان بهتر بتوانند در مسير بندگي‌ قرار بگيرند قرار داده است، و آن زمان‌ها براي توفيق بيشتر بندگان منسوب به اين واسطه‌ها شده است.
به دليل اينكه اين واسطه‌ها شرافت و موضوعيت دارند، از راه ديگري انسان نمي‌تواند طي طريق كند. لذا روايت هست كه ماه رمضان ماه بندگان من است. اين به چه معناست‌؟ يعني بنده در ماه رمضان به آن بلوغ خودش مي‌رسد كه آن اتصال به خداي متعال است اما از طريق پيامبر و اوصياء. از اين جهت در ماه رمضان مي‌بينيم كه اگر فرماني از روزه گرفتن و فرامين ديگر واجب هست، بايد با تبعيت از رسول و ولي و خليفه رسول باشد. آن وقت آن اعمال مستحبه هم به همين صورت است تا به شب قدر برسيم، كه شب تعيين فيوضات الهي براي انسان و رقم زدن عاقبت ماست كه ما عاقبت خود را به نوعي رقم مي‌زنيم كه چه جوري‌ آن را ترسیم و شكلش بدهيم. سعادتمند يا شقاوتمند. در شب قدر براي استفاده از جانب خدا فيوضات به قلب نبي و بعد وصي‌اش نازل مي‌شود «انا انزلناه في‌ليله لقدر» و «ما ادرئك ما ليله القدر» ما هم بخواهيم از اين فيوضات استفاده كنيم، هم بايد برويم به درخانه اولياء و هم به در خانه پيامبر(ص) تا اين به درخانه خدا رفتن شكل پيدا كند لذا موقع قرآن سر گرفتن مي‌گوييم بك ‌يا الله بحمد بعلي بفاطمه تا 14 معصوم(ع).
* با توجه به اين بيانات، چه راهكارهايي وجود دارد تا بتوانيم منسوب بودن ماه رجب به حضرت امير(ع) و ماه شعبان به پيامبر اكرم(ص) را در زندگي خود عملياتي و كاربردي  كنيم؟ چطور از وسعت وجودي اين بزرگواران و تقربي كه به خدا دارند استفاده كنيم تا بهره بيشتري ببريم؟
- ما معتقديم كه خداي متعال زندگي ما را براساس دين خودش  قرار داده است. ساختمان وجودي ما را براساس قوانين و تبعيت از قوانينش قرار داده يعني هر چه در ما اقتضائاتي هست، طبق همه آنها دستور هست. انسان مي‌خواهد فعالیت كند با چه دستوري؟ احاديث اقتصادي داريم. مي‌خواهد ارتباط خانوادگي داشته باشد تشكيل خانواده بدهد با چه دستوري؟ به هر حال در جامعه نياز به اداره هست و جامعه انساني بايد اداره شود با چه دستوري؟
شايد بتوان گفت در ماه رجب كه ماه تولد علي(ع) و مبعث نبي‌اكرم(ص) است، بهترين توسلات به ائمه(ع) آمده است. مبعث بالاترين عيد در امت اسلامي است. در ماه شعبان تولد امام زمان(عج) منجي عالم بشريت است. اينها چقدر با هم مرتبط است. مواليد ائمه(ع) در ماه شعبان آمده و در اين ماه يك صلوات بسيار پر مغز آمده که همه محتواي آن ما را در دامن اهل بيت(ع) مي‌اندازد و همين‌طور مناجات شعبانيه، بالاترين مناجات در بين مناجات ائمه(ع) است و ماه رمضان كه ماه خداست انسان در همه اوقات مي‌تواند از طريق دستور اوليا در روزهايش اتصال به خدا داشته باشد. در هر روزش مفصل دعا دارد. شبها دعا دارد. سحر دعا دارد. غرض اين است‌که‌دو ماه رجب و شعبان يك نحوه آمادگي است براي اينكه ما از ماه رمضان بطور خاص استفاده كنيم.
* برخي بزرگان ماه رجب را ماه تخليه، ماه شعبان را ماه تحلیه و ماه رمضان را ماه تجلیه دانسته‌اند، مبناي اين مسئله چيست؟ راهكارهاي بهره‌وري و به كار بستن آن چيست؟ چه پيامدها و اثراتي بر روح و روان انسان دارد؟
- البته اين يك تحليل عرفاني است به اين معنا که اين سه تا مختص به اين ماه‌ها نيست اما به دلیل اینکه اين ترتيب كه عرض كرديم بين ماه رجب، ماه شعبان و ماه رمضان یک نوع ترتيب اعتباري است، اين تعبيرات را بزرگواران كردند.
تخليه يعني خالی شدن از گناهان، آلودگي‌ها و رذايل اخلاقي. تحليه به معناي زيور شدن به خوبي‌ها است. ماه شعبان را ماه آرايش به خوبي‌ها تعريف كرده‌اند. انسان آرايشي به خوبي‌ها داشته باشد براي چه؟ براي اينكه به خوب خوب‌ها كه خداي متعال است متصل شود، خدای متعال جمال مطلق و كمال مطلق است. ماه رمضان را اينطور تعريف كرده‌اند كه ماه اتصال به خداست. ماه رجب خالی شدن از بدي‌ها، ماه شعبان اتصاف به خوبي‌ها، (اعمال و رفتار خوب) و ماه رمضان كه ماه خداست ماه اتصال به آن خوب مطلق و جمال مطلق است. اين يك تحليل عرفانی و ذوقي است كه ما اول توجه به آن هدف داشته‌ باشيم. آن هدف اعلي كه تجليه است يعني تجلي پيدا كردن خدا براي عبد. كه آن اتصال خاص است. حالا هر كس به اندازه خودش اين اتصال را بتواند داشته باشد. اما از طريق تحصيل فضائل و كمالات. از طريق دوري از رذائل يعني بدون دوري از رذائل و بدي‌ها، بدون اتصاف به خوبي‌ها انسان نمي‌تواند به آن عالم غيب متصل شود. اين خلاصه مطلب است و الا خالي شدن از بدي‌ها مخصوص ماه رجب نيست. يعني ماه رجب تنها خالي كردن نیست پر كردن هم هست. يعني هم خالي مي‌شويم از بدي‌ها و هم متصل به خوبي‌ها مي‌شويم.
اين تعبيرات، اين حقيقت را بيان مي‌كند كه كمال حقيقي انسان اتصال به عالم غيب است بطور خاص كه ساير موجودات چنين اتصالي را ندارند. اين اتصال به واسطه دين الهي و رهبران الهي تحقق پيدا مي‌كند. پس پيامبران اصل‌اند و سپس جانشينان ايشان. ما بايد از اين پايه شروع كنيم براي تبعيت. از تبعيت از جانشينان در آغوش خداي متعال قرار مي‌گيريم لذا اين را به اين صورت تعبير كرده‌اند.
* چرا ماه رجب، شعبان و ماه رمضان اين‌قدر مورد توجه است؟ چه اثراتي بر آنها مترتب است؟ مگر بقيه روزها ايام‌الله نيست؟
- اين را هم در واقع عرض كرديم كه اين لطف خداي متعال به بندگان است كه فرصتي پيدا مي‌كنند تا در خودشان تأمل و بازنگري كنند، آن نقائص ارتباط بندگي را با خداي متعال در شئون مختلف بررسي كنند و آن كمالات را متصف شوند تا به كمال حقيقي كه ارتباط خاص با خداي متعال است، نائل شوند.
* با توجه به عرصه و شرايط امروز و مقتضيات زمان حاضر، جواني كه از درون جوشش دارد تا وارد مسير بندگي خدا شود و همزمان اشتغالات مختلف علمي و اجتماعي دارد، اين مسير را بايد از كجا شروع كند؟ به چه چيزهايی نياز دارد؟ چه راهكارهایي را پیشنهاد می‌کنید؟
- با توجه به آن صحبت‌هايي كه عرض كرديم انسان، يك مخلوق خاص خدا است كه خداي متعال او را به عنوان جانشين  در بين همه موجودات حتي در بين ملائكه معرفي كرده است. آن وقت اين انسان در اين عالم مركب است از روح و بدن. اين عالم هم اقتضائش اين است كه انسان سير تدريجي بكند از نقص به كمال. در بين اوقات عمر انسان در اين عالم سن جواني بهترين وقت براي يك چنين بنيانگذاري براي سير و تحصيل كمالات علمي و روحي و شكل گيري شخصيت انسان است.
از اين جهت ما مي‌بینيم كه در دستورات ديني به قدرداني از عمر انسان خيلي سفارش كرده‌اند اما در بين اين اوقات به جواني بيشترين توجه شده است. بهترين محل شكوفايي آن استعدادات انسان است كه استعداد ذهني و علمي‌اش شكوفا مي‌شود و خودش را به نوعي مي‌يابد كه من الان چه علمي را بروم تحصيل كنم كه هم فايده براي زندگاني دنيا داشته باشد و هم فايده براي زندگی آخرتي. از اين جهت در اين موقعيت انسان به هر حال بهترين تلاش‌هاي علمي را مي‌تواند بكند. منتها به شرط اينكه اين مقدمات برايش جا بيفتد. دوم بهترين بنيانگذاري‌هاي تلاش‌هاي عملي را مي‌تواند در اين زمان داشته باشد. زيرا جوان روح لطیفي دارد. اين روح را با عالم غيب با خداي متعال، خوبي‌ها و خوبان مدام متصل بكند. انسان اقتضائات ديگري هم در او شكوفا مي‌شود. اينجا بايد بعد از تشخيص خوبي‌ها از خوبي‌هاي بينشي و خوبي‌هاي اعتقادي، خوبي‌هاي رفتاري، خوبي‌هاي اخلاقي و اوصاف، به اینها ملتزم شود. در برابر بدي‌ها مبارزه كند. اين مبارزه خوبي‌ها و بدي‌ها، درك‌هاي خوب و درك‌هاي بد، هميشه براي انسان هست. اين مبارزه هم هست اما سن جواني موقعيت بسيار خوبي است كه انسان اگر از اين قواي فكري، عاطفي و عملي‌اش استفاده بكند، بنيان‌هاي خوب كمالات حقيقي در وجودش شكل مي‌گيرد. اما باید اينها را ادامه دهد تا تثبيت شود. اول يك شكل اوليه مي‌گيرد بعد بايد ادامه دهد تا تثبيت شود تا بعد از تثبيت، تقويت شود. انسان سه مرحله در مسير كمال دارد. يكي فهم كمال، الزام اوليه به كمال، دوم تثبيت كمال، سوم عمق بخشيدن به كمال. تا تثبيت نشود انسان عمق پيدا نمي‌كند.
يك دانشجو تا وقتي لذت تحصيل علم را نبرد، دنبال تحقيق نيفتد، علم‌گرايي و علم‌آموزي‌اش، تثبيت نشود نمي‌تواند از خوابش بزند، از تفريحاتش يك مقداري بزند تا برود سراغ كشفيات و اختراعات. اينهايي كه مي‌روند سراغ اختراع، انرژي هسته‌اي را اختراع مي‌كنند، اينها بايد مراحل قبلي را بگذرانند تا به آنجا برسند كه عمق ببخشند به معلوماتشان. در مسائل معنوي هم اين چنين است. اول، ادراکات انسان نسبت به خدا، پيامبر و دين يك شكل اولیه بگيرد، بعد لذت روحي مي‌برد. اين ارتباط عاطفي است. بعدش بايد اين را به كار ببندد از جهت عملي.
شرع مقدس هم فرموده شما فقط در حد واجبات اهميت دهيد خيلي سنگينش نكنيد. اگر خواستي به يك‌سري از مستحبات هم ملتزم شوي كه يك شيريني بيشتري پيدا كني تا كم كم ارتباطت با عالم غيب تثبيت شود تا بتواني انشاءا... به آن مراحل عاليه برسي. جواني بهترين زمان در عمر انسان است كه انسان مي‌تواند در مسير كمال علمي، معنوي، اخلاقي و روحي حركت كند.
* حالا چطور جوان می‌تواند از اين فرصت براي خودسازي فكري، روحي و علمي خود استفاده كند؟
- همان‌طوري كه عرض كرديم، بنيه كمالات انسان همان پرداختن به اعتقاداتش است تا بينشش نسبت به خدا، نسبت به خودش نسبت به ارتباطش با خدا، ارتباطش با هدفش، نسبت به ارتباطش با آن رهبران الهي درست شكل بگيرد.
خودسازي فكري معنايش اين است. لذا ما نوعا در سنين بلوغ يك‌سري از مسائل اعتقادي را مي‌توانيم فرا بگيريم.
دوران بلوغ، دوران رشد فكري و عقلي است. در اين دوران انسان يك سري از مباحث كلي اعتقادات را با استدلال فرا مي‌گيرد. منتها فرمودند به اين مقدار اكتفا نكنيد اين را بايد در مراحل بعدي تقويتش كنيد تا مرحله تثبيت برسد. تثبيتش به چيزهاي ديگري نياز است. به بیان دیگر درك انسان در مراحل مختلف، مختلف است. انسان از دبستان تا دانشگاه، در يك سير تدريجي رشد علمي مي‌كند، در مسائل ديني هم اين چنين است.
لذا بايد اين سير اعتقادي ادامه داشته باشد که هم يك شكل اولیه بگيرد بعد تثبيت شود و سپس عمق پيدا كند. در كنار اين انسان بايد يك خودسازي عملي هم داشته باشد. خودسازي عملي را دين آسان گرفته. يك‌سري از واجبات كه كم هم هست. يك نمازي بخواند ارتباط با خدا، يك روزه‌اي بگيرد، يك اطاعتي در حد لازم از پدر و مادر. كم‌كم روابطش كه بيشتر مي‌شود تشكيل خانواده مي‌دهد يك مقداري دستوراتش بيشتر مي‌شود وقتي مي‌خواهد خودش زندگي‌اش را اداره كند روابطش سنگين مي‌شود كه زندگي اقتصادي‌اش بر چه چارچوبي باشد. دستورات وسيع مي‌شود بنابراين بعد از خودسازي فكري، خودسازي عملي است. آن وقت در اين بين خودسازي اخلاقي هم كم‌كم خودش شكل مي‌گيرد كه البته به ما يك تعاليمي ياد دادند. چه صفاتي براي انسان شايسته است و چه صفاتي شايسته نيست اما مستقيما ما با صفات ارتباط نداريم. ما صفات را با عمل به دست مي‌آوريم. مثلا كسي بخواهد صدق داشته باشد بايد خودش را به راستگويي عادت بدهد كسي كه مي‌خواهد سخاوتمند بشود بايد از بذل و بخشش دريغ نداشته باشد. كسي كه مي‌خواهد خوش اخلاق باشد بايد برخوردهايش، برخوردهاي سالمی باشد.
بنابراين خودسازي اخلاقي بدون عمل شكل نمي‌گيرد اما قبلش ما بايد بدانيم چه اوصافي خوب و  چه اوصافي بد است. دانستن مستلزم عمل کردن مستقيم نيست. دانستن با عمل تثبيت مي‌شود. بنابراين خودسازي عملي در مرحله اول است همزمان ما آگاهي‌های اخلاقي هم پیدا مي‌كنيم مسائل اخلاقي را می‌‌رویم فرا مي‌گيريم كه در زندگي عملي آن صفاتي كه مناسب هست را پيدا كنيم. كسي كه خداي ناكرده دروغگو مي‌شود در عمل دروغگو است. اگر سخن نگويد كِي دروغگو مي‌شود؟ پس خودسازي اخلاقي با عمل شكل مي‌گيرد.
* خودسازی فکری، روحی و عملی در زندگی امروز چه لوازم و ابزاري نياز دارد؟
- زمينه‌هاي خودسازي در انسان نهاده شده، يعني انسان داراي عقل است و عقل عمدتا متكفل بينش و اعتقاد است. دارای قواي بدني است كه قواي بدني متكفل عمل است. وسط اين دو آن حالات نفساني است. اينجا جايگاه اخلاق است. اين زمينه‌ها را خدا در ما قرار داده است. براي اينكه اين زمينه‌ها درست شكوفا بشود بايد به آنها عالم شويم كه چه چيزهايي اين زمينه را شكوفا مي‌كند. پس اين هم مقدمه لازم است. علم در رسيدن به هر كمالی شرط لازم است. عقل حكم مي‌كند علم را هم بايد از عالم فرا بگيري. اساسا عالم اوليه كه خداست. بعد پيامبر، بعد اوصياء پيامبر و بعد كساني كه با محتواي دين آگاهي دارند. بنابراين براي خودسازي فكري، اخلاقي و عملي با اين مقدمات عقلي ما بايد ارتباط مستمر با عالم ديني داشته باشيم و چشم‌مان را هم باز كنيم. طبق اين ملاکات عقلي بدانيم. آن عالم دینی کیست؟
*براي خودسازي در شرايط كنوني چگونه مي‌توان الگو، استاد و مربي مطلوبي انتخاب كرد؟
- با اين مقدماتي كه عرض كردم، آنچه براي انسان در نظام آفرينش اصل است، ارتباط با خداست. ارتباط با خدا هم جز با ارتباط با دين خدا ميسر نيست. يك نفر بگويد من همينطوري بدون اينكه ملتزم به ديني شوم، خودم مستقيم با خدا ارتباط برقرار مي‌كنم، اين نشدني و محال است كه بايد در جاي خودش اثبات شود اما به هر حال ما اينها را بصورت اصل موضوعي مطرح مي‌كنيم كه در دين ما اين‌طوري است. بايد ارتباط با ولي خاص خدا داشته باشي. پيامبر و اوصياء پيامبر. ارتباط با تعاليم آنها داشته باشي پس اينها اصل مسلم است كه اصل هم به خدا رسيدن با وصل شدن به امام و پيامبر است. آن وقت دستورات را هم براساس اين شاخصه بدانيم. به هر حال اين شخص از خودش هيچ‌ چيز نمي‌گويد دستور خدا را بيان مي‌كند. اين شخص به خودش دعوت نمي‌كند به خدا، پيامبر و امام دعوت مي‌كند. اين شاخصه‌ها را ما بايد توجه داشته باشیم. حالا عموم مردم چطور اين شاخصه‌ها را در شخص تشخيص دهد؟ يك وقتي هست كه شخص معروف مي‌شود. یکی از راه‌هاي تشخيص، معروفيت شخص به يك مسئله است. مثل دكتر، يك نفر سمت دكتري را دارد، در جامعه شناخته مي‌شود. مردم تلاش دكتري و طبابت را از او دیده‌اند، پس مطمئن مي‌شوند او دكتر است.
راه ديگر آنجايي است كه بطور مطمئن تشخيص مي‌دهند و مجوز به دكترها مي‌دهد يعني نظام پزشكي. به هر كسي كه تابلو مي‌زند اعتماد پيدا نكنيم. يك مركز مسلمي هست كه پزشك حاذق را تشخيص و مجوز مي‌دهد. ما طبق اين سراغش مي‌رويم. در مسئله دين هم اين چنين است. كساني كه به‌طور مسلم شناخته شده‌اند كه اين عالم دینی است و انحراف فكري و عملي در او راه ندارد، معرفی شوند. از اين جهت بحث تقليد پيش مي‌آيد كه ما بايد از مجتهد جامع‌الشرايط در زمان خودمان تقلید کنیم. مجتهد جامع‌الشرايط را از كجا بشناسيم؟ گفتند نزد متخصص برويد. آن كساني كه مي‌توانند مجتهدشناس و معرف باشند. آن وقت مسئله مريد و مرادي اگر به معناي تبعيت، محبت يا به نوعي دلبستگي به چنين عالم وارسته‌اي باشد، اشكال ندارد كه فرمودند نگاه به عالم و حتي در خانه او عبادت است. عالمي كه عمل و افکارش ما را به خدا راهنمايي مي‌كند و ما را به دنيا، گناه و دور شدن از هدف سوق نمي‌دهد. اين شاخصه‌ها را به ما فرمودند آن وقت انسان ديگر با چشم باز وارد شود. مخصوصا جوان كه يك روح لطيف دارد، با شنيدن مطالبي يك حالت انقلابي برايش پيدا مي‌شود. تغييري ايجاد مي‌شود لذا مي‌خواهد دنبال خوبي‌ها برود. اين حالت عاطفي بايد با جنبه عقلاني همراه باشد.
احساسات بايد با شعور همراه باشد تا انسان به عنوانی كه مي‌خواهد آب بخورد او را به جايي نبرند که تشنه برش گردانند. از اين جهت ما ملاحظه مي‌كنيم اين مكاتب انحرافي از جهل و ساده‌لوحي انسان استفاده مي‌كنند. از اين جهت شاخص عقل براي ما قرار داده شده تا حق را از باطل و خير را از شر تشخيص دهيم. ملاك تكليف و ملاك سير كمالي ما همين عقل است. انبيا آمدند که اين عقل را پرورش دهند.
* غير از معروفيت چه معياري براي شناخت استاد وجود دارد؟ براي نمونه برخي توسل را مطرح مي‌كنند.
- بله، توسل به هر حال چيز خوبي است، وقتي انسان توسل كرد يك شخص معرفي شد، يك شاخصي بايد داشته باشد.
* آن شاخص‌ها را بايد تطبيق دهد.
- بله، احسنت، وقتي معرفي شدند که اين آقا عالم ديني است، آيا واقعا اين چنين است؟ آيا مي‌تواند راهنمايي كند يا خير. اين تضرع به درگاه خدا و توسل به درگاه اهل بيت(ع) ركن است كه منتها با اين دو به كار بستن عقل هم بايد باشد.
قرآن فرمود: «آيا كساني كه مي‌دانند با كساني كه نمي‌دانند يكسانند؟» اين حكم عقلي است. همچنین فرمود: «آيا هيچ يك از معبودهاي شما، به سوي حق هدايت مي‌كند؟! بگو؛ تنها خدا به حق هدايت مي‌كند! آيا كسي كه هدايت به سوي حق مي‌كند براي پيروي شايسته‌تر است، يا آن كسي كه خود هدايت نمي‌شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مي‌شود، چگونه داوري مي‌كنيد؟!»
خيلي از مسائل‌ قرآني ما جنبه‌هاي عقلي دارد. مي‌خواهد بفرمايد كه شما داريد تبعيت مي‌كنيد يك كسي كه هدايت را يافته و خودش به هدايت ملتزم شده، اين دارد شما را هدايت مي‌كند و مستحق تبعيت شدن است يا آنكه مدام بايد کوکش كني و مواظبش باشي تا از مسير هدايت نرود. آن عالم يا طبيب كه مي‌توان به او تكيه كرد. امروزه مي‌گويند استاد، امثال اينها، بايد كسي باشد كه هدايت را يافته باشد و خودش هم هدايت كند و در او ضلالتي نبيني. اينها نياز به پختگي دارد ماها كه پختگي نداريم پس نياز به تجسس از اهل فن دارد.
* آیا در انتخاب استاد، ما بايد به ويژگي‌هاي روحي خودمان هم توجه كنيم؟
- نگاه كنيد بحث از استاد كه الان مطرح است مقصود آن تربیت‌هاي خاص است. بحث بنده اول در فراگيري اوليه معارف دين بود كه اين را هم بايد افراد وارد و عالم عهده‌دارش شوند. وقتي كه در مسائل اوليه يك چنين شرايطي داريم، در مسائل مهم‌تر كه شخص مي‌‌خواهد تربيت خاص شود، به طريق اولي بايد اين شرايط را داشته باشد. دوم، اينكه من بدانم مي‌خواهم به چه دليل با اين شخص ارتباط داشته باشم؟ تربيتش بر چه اساسي است؟
آن وقت اگر اين را دانستم كه تربيت، تربيت صحيحي است، و مربي است واقعا - چون مربي خيلي كم داريم - ديگر خودم را بايد به او بسپارم و روحياتم را با دستورات او كه از شرع مقدس مي‌گيرد تطبيق دهم. خودش موضوعيت ندارد. آن راهنمايي‌اش از جانب شرع مقدس، فرمايشات پيامبر(ص)، قرآن و ائمه(ع) و بكار بستن آن موضوعيت دارد والا خود شخص موضوعيت ندارد.
* احتياجي به این نيست که چون مثلا شخص حالت احساسي دارد، استادي را پيدا كند که به جنبه‌هاي محبتي و ذوقي مي‌پردازد؟ یا كسي كه روحيه برهاني دارد دنبال استادي بگردد كه اينطور جنبه‌هايش برجسته است؟
- نه خير من بايد ببينم كه چه چيز لازم دارم. تربيت فكري و تربيت عملي. در این بین تغيير حالتي هم پيدا مي‌شود. احساسات به هر حال تغيير پيدا مي‌كند. احساسات كه اصل نيست. جنبه‌هاي عقلاني باز هم مقدمه است. عقل بارور شود براي چي؟ براي اينكه ما در صحنه عمل بندگی خدا را كنيم. آن بحث‌هايي كه عرض كردم را بيايید جلو. پيامبر أعقل و عابدترين مردم است. عقلش را در عبوديت بكار مي‌انداخت. اين مهم و اصل است. محور، رسيدن به عبوديت آگاهانه است. در اين عبوديت آگاهانه تحولات روحي هم هست. انسان احساساتش هم دستخوش تغيير خوب قرار مي‌گيرد و الا اين هدف نيست كه من بروم يك آقايي همه‌اش مرا با گفتن قضايا سرگرم كند، خوشم بيايد و كمي حال پيدا كنم. خب بعد از حال چه كار كنم؟ بايد راه نشان دهد چه كار خوبي انجام دهم كه آن حال معنوي‌ام حفظ و تقويت شود.
* مثلا معروف هست كه برخي مشي محبت دارند، محبتی‌اند.
- اين را بازش كنيم. جنبه محبتی دارد يعني چي؟ يعني الطاف خداي متعال را براي انسان بيان مي‌كند، انسان كششي پيدا مي‌كند؟ خب كشش پيدا مي‌كند بعدش چه شود؟ ما بايد اطاعت كنيم يا نه؟ خود قرآن مي‌فرمايد:
«بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد» محبت بدون تبعيت اصلا معنا ندارد. تبعيت هم بدون محبت معنا ندارد. بنده كه حرف شما را تبعيت کردم، به مطلب و عمل شما كشش پيدا كردم. لذا دارم تبعيت مي‌كنم. محبت همان كشش است. در هر مكتبي اين چنين است. اما كشش ملاك مي‌خواهد. چگونه حق را از باطل تشخيص دهم؟
محبت حالت است، تبعيت عمل. در اين بين عقلانيت بايد باشد. از اين جهت مي‌آيند خدمت امام مي‌گويند فلاني خيلي حال خوبي دارد. حضرت فرمودند: نگاه نكنيد به حال خوبش ببينيد عقلش چقدر است. فلاني عبادت زيادي دارد. به آن نگاه نكنيد عقلش چقدر است. لذا مي‌آيد امتحان مي‌كند. ملکی ديد عابدي خيلي عبادت دارد، از خدا مي‌خواهد ثوابش را نشان دهد، مي‌بيند عجب ثواب كمي. تعجب مي‌كند. خدا مي‌فرمايد برو با او هم سخن شو. مي‌رود هم سخن مي‌شود. مي‌گويد اي عابد جاي خوبي گيرت آمده، آن عابد می‌گوید حيف خدا الاغش را نمي‌فرستد بيايد در اين سبزه‌ها... اين ملك می‌گوید خدا جسم نيست الاغ ندارد. او حالي‌اش نمي‌شود. آن ملک مي‌فهمد كه عبادت بدون تعقل چقدر ارزش كمي دارد. پس همه اينها بايد با همدیگر باشد. انسان یک موجود معجوني است اين امورش با هم مرتبط است. دستگاه تربيت اين است كه همه ابعاد انسان را به مناسبت رشد بدهد. لذا پيامبر و ائمه(ع) متعادل‌ترين انسان‌ها هستند و می‌خواهند انسان را به تعادل برسانند كه هم قوه فكري‌اش رشد كند، هم جنبه‌هاي عاطفي‌، علمي‌ و انس و مناجاتش با خدا و ابراز محبتش به اهل بيت(ع) و هم جنبه عملی‌اش. اینها شاخصه‌هاي اساسي تربيت است. ما اگر در جايي ديديم يكي از اينها ضعيف است معلوم مي‌شود آن تربيت، تربيت ضعيفي است و كامل نيست. اگر كسي فقط به محبت توجه كرد به عمل اصلا توجه نكرد و عمل را جداي از محبت معرفي كرد، اين محبت را هم نشناخته است. اين يك بُعدي است. تربيت ديني نيست. لذا مي‌بينيم مربيان و بزرگان همه اينها را داشتند.
امام راحل(ره) شاخص است. بحث‌هاي عقلي‌اش در قله، بحث‌هاي عاطفي و محبتي‌اش همين‌طور. در مجالس اهل بيت(ع) بدنش مي‌لرزيد. عملش آن‌طور، كارش كار نجات‌دهندگي است. حالا اين در زمان خودمان است و همين‌طور كسان ديگري از شاگردان امام(ره) آن خط امام را شناختند. علامه طباطبايي بزرگ مربي است. خودش اين‌گونه بود. آن فيلسوف ايام عزاداري در مجالس شركت مي‌كرد. در جمعيت زائران امام رضا(ع) مي‌رفت. اينها محبت است. آن عقلانيتش، اين محبتش اين عملش كه هیچ مستحبي نبوده كه عمل نكرده باشد. به هر حال اينها مسائلي است كه ما بايد دقت داشته باشيم مخصوصا جوانان ما كه امروز نداهاي گوناگون هست آن وقت بعضي‌ها چون صفاي روحي دارند، جذب گروه‌هايي مي‌شوند كه اينها به عنوان معنويت‌گرا يك چيزهاي را مي‌گويند اما معلوم نيست چه مي‌گويند و با كدام خدا و دين انسان‌ را مرتبط مي‌كنند خداي ناكرده سر از مسئله شيطان‌پرستي و اين نحله‌هاي عرفان‌هاي كاذب درمي‌آيد.
*  جواني كه مي‌خواهد براساس آموزه‌هاي قرآني و روايي هويت ناب و اصيل پيدا كند، از چه ساز و كاري بايد استفاده كند؟
- اول بشناسد خدا چه آفريده است. امام صادق(ع) مي‌فرمايد علم را در 4 چيز ديدم. اول اينكه پروردگارت را بشناسي(خداشناسي) دوم اينكه بشناسي نسبت به تو چه كرده است؟(انسان شناسي). انسان‌شناسي ديني نه اومانيسم نه روانشناسي و اينها. اينكه خدا روحش را در من دميده - «نفخت فيه من روحي» - دوم مرا براي مقام خلافت الهي آورده. سوم ما را تكريم كرده - «لقد كرمنا بني آدم» - سوم اينكه بشناسي خدا از تو چه خواسته (راه شناسي، هدف شناسي) و چهارم اينكه بشناسي كه چه چيزي تو را از دينت خارج مي‌كند(آسيب شناسي). جوان اقتضائاتي دارد، شوري دارد. استعدادي دارد مي‌خواهد مُدام شكوفا شود بايد با عقلانيت واقعي همراه شود. در اين عمر كه بهترين وقت براي شكوفايي استعدادهاي علمي و عملي و معنوي انسان است سعي كن كه درست شكوفا شوي. خداشناسي، پيامبرشناسي، دين‌شناسي و آسيب‌شناسي.
* گاهي فكر افراد توحيدي، اما عمل و كردارشان آميخته با رذائل و گناهان است، علت چيست؟
- اين از مسائل مهم دين است. دين هم خطاب به عموم مردم دارد چه مومن و چه غيرمومن. يك خطاب‌هاي خاصي هم به مومنين دارد. خطاب‌هاي خاص به مومنين به خاطر اين است كه اينها که موفق شدند ايمان و اعتقادات صحيحي پيدا كردند، به همین دلخوش نشوند به دلیل اینکه انسان فقط اين وجود نيست. فقط اين شاخصه نيست. انسان همانطور كه عرض كرديم كمالش به همديگر مرتبط است. رشد اعتقادي، رشد اخلاقي و رشد عملي. در اين رابطه انسان‌ها مختلف مي‌شوند. اگر رشد اعتقادي پيدا كرده باشد، در وادي عمل هم اجمالا باشد، اگر تا آخر باشد اين سعادت مرتبه اول را پيدا مي‌كند منتها اگر كسي بخواهد مراحل بالاتر كمال و سعادت را داشته باشد لازم است كه مُدام آن ارتباط عملي‌اش در شئون مختلف زندگی بيشتر شود. پس ديدگاه دين به انسان يك ديدگاه وسيعي است.
آن وقت فرمودند سعادت این است كه انسان در همه شئون از ياد خدا غافل نباشد. بندگي خدا را بكند كه براي اين البته آگاهي‌هاي مستمر لازم است. شنيدن موعظه‌هاي مستمر لازم است. ارتباط با مجالس ديني لازم است. لذا ما مجالس ديني تشكيل مي‌دهيم يك جهتش همين است كه اين التزامات اوليه ما همواره زنده بماند. آن مسئله اوليه شكل بگيرد كه اعتقاد‌مان اصلش شكل بگيرد و اين ادامه پيدا كند.
* مي‌توان گفت دليل اينكه بين اعتقاد و عمل فاصله و خلاء وجود دارد و فكر شخص توحيدي است اما زندگي‌اش پر از رذائل، برمي‌گردد به سست بودن آن اعتقاد و ايمان كه هنوز به آن قوت نرسيده است كه عمل را شكل دهد، آن را به فرموده شما بايد تقويت كرد. حالا راه‌هاي تقويت ايمان و اعتقاد چيست؟
 - عرض كردم، توكل به خدا. ارتباط با قرآن. ارتباط با معارف دين. ارتباط با مجالس ديني كه به انسان يك محتواي ديني دهد. خود جلسات توسل خيلي خوب است. زمينه‌هاي خوبي است. در روايت است كه فرمودند؛ مومن خسارت كرده اگر يك هفته بيايد و برود و يك جمعه يك ساعت را براي تحصيل معارف دين نگذارد. اين بخاطر اين است كه به هر حال اعتقادات به خودي خود نمي‌ماند. مُدام شارژ و تقويت لازم دارد. لذا مطالعه يكي از جنبه‌هاي تقويت مسائل اعتقادي است. كتاب‌هاي صحيح مطالعه كنيم. با عالماني كه فكر صحيحي دارند، ارتباط داشته باشیم.
* خصوصا جوانان براي شروع راه و شناخت آن مبانی كه فرموديد، چه كتاب‌هايي را مطالعه كنند؟
- اول كتاب‌هاي ساده را كه در خور فهم‌شان است، شروع كنند. بعضي گويندگان و نويسندگان معروفند كه اينها ساده‌گواند در عين حالي كه مطالب را بيان مي‌كنند. سراغ كتابهاي آنها برويم. مثلا الان رايج است جناب آقای قرائتي زبان شيرين دارند. بنده جوانان را در سنين راهنمايي و اوائل دبيرستان تا ديپلم به كتاب‌هاي ايشان ارجاع مي‌دهم. كتاب‌هاي متنوع دارند. تفسير نور، گناه‌شناسي و ... خيلي زحمت كشیده‌اند اينطور مطالب را مطرح  كردند. انسان مُدام معارفش بالاتر مي‌رود. عالمان ديگري كه شاخص هستند. مثل كتاب‌هاي آيت‌الله سبحاني. شهيد مطهري در مراحل بالاتر است. كتاب‌هايش مختلف است.
 لذا فهرستي براي مطالعه كتاب‌هاي شهيد مطهري ارائه داده‌اند.