دربار شیطان- پیدا و پنهان شکلگیری وهابیت
ادعای خلافت شریف بهانه به دست ابن سعود می دهد !(پاورقی)
روز ششم محرم 1335 قمري مطابق با سوم دسامبر 1918، مردم در مكه با شريف حسين به عنوان پادشاه عرب بيعت كردند اما اين بيعت و عنوان براي تضمين حكومت او بر عربستان كافي نبود؛ چرا كه دولتهاي انگلستان و فرانسه عنوان پادشاهي او را بر عرب نپذيرفتند و پس از مدتي طولاني، حكومت او را تنها بر حجاز به رسميت شناختند. در همين زمان عبدالعزيز كه فارغ از جنگ با عثماني قدرت يافته بود و در ضمن از طرف انگلستان نيز حمايت ميشد، منتظر چراغ سبزي از طرف انگلستان براي خارج كردن شريف از صحنه بود.
به اين ترتيب حكومت واحد عربي كه شريف خود را پادشاه آن ناميده بود، بالطبع به خاطر عدم حمايت انگلستان و در ظاهر به خاطر ناديده گرفتن فرمانروايان شيوخ عرب كه شريف با آنها مذاكره و مشورت نكرده بود، مورد استقبال قرار نگرفت اما با اين حال شريف حسين براي هشت سال توانست سلطنت كند.
مطابق توافق با انگلستان، در پايان جنگ بينالملل اول، پسران شريف حسين فيصل و عبدالله به ترتيب به حكومت عراق و امارت شرق اردن رسيدند. در اين زمان بود كه شريف به شرق اردن مقر حكومت پسرش سفر كرد و درهمين سفر مسئله خلافت اسلامي براي نخستين بار بعد از دوران عثماني مطرح شد.۱۰۰ آن جا بود كه جمعي از نمايندگان قبايل به ديدار شريف حسين آمدند و رغبت خودشان را براي خلافت او اعلام كردند. در نتيجه شريف خودش را خليفه خواند و بهترين بهانه را به دست ابن سعود داد كه به ظاهر در اين هشت سال انزوا اختيار كرده بود و مزاحمتي براي شريف نداشت.
اما در واقع اين انگلستان بود كه منتظر فرصت مناسب ميگشت. چرا كه مولف تاريخ مكه نوشته است، مطامع استعماري انگلستان اقتضا ميكرد كه بندر عقبه را از حجاز جدا سازند و ادعا ميكردند كه آن را ضميمه شرق اردن كه تحت حكومت امير عبدالله بود، خواهند ساخت۱۰۱ اما شريف كه به منافع خودش ميانديشيد، سخت به آنها پرخاش كرد و انگليسيها در عوض او را در مقابل رقيب ديرينهاش ابن سعود تنها گذاشتند.
براي چندمين بار پس از توافق كيتچنر با شريف، انگليسيها او را تنها گذاشته بودند. آنها نه تنها به وعدههايشان عمل نكردند؛ بلكه به كمك رقيبش؛ سعود رفتند.
ابن سعود كه با طرح مسئله خلافت بهانه لازم را در دست داشت، براي حمله به حجاز به دو مسئله توجه داشت. اول اين كه در صورت حمله او به حجاز، آيا دولت انگليس ساكت خواهد نشست؟ ديگر اين كه آيا دو پسر شريف حسين؛ ملك فيصل و امير عبدالله فرمانروايان عراق و اردن، ناگزير به ياري پدر خواهند شتافت؟
مسئله مخالفت شريف به جدايي بندر عقبه از حجاز كه به خاطر نقش استراتژيك آن در مسئله جنگ و پشتيباني از نيروهاي فرانسه در دمشق براي انگليس حياتي بود، مسئلهاي نبود كه ناديده فرض شود، بنابراين دوستان انگليسي عبدالعزيز به او اطمينان دادند كه انگلستان در مسئله بين عبدالعزيز و شريف دخالتي نميكند. اما در مورد دوم عبدالعزيز بايد منتظر زمان جنگ ميماند.
عبدالله بن حسين درست زماني كه تركها مدينه را تسليم كردند، حركت به سمت جنوب رو به طائف، طوربه و خورمه را به قصد درهم كوبيدن نيروهاي اخوان، كه از مدتها قبل متوجه تحركات آنها شده بود را آغاز كرد. عبدالله كه 5 هزار سرباز، ده توپ و بيست مسلسل به همراه آورده بود، بلافاصله طوربه را گرفت اما نيروهاي عبدالعزيز كه 1100 نفر از افراد فرقه برادران بودند، از قط قط به راه افتادند. همزمان عبدالعزيز نامهاي به بريتانيا نوشت و اطلاع داد كه حل اختلافات از طريق حكميت را ميپذيرد اما چنان چه شريف حسين عملي غير از آن انجام دهد، او مسئول نخواهد بود.
عبدالله به پدرش پيغام داد كه بزودي از خورمه تا رياض و سپس همه سرزمين نجد را فتح خواهد كرد. اين رجزخواني كافي بود تا هزاران نفر از نيروهاي اخوان منطقه ـ كه حاصل زحمت شش ساله ابن سعود بودند ـ عليه عبدالله بسيج شوند. تحريك اخوان به جنگ با شريف حسين ساده بود. وقتي برادرانشان مورد تهديد قرار ميگرفتند اين وظيفه اخوان بود كه از آنها دفاع كنند.
اخوان با فرياد انتقامجويي و در حالي كه بسياري از آنها دو نفره سوار شتر بودند به صحرا زدند تا خودشان را به طوربه برسانند.
برخي از آنها حتي تفنگ هم نداشتند و اميدوار بودند كه از ميدان جنگ را به دست بياورند. آنها كيسهاي آرد، مقداري خرما و مشك آبي به همراه داشتند. براي بسياري از آنها مسلم بود كه در صورت كشته شدن، بلافاصله به بهشت كه پر از انواع خوردنيها و حوريان زيبا بود، وارد ميشدند. آن چه اخوان را مخوف نشان ميداد، فقط ظاهرشان نبود كه داراي ريشهاي بلند و ژوليده بودند، بلكه شمشيرها و خنجرهاي برندهاي بود كه بدون هيچ ترحمي گردن مخالفان را ميبريد. اخوان زماني كه به طوربه رسيدند، هنوز سپيدهدم بود و مردان عبدالله بن حسين در خواب بودند. برادران در حالي كه موسلين سفيد بر سر داشتند، با تعدادي شتر،اسب و خنجرهايي برهنه به اردوگاه عبدالله ريختند و در حالي كه فرياد ميكشيدند: «بادهاي بهشت ميوزند» هر كسي را كه به دستشان ميرسيد، به قتل ميرساندند. آنها نمايش بزرگشان را كه به «وحشت سفيد عربستان» مشهور شد، به معرض تماشا گذاشتند.
منابع در دفتر روزنامه موجود است
به اين ترتيب حكومت واحد عربي كه شريف خود را پادشاه آن ناميده بود، بالطبع به خاطر عدم حمايت انگلستان و در ظاهر به خاطر ناديده گرفتن فرمانروايان شيوخ عرب كه شريف با آنها مذاكره و مشورت نكرده بود، مورد استقبال قرار نگرفت اما با اين حال شريف حسين براي هشت سال توانست سلطنت كند.
مطابق توافق با انگلستان، در پايان جنگ بينالملل اول، پسران شريف حسين فيصل و عبدالله به ترتيب به حكومت عراق و امارت شرق اردن رسيدند. در اين زمان بود كه شريف به شرق اردن مقر حكومت پسرش سفر كرد و درهمين سفر مسئله خلافت اسلامي براي نخستين بار بعد از دوران عثماني مطرح شد.۱۰۰ آن جا بود كه جمعي از نمايندگان قبايل به ديدار شريف حسين آمدند و رغبت خودشان را براي خلافت او اعلام كردند. در نتيجه شريف خودش را خليفه خواند و بهترين بهانه را به دست ابن سعود داد كه به ظاهر در اين هشت سال انزوا اختيار كرده بود و مزاحمتي براي شريف نداشت.
اما در واقع اين انگلستان بود كه منتظر فرصت مناسب ميگشت. چرا كه مولف تاريخ مكه نوشته است، مطامع استعماري انگلستان اقتضا ميكرد كه بندر عقبه را از حجاز جدا سازند و ادعا ميكردند كه آن را ضميمه شرق اردن كه تحت حكومت امير عبدالله بود، خواهند ساخت۱۰۱ اما شريف كه به منافع خودش ميانديشيد، سخت به آنها پرخاش كرد و انگليسيها در عوض او را در مقابل رقيب ديرينهاش ابن سعود تنها گذاشتند.
براي چندمين بار پس از توافق كيتچنر با شريف، انگليسيها او را تنها گذاشته بودند. آنها نه تنها به وعدههايشان عمل نكردند؛ بلكه به كمك رقيبش؛ سعود رفتند.
ابن سعود كه با طرح مسئله خلافت بهانه لازم را در دست داشت، براي حمله به حجاز به دو مسئله توجه داشت. اول اين كه در صورت حمله او به حجاز، آيا دولت انگليس ساكت خواهد نشست؟ ديگر اين كه آيا دو پسر شريف حسين؛ ملك فيصل و امير عبدالله فرمانروايان عراق و اردن، ناگزير به ياري پدر خواهند شتافت؟
مسئله مخالفت شريف به جدايي بندر عقبه از حجاز كه به خاطر نقش استراتژيك آن در مسئله جنگ و پشتيباني از نيروهاي فرانسه در دمشق براي انگليس حياتي بود، مسئلهاي نبود كه ناديده فرض شود، بنابراين دوستان انگليسي عبدالعزيز به او اطمينان دادند كه انگلستان در مسئله بين عبدالعزيز و شريف دخالتي نميكند. اما در مورد دوم عبدالعزيز بايد منتظر زمان جنگ ميماند.
عبدالله بن حسين درست زماني كه تركها مدينه را تسليم كردند، حركت به سمت جنوب رو به طائف، طوربه و خورمه را به قصد درهم كوبيدن نيروهاي اخوان، كه از مدتها قبل متوجه تحركات آنها شده بود را آغاز كرد. عبدالله كه 5 هزار سرباز، ده توپ و بيست مسلسل به همراه آورده بود، بلافاصله طوربه را گرفت اما نيروهاي عبدالعزيز كه 1100 نفر از افراد فرقه برادران بودند، از قط قط به راه افتادند. همزمان عبدالعزيز نامهاي به بريتانيا نوشت و اطلاع داد كه حل اختلافات از طريق حكميت را ميپذيرد اما چنان چه شريف حسين عملي غير از آن انجام دهد، او مسئول نخواهد بود.
عبدالله به پدرش پيغام داد كه بزودي از خورمه تا رياض و سپس همه سرزمين نجد را فتح خواهد كرد. اين رجزخواني كافي بود تا هزاران نفر از نيروهاي اخوان منطقه ـ كه حاصل زحمت شش ساله ابن سعود بودند ـ عليه عبدالله بسيج شوند. تحريك اخوان به جنگ با شريف حسين ساده بود. وقتي برادرانشان مورد تهديد قرار ميگرفتند اين وظيفه اخوان بود كه از آنها دفاع كنند.
اخوان با فرياد انتقامجويي و در حالي كه بسياري از آنها دو نفره سوار شتر بودند به صحرا زدند تا خودشان را به طوربه برسانند.
برخي از آنها حتي تفنگ هم نداشتند و اميدوار بودند كه از ميدان جنگ را به دست بياورند. آنها كيسهاي آرد، مقداري خرما و مشك آبي به همراه داشتند. براي بسياري از آنها مسلم بود كه در صورت كشته شدن، بلافاصله به بهشت كه پر از انواع خوردنيها و حوريان زيبا بود، وارد ميشدند. آن چه اخوان را مخوف نشان ميداد، فقط ظاهرشان نبود كه داراي ريشهاي بلند و ژوليده بودند، بلكه شمشيرها و خنجرهاي برندهاي بود كه بدون هيچ ترحمي گردن مخالفان را ميبريد. اخوان زماني كه به طوربه رسيدند، هنوز سپيدهدم بود و مردان عبدالله بن حسين در خواب بودند. برادران در حالي كه موسلين سفيد بر سر داشتند، با تعدادي شتر،اسب و خنجرهايي برهنه به اردوگاه عبدالله ريختند و در حالي كه فرياد ميكشيدند: «بادهاي بهشت ميوزند» هر كسي را كه به دستشان ميرسيد، به قتل ميرساندند. آنها نمايش بزرگشان را كه به «وحشت سفيد عربستان» مشهور شد، به معرض تماشا گذاشتند.
منابع در دفتر روزنامه موجود است