kayhan.ir

کد خبر: ۴۶۳۴
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۴۶

ما می‌توانیم از این گویاتر؟! (یادداشت روز)

 از سال 1945 که جنگ جهانی دوم به سر آمد تا سال 2014 میلادی، 69 سال فاصله است. اگر این 7 دهه را به دو مقطع تقسیم کنیم، بی‌تردید در سیمای تحولات مقطع دوم، میل به دور شدن هرچه بیشتر از ژئوپلتیک قدرت در مقطع اول را مشاهده خواهیم کرد. اگرچه پایان جنگ جهانی دوم، اعلام ابرقدرتی آمریکا و شوروی و تشکیل دو قطب بزرگ قدرت بود، اما از اواخر دهه 80 میلادی آثار ضعف در بلوک شرق ظاهر شد و در طلیعه دهه پایانی هزاره دوم (سال 1991) با فروپاشی شوروی، دولت آمریکا کدخدایی خود را بر جهان اعلام کرد. در حقیقت میل استیلا و استکبار آمریکا علی‌الدوام میل به بسط و توسعه بیشتر داشت. اما طلوع آفتاب انقلاب اسلامی ایران در میانه این 69 سال سپری شده (1357ه‍..ش- 1979م) باعث دگرگونی و انقلاب استراتژیک در نقشه تحولات شد.
تفاوت چندانی نمی‌کند تحلیلگر، طرفدار انقلاب اسلامی باشد یا مخالف آن و یا بی‌طرفی پیشه کند. در هر سه احتمال، واقعیت انقلاب اسلامی و قدرتمندی و اثرگذاری و تغییرآفرینی آن چنان بزرگ است که قابل انکار نباشد. اصل وقوع پیروز این انقلاب به نام دین، یک اتفاق قالب‌شکن است. در روزگاری که کمونیست‌های بلوک شرق می‌گفتند دین افیون رخوت‌انگیز توده‌هاست، بلوک غرب ادعا می‌کرد دوره دین به مثابه خرافه و افسانه سپری شده و قباله روزگار جدید را باید به نام لیبرال دموکراسی زد. بلوک شرق مدعی بود تنها راه مبارزه با امپریالیسم، کمونیسم است و دین مخدری بیش نیست؛ و از آن سو، جبهه سرمایه‌داری و لیبرال- دموکراسی ادعای بزرگتری را پیش می‌کشید مبنی بر اینکه اساسا دوره انقلاب سپری شده و دیگران حداکثر باید به این قبله اومانیستی اقتدا کنند تا شاید بازتاب بخشی از پیشرفت‌های غرب جدید در آینه زندگی آنها بتابد و جزو کشورهای «در حال توسعه» شوند. سرنوشت دین چه می‌شد؟ می‌گفتند دین مربوط به دوره ماقبل علم و دانش و تجربه است و اکنون در هاضمه قوی لیبرال- دموکراسی و سکولاریسم هضم و جذب خواهد شد. انقلاب اسلامی در همین دوره کُری‌خوانی دو جبهه بزرگ قدرت، فضای قبضه شده جهان سیاست را شکافت و طرحی نو درانداخت.
انقلاب کبیر اسلامی درست از بطن ژاندارمری آمریکا در قلب غرب آسیا (خاورمیانه) به دنیا آمد. شاه ژاندارم گماشته غرب در این منطقه بود و انقلاب اسلامی، شاخ شاه را که شکست، اصالتا شاخ آمریکا را شکست اما نه اینکه، کمترین تکیه‌ای به بلوک شرق و ایدئولوژی آن داشته باشد. حالا تئوری‌های گونه‌گون انقلاب در آکادمی‌های واشنگتن و نیویورک و لندن و پاریس و مسکو به هم ریخته بود. پس‌لرزه‌های این زلزله بزرگ، کم از اصل این «قدرت لرزه» و «سیاست لرزه» نداشت. اشغالگران فلسطین تا سال 1982 میلادی که  جنوب لبنان را اشغال کردند، روی نوار پیروزی در جنگ‌های 1948، 1956، 1967 و 1973 حرکت کرده بودند اما ریشه‌ای که انقلاب اسلامی در جنوب لبنان دواند، خبر از شکستن شیشه عمر اسرائیل می‌داد چه آن که ماندگاری این رژیم صرفا به القای اسطوره شکست‌ناپذیری بود و این اسطوره، متاثر از پژواک انقلاب اسلامی در سال 2000 و 2005 (عقب‌نشینی از جنوب لبنان و غزه) و سال‌های 2006، 2008 و 2012 (جنگ علیه حزب‌الله و حماس) شکست.  اما فراتر از همه این قالب‌شکنی‌های خیره‌کننده، آن دفاع 8 ساله انقلاب نوپای ایران در مقابل حمله ارتش رژیم صدام- به نیابت از غرب و با حمایت موثر شرق-قرار دارد که «قدرت غلبه بر چالش‌های ویرانگر» را به عنوان «امر واقع»، به همه تحلیل‌ها و ادعاها تحمیل کرد. انقلاب ایران برای دومین و چندمین بار، ناظران منصف و بی‌طرف را برای این شعار راهبردی به شهادت گرفت که «ما می‌توانیم».
طیف کم‌مایه و بی‌انصاف از مدعیان روشنفکری به تقلید از ایدئولوگ‌های لیبرالیسم و کمونیسم می‌گفتند و هنوز هم می‌گویند ما منطق اعجازگری و معجزه را نمی‌فهمیم؛ البته تبصره و استثنا قائل می‌شدند- هرچند راست نمی‌گفتند- مبنی بر اینکه «مگر قابل مشاهده و تجربه باشد و زیر تیغ جراحی یا میکروسکوپ بیاید». ما تبار اینان را می‌شناسیم که در برابر هر پیامبر عظیم‌الشأنی (صلوات‌الله علیهم اجمعین) معجزه خواستند اما چون به چشم دیدند، باز لجاجت و انکار کردند و رسولان حق را متهم به جادوگری و کاهنی و شاعری و دیوانگی کردند. «فماذا بعد الحق الا الضلال. پس از حق- و رویگردانی و سرپیچی از آن- چیست جز گمراهی و ضلالت؟». گفت الفضل ما شهدت به الاعداء. آنها که کریم سنجابی را می‌شناسند، می‌دانند که در روزگار صدارت دکتر مصدق، وزارت  کرده بود و مقارن انقلاب  دبیرکل جبهه ملی بود. او پیش از بختیار، گزینه نخست‌وزیری در رژیم شاه بود اما توافق حاصل نشد. سنجابی پس از پیروزی انقلاب در دولت موقت به مدت 2 ماه وزیر خارجه شد و به آمریکا گرایش داشت. بعدها گروه‌های اپوزیسیون به وی اعتراض کردند. اعتراض را وبسایت گویانیوز در تاریخ 19 بهمن 1390 این گونه روایت کرده است: «پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام کنونی، گروهی از سیاسیون به کریم سنجابی گله‌مند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بود؟ سنجابی در جواب این  سوال با پوزخندی جواب می‌دهد که «ما نه تنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابان‌ها آن هم کمتر از 50 نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیت‌الله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود کشاند...». گویا نیوز ادامه می‌دهد «این اگرچه واقعیتی است تلخ اما باید قبول داشت که مهمترین شاخص اعتنا به تاثیرگذاری یک گروه سیاسی، داشتن حمایت مردمی است. بی‌تعارف، هیچ یک از گروه‌های اپوزیسیون تاکنون دارای چنین کاریزمایی نبودند آنقدر که حتی در تجمیع طرفداران خود در خارج از کشور لنگ می‌زنند».
روایت دیگر مربوط به فرخ نگهدار رئیس گروهک فدائیان خلق است که در فتنه سال 1388، در حلقه لندن فعال بود و با شبکه دولتی بی‌بی‌سی همکاری می‌کند. وی 15 بهمن 1390 در مصاحبه با وبسایت میهن می‌گوید «من از سال‌های 41 و 42 شاهد مواضع آقای خمینی بودم و در 10 سال بعد فهمیدم آیت‌الله خمینی یکی از شخصیت‌هایی است که در کشور نفوذ فوق‌العاده دارد و تکیه او بر مردم و به خصوص توده‌های تهیدست کشور است و برای این که امر خود را پیش ببرد، اتکایی به خارج ندارد... این نگاه [ادعا] که او در فضای سیاسی کشور ناشناخته بود، بیشتر ناشی از نگاه افراد متجدد است نه واقعیت. من به خاطر دارم در سال 1349 در دهات اطراف کاشان همراه با دوستم احمد اشرف سفر می‌کردیم و می‌دیدیم در خانه روستاییان آنجا عکس آقای خمینی بر دیوار بود و سخنش اعتبار داشت. اعتبار او یکی به خاطر ستیز با نیروهایی بود که فعالان سیاسی و قشرهای عادی جامعه آن را مطامع سلطه‌جویانه می‌دیدند و خصوصیت دیگر، تکیه بر ارزش‌های دینی بود. سخن ایشان در ذهن و دل جامعه ایرانی بیشتر رسوخ می‌کرد به نسبت حرف‌ها و نشانه‌هایی که ما با خود حمل می‌کردیم. مثلا ما داس و چکش را به خیابان می‌بردیم و آنها پرچم امام‌حسین[ع] را به صحنه می‌آوردند. من کاملا عنوان «امام» را انتظار داشتم و برایم دور از ذهن نبود. آیت‌الله خمینی برای همه ایرانیان کسی بود که سد بزرگ شکست‌ناپذیر شاه را شکست و این قدرت، تلألویی را ساخت که چشم‌ها را به سوی او خیره می‌کرد. این روانشناسی ایجاب می‌کرد برای ایشان نامی مثل رهبر، پیشوا یا امام انتخاب شود».
همه هنر امام خمینی(ره) این بود که به تأسی از اسوه بزرگ الهی - پیامبر اعظم(ص)- بندگی حق و سرنسپردن به باطل و طاغوت‌ها را با موفقیت به محک آزمون گذاشت. امام قدم به قدم، راهبرد «ما می‌توانیم» را به اجرا گذاشت و از یک ملت تحقیر شده که ناتوانی‌اش را با ناتوانی در ساختن لولهنگ و آفتابه به رخ می‌کشیدند، ملتی دارای اراده و جسارت و خطرپذیر و مجاهد ساخت. این معجزه احیاگری در مقیاس احیای یک ملت را می‌شود زیر ذره‌بین مطالعات اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی گذاشت. نفس 35 سالگی انقلاب، بیش از هر استدلال و استنتاج دیگری دلیل بر این ادعاست که این انقلاب قدرت غلبه بر چالش‌های بزرگ را دارد، همچنان که برخلاف مسیر تاریخ 200 سال اخیر ایران، از عهده یک جنگ بنیان‌افکن برآمد. و چنان که در این 35 سال، چالش‌های مهیبی چون تجزیه‌طلبی و آشوبگری‌ گروهک‌های مستظهر به بیگانگان، ترور شخصیت‌های تراز اول و تحریم‌های 3 دهه‌ای را مهار و مدیریت کرده است. وابستگی 50 درصدی به بنزین، تجربه نزدیک ماست که باعث شد دشمنان ما همین نقطه ضعف را گروگان بگیرند و تحریم فروش بنزین به ایران را در دستور کار قرار دهند. آیا جز این است که با همه اما و اگرها از عهده تولید بنزین در داخل برآمدیم؟ مدتی بعد همان دشمنان بدذات، نیاز ما به سوخت اتمی 20 درصد رآکتور تهران را - که درمان 800 هزار بیمار صعب‌العلاج منوط به آن و تولید رادیو دارو بود- فرصت مناسبی برای از پا انداختن ملت ایران یافتند؛ با این فرض که این بار بی‌تردید ملت ایران زانو می‌زند. رحمت واسعه حق نثار روح دانشمند گمنام و مجاهد شهید دکتر شهریاری باد که کمر شیطان بزرگ را شکست و گزینه سوخت 20 درصد را روی میز گذاشت. «ما می‌توانیم» از این گویاتر؟!
جبهه دشمنانی که در این 35 سال به تواتر از انقلاب اسلامی ایران سیلی خورده‌اند و طنین بلند این سیلی در جهان پیچیده، در برابر استقامت همراه پیشرفت چه می‌توانند بکنند جز آن که ریشه‌ها و پایه‌ها را هدف بگیرند. یکی از آن ارکان، همین منطق محاسبه شده، واقعی و کارساز «ما می‌توانیم» است.  محور مهم تهاجم امروز دشمن، تلقین گزاره «شما نمی‌توانید» با ادبیات بومی شده «ما نمی‌توانیم»! و از زبان برخی مدعیان روشنفکری و سیاستمداری در داخل است. ناتوی فرهنگی و کارگزاران ایرانی آن برآنند که با شعبده بر سر واقعیت، ملت و حاکمیت ایران را وادار به تجدید نظر در محاسبات و منطق خود کنند. درباره چند و چون پروژه «ما نمی‌توانیم!» باید در مجالی دیگر نوشت.

محمد ایمانی