حقیقت غیبت و انتظار
انسان کامل یا همان رابط عبد و معبود و واسطه فیضدهنده و فیضبرنده، خلیفه حق و صاحب ولایتی است که با استناد به دو آیه «انی جاعل فی الارض خلیفه»ًْ(بقره/30) و «وان من امهًْ الا خلا فیها نذیر»(فاطر/24) هیچگاه زمین از چنین وجودی خالی نیست.
از آنجا که دین خاتمالانبیا(ص) آخرین و کاملترین نسخه از سلسله برنامههای خداوند برای دعوت بندگان به سوی خود است، از این رو حتما تا روز حساب، حافظ و صاحبی برای دینش دارد که او را «ولی امر» مینامیم. آنچه در پی میآید نگاهی است گذرا به حکمت غیبت ولی امر الهی و فلسفه انتظار.
فلسفه غیبت
علت عمده و سر حقیقی غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت.
بر اساس حدیثی که از امام صادق(ع) نقل شده علت و سر اصلی غیبت، جزء اسرار الهی است و غیر از ائمه اطهار(ع) و عده انگشتشماری که محرم اسرار آنها هستند کسی نمیداند و آنها هم مأذون به بازگو کردن و تفصیل کامل این موضوع نبوده و نیستند.
حکمت غیبت مانند دو روی یک سکه است که یک روی آن مسئله شخصی برای امام است و روی دیگر مربوط به رابطه بین امام و ماموم (شیعیان به طور خاص و سایر مردم به طور عام) میباشد، که عمده آن بیم از تمکین نکردن مردم به خاطر عدم بلوغ عقلی است. آنچه که از ائمه معصومین در پارهای از روایات درباره بعضی از حکمتهای غیبت بیان شده است، مربوط به همین وجه دوم از سر غیبت است. ضمن اینکه از آیات قران و همچنین با استناد به عقل میتوان مطالبی در این باب به دست آورد که عبارتند از:
1. بیم از قتل
از زمان بدو تولد حضرت تا به امروز دشمنان حضرت بیشتر شدهاند، چنانکه شیعیان و محبانش - حتی از اهل سنت و اهل کتاب - هم فزونی یافتهاند. به نظر میرسد توانایی هواداران حضرت باید به حدی برسد که در کنار امام بتوانند در مقابل دشمنان تا دندان مسلح بایستند و از امام خود دفاع کنند.
در ضمن، اصلا قرار نیست که حضرت از مجرای امور غیرعادی بر دشمن پیروز شود، چرا که هم خلاف سنت الهی است و هم با توجه به داشتن ولایت کلی و منصب امامت از همان سن 5 سالگی، پنهان شدن از دشمنان، دیگر امری عبث خواهد بود. البته مسائلی مانند: نصرت الهی(به واسطه ملائکه، جنیان یا رجعتکنندگان)، افتادن رعب در دل دشمن، تصرف ولائی در قلوب کسانی که از روی جهل دشمنی میکنند، هیچکدام منافاتی با سنن الهی ندارد چنانکه برخی از این موارد در زمان سایر معصومین اتفاق افتاده است.
2. به گردن نداشتن بیعت طاغوت
امام رضا(ع) در این باره فرمودند: گویا شیعیان را میبینم که در هنگام فقدان سومین فرزند من مانند گوسفندانی که به دنبال چوپان خود میگردند سرگردانند و او را نمییابند... زیرا امامشان از آنها غائب شده، تا هنگام قیامش بیعت هیچ کس بر گردنش نباشد.(بحارالانوار، 152/51)
این مورد از شباهتهای امام زمان(عج) به جد مظلومشان حضرت سیدالشهدا(ع) است که با طاغوت زمانش بیعت نکرد. از این لحاظ که امام حسین(ع) حتی شخصیت حقوقی یزید را به رسمیت نشناخت و او هم قصد جان امام را کرد! نکته ظریف اینجاست که پس از آن شاهد یک قیام با شمشیر هستیم. برای همین میتوان گفت انقلاب و نهضت مهدوی از جنس عاشورا است، با این تفاوت که قائم آل محمد(ع) با گرفتن انتقام جدش در میدان ظاهر هم پیروز خواهد شد.
3. موعد معین، شرط نابودی تمدنهای سرکش
در حدیث نبوی آمده: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم».
اگر چه ظلم و ستم، خواه در صورت فردی و خواه در صورت اجتماعی آن موجب نابودی اقوام و تمدنها میشود، اما این نابودی زمانی فرا میرسد و به فعلیت میرسد که مهلت و اجل آن به سرآید و به تعبیر قرآن «موعد» آن فرا رسد: «و تلک القری اهلکناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا»، این شهرها و آبادیهایی که ما آنها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم.(کهف/59)
این سخن پیامبر آنچنان واضح و در عین حال خطرناک و کوبنده است که مو بر تن هر ذیشعوری سیخ میکند و نیازی به تفسیر و توضیح ندارد!
همه ظالمان - هر چند دارای تمدنی چشمگیر و توان نظامی و اقتصادی قابل توجهی باشند - در واقع در این مدت بر آنها ثابت میشود که بدون قرار گرفتن در مسیر حق و فقط توجه به مادیگری و دوری از خدا نه تنها برایشان پیشرفت در جهت کمال انسانی در کار نیست، بلکه به سمت هلاکت در مسیر قهقرایی و چه بسا کمال شقاوتیشان حرکت میکنند.
4. تحقق سنت الهی در محک اختیار بشر و اعتراف به نیاز
قرآن میفرماید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال»، خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.(رعد/11). بر اساس یکی از سنتهای الهی، اقبال و ادبار خداوند به هر قوم یا ملتی، تابعی از روحیات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهای الهی که به جامعهای ارزانی داشته شده ارتباطی ناگسستنی با واکنشهای آنها در برابر این نعمتها دارد که خود، تابع سنن و عقاید و رسوم آنهاست.
قرآن حکیم نکته بسیار آموزندهای در این باب یادآور میشود و آن اینکه مردم میتوانند با استفاده از سنن جاری الهی در تاریخ، سرنوشت خویش را نیک یا بد گردانند؛ یعنی وقایع حاکم بر سرنوشتها در حقیقت یک سلسله واکنشها در برابر کنشها میباشد. از این رو در عین آنکه حوادث تاریخ با یک سلسله مقدرات و نوامیس قطعی و ربانی اداره میشود، نقش انسان و آزادی و اختیار او به هیچ وجه محو نمیگردد. بر این اساس میتوان گفت در ظهور امام زمان(عج) نیز خواست و تمنای درونی انسانها نقشی بسزا دارد و بهطور قطع اگر مردم از صمیم دل خواهان درک نعمت بزرگ الهی یعنی تابش مستقیم خورشید وجود امام معصوم(ع) در جامعه شوند و با رفتار و عملکرد خویش نیز این موضوع را نشان دهند، خداوند سبحان این نعمت را بر آنها ارزانی خواهد داشت.
5. پیدایش مومنان از صلب کافران
یکی دیگر از علتها این گونه بیان شده است: «ان یظهر ابدا حتی تخرج و دائع الله فاذا خرجت ظهر علی من ظهر من اعداءالله قتلهم» قائم ما هنگامی ظاهر میشود که امانتهای خدا همه بیرون آیند (دیگر نطفه مومنی در صلب کافر نباشد) هنگامی که همه امانتهای خدا خارج شوند او ظهور میکند.( بحارالانوار: 97/52)
چنانچه در سایر اخبار و روایات نیز آمده، خداوند نطفههای بسیاری از مومنان را در اصلاب کافران به ودیعه گذارده و این خود به عنوان مهلت، لطفی است نسبت به آنان. از طرفی پیش از ظهور قائم(عج) با شمشیر و قتل کفار این ودایع باید ظاهر شود، زیرا در غیر این صورت رویارویی کامل حق و باطل تماما عملی نخواهد شد و مانع از خروج این ودایع میشود: «یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحیی الارض بعد موتها و کذالک تخرجون»(روم/19)
6. امتحان و تخلیص مومنین
امام موسیبن جعفر(ع) میفرمایند:«انه لابد لصاحب هذا الامر من غیبهًْ حتی یرجع عن هذا الامر من کان یقول به انما هی محنه من الله امتحن الله بها خلقه»«حتما برای صاحبالامر غیبتی است تا هر کس قائل به امامت است از آن برگردد، قطعا آن آزمایشی است از جانب خداوند که خلقش را به آن امتحان کند». (بحارالانوار، 113/52)
یکی از مصالح غیبت، آزمایش میزان ایمان، معرفت و تسلیم شیعیان است. چنانکه پرواضح است و آیات و احادیث بر آن دلالت دارند که یکی از سنن الهی که همواره جاری و برقرار بوده و هست، گزینش بندگان صالح است که مستلزم امتحانهای الهی است. زندگی و مرگ، فقر و غنا، صحت و مرض، جاه و مقام، داشتن و نداشتن نعمتها در گردش ایام، مصیبتها و رحمتها، حزن و سرور، همه وسایل تخلیص و تربیت برای ظهور کمالات، فعلیت رساندن استعدادها و نمایش شخصیت و ایمان و صبر و حلم و استقامت افراد و درجه تسلیم آنها در اطاعت اوامر و نواهی پروردگار عالم است: و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین» (بقره/155) و در جایی دیگر از جابربن یزید جعفی پیرامون تخلیص و گزینش مؤمنان در دوران غیبت آمده است: امام باقر(ع) فرمود: هیهات هیهات، فرج ما محقق نخواهد شد تا اینکه امتحان شوید- سه بار تکرار فرمود- و خدای متعال کدر و آلوده را از بین برده و صاف و خالص بماند) (بحارالانوار،113،52)
خلاصه، چنان زندگی به شیوه صحیح بهخصوص برای اهل ایمان بغرنج و طاقتفرسا میشود که بسیاری آرزوی مرگ میکنند، لذا در روایت ابنعباس است که پیامبر(ص) فرمودند: «ان التابتین علی القول به فی زمان غیبته لاعز من الکبریت الاحمر» (کمالالدین و تمام النعمه:288/1). همه انبیا و مصلحان الهی، هستههای اصلی نهضت خویش را با آزمایش برگزیدهاند، چرا که راه، دشوار است و آمیخته با رنجها و بدون داشتن یارانی آبدیده، سرد و گرم چشیده، ایثارگر و البته عالم و بسیار فهمیده، نمیتوان خطر کرد. علاوه بر این، پس از گرد آمدن یاران، آزمونها سختتر میشود. امام(ع) با آزمونهای جسمی و روانی، انصار خویش را به بوته آزمایش میگذارد، همانند طالوت که سپاهیانش را با تشنگی آزمود.
فراتر از اینها، امام(ع)بیپروا به باورهای خرافی و عوامانه حمله میبرد و معارف به دور از دسترس و متروک را آشکار میسازد. در این تکانهای فکری و عقیدتی، صاحبان بصیرت و معرفت، تزلزلی به خود راه نداده و استوار برجای میمانند، ولی آنان که در باورهای خود ناخالصی و اعوجاج دارند، در حقانیت امام(ع) تردید راه دهند و از پیرامون حضرت پراکنده شوند، چنانکه در بعضی احادیث خبر از وقوع چنین حوادثی داده شده است. آری، اینچنین آزمونها برای مؤمنین در همه اعصار، سنتی الهی است: «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون» (عنکبوت/2)
۷- آشکار شدن مصداق واقعی برای حکومت صالحان
یکی از امیدبخشترین آیات قرآن، درباره صاحبان حکومت برتر الهی است، آنجا که آمده است: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»(انبیاء/ 105) آیا صالحانی که بهعنوان وارثان زمین نام برده شدهاند تاکنون نیامدهاند؟ یا اگر آمدهاند آیا تعدادشان کافی بوده است؟
در زمان انبیا و بعد از آن، حضور ائمهمعصومین(ع) و چه در دوران غیبت، عدهای مدعی تحصیل سعادت انسان بودهاند و هستند، ولی با گذر زمان راههای نشان داده شده- چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی- یکی پس از دیگری به بنبست خورده است. گستره این ادعا همه ادیان و فرق را در بر میگیرد؛ یعنی حتی به اسم اسلام و تشیع. چرا که اسم و رسم فقط ظاهر امر میباشد و اصل موضوع به اراده صاحب ولایتمطلق الهی برمیگردد. پس مصداق واقعی، اوست و بس.
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
پس از شکستها و ناکامیهای پیدرپی به تدریج همه مردم میفهمند که وعده پوشالی مدعیان، سرابی بیش نبوده و اشخاصی باید روی کار آیند که دارای اندیشه و روح متعالی باشند و به امور و مجاری حکومتی از همان دیدی بنگرند که خدا و رسولانش مینگرند تا فطرت تشنه درماندگان را سیراب کنند و نفوس بشری غرق در دریای عمیق و فرو برنده دنیا را در مسیر «سلوک الیالله» قرار دهند. اینان کسانی نیستند مگر صالحان و انصارالمهدی(عج).
حکمت انتظار
در روایات و احادیث متعددی از معصومین(ع) درباره «انتظار فرج» عناوینی چون «افضل الاعمال»، «افضل العبادات»،«احب الاعمال الی الله»، «المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فی سبیلالله» و... وارد شده است که حاکی از اهمیت این موضوع است؛ یعنی منتظر باید بسیار تمل کند که منتظر کیست و انتظار چیست؟ آیا منتظر است که امامش از پس پرده غیبت برون آید و او بتواند ببیندش؟ چنین نیست. زیرا دیدن ظاهر امام گرچه فیض و توفیقی است، اما مشکل اصلی را حل نمیکند.
بسا افرادی که رسولالله(ص) را دیدند ولی پس از او چهها که نکردند! و بسا افرادی که دو سرور جوانان اهل بهشت را دیدند ولی خون مطهر آنها را هم ریختند! علاوه بر اینها، مگر همه امت اسلامی پیامبر و همه شیعیان ائمه معصومین، در عصر حضورشان آنها را میدیدند؟ پس حقیقت انتظار فراتر از این حرفها و حدیثهاست.
همانطور که اشاره شد در زمان حضور معصومین(ع) در غالب موارد بدون آنکه قیدی نسبت به قیام حضرت مهدی(عج) و یا حکومت عدل جهانی آورده شود، توصیه موکد به انتظار فرج شده است.
اگر فرج تنها یک حقیقت یک بعدی در عالم تشریع و ناسوت به معنای ظهور امام معصوم(ع) و به دستگیری حکومت باشد، پس چرا در زمان حکومت و حضور امیرالمومنین(ع) در جواب شخصی که از ایشان راجع به افضل اعمال پرسیده بود حضرت فرمودند: «انتظار الفرج»!؟! (بحارالانوار: 123/52)
اکنون به بررسی آثار و فواید انتظار در هر دو جنبه آن میپردازیم:
در نگاه اول، فلسفه انتظار، دمیدن روح امیدواری و پایداری است. پس از رحلت رسولخدا تا به امروز ریشه همه حرکتها و نهضتهای شیعه علیه باطل، همین فلسفه انتظار و عقیده به ادامه مبارزه حق و باطل بوده است. این همان فلسفهای است که در ادیان گذشته نیز مایه امیدواری پیروان آنان و مشوق آنها به پایداری بوده است. پس فلسفه انتظار مانند یک عامل و ماده حیاتی مهم در تمام ادیان آسمانی وجود داشته و رمز بقا و موجودیت آنها بوده است و اکنون هم از عوامل بقای جوامع دینی است. اینچنین انتظاری فقط در زمان غیبت معنا و مفهوم پیدا میکند و در واقع ملازم فلسفه غیبت است. از طرف دیگر فرد منتظر باید سعی کند در کنار انتظار، خود را به لحاظ روحی و فکری وارد افق بالاتری کند و از خداوند فرج باطنی و معرفت امام و مقام ولایت او را درخواست کند و این جز با خودسازی و پیروی از مکتب اهلبیت(ع) و اولیای الهی میسر نمیباشد. در عین حال ممکن است ظهور خارجی در زمان حیات منتظر واقع نشود.
به هر جهت عصر غیبت کبری اوج دوران محرومیت شیعه از وجود مبارک امام معصوم(ع) است. در این عصر، شیعه، هم از هدایتها و ارشادات مستقیم امام(ع) محروم است و هم از فیوضات باطنی نفس قدسی حضرتش حظ کمتری دارد و بهره او از آفتاب وجود حضرت(ص) مانند کسی است که از پشت ابر از نور و حرارت خورشید بهره میبرد؛ چنان که از رسول خدا(ص) درباره چگونگی بهرهمندی شیعیان از وجود آن حضرت در عصر غیبت روایت شده است:
«والذی بعثنی بالنبوه انهم لینتفعون به و یسضیئون بنور ولایته فیغیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب». قسم به خدایی که مرا به نبوت برگزید در زمان غیبت از او بهره میبرند و از نور هدایتش روشنایی میگیرند مانند بهرهگیری مردم از خورشید (بحارالانوار، 93/52).
وجوه تشبیه حضرت مهدی(عج) در دوران غیبت به خورشیدی که ابر آن را پوشانده متعدد است که در اینجا به عنوان تبرک به 12 مورد آن اشاره میکنیم:
1- خورشید، مرکز منظومه شمسی است حتی اگر پشت ابر باشد. امام زمان(ع) هم قلب عالم امکان و خورشید عالم معناست حتی اگر غایب باشد.
2- در هر صورت نور وجود و علم و هدایت حضرت به خلق میرسد همانگونه که نور خورشید از پس ابر به زمین میرسد.
3- همانگونه که وقتی خورشید پشت ابر است مردم انتظار بیرون آمدنش را میکشند، غیبت امام عصر به انسانها حالت انتظار میبخشد و حالت انتظار، سازنده است.
4- منکر وجود حضرت مانند منکر وجود خورشید است هنگامی که پشت ابر پنهان گشته و این جز دیوانگی و حماقت نیست!
5- گاهی پشت ابر رفتن خورشید برای مردم نافعتر است. حجت خدا هم گاهی اگر غایب باشد برای مردم منفعتش بیشتر است؛ مثلا منافقین و معاندین شناخته میشوند، مانند هنگامی که مسئول ناصالحی بر مسند امور تکیه زند. چرا که این امر موجب میشود پرده از چهره واقعیاش برداشته شود.
6- خورشید، پشت ابر هم که باشد نفعش برای همه عموم است حتی کسی که کور باشد، چرا که از حرارت خورشید بهره میبرد. حضرت هم نفعش به همه میرسد حتی کوردلان، چون دارای رحمت رحمانی نیز میباشد؛ پس راه هدایت صددرصد بر ایشان بسته نیست.
7- شعاع نور خورشید حتی اگر پشت ابر باشد به اندازه راههای نفوذ خانهها وارد آنها میشود، هر مقدار روزنه و پنجره بیشتر و بزرگتر باشد و موانع و پردهها کمتر، نور بیشتر وارد خانه میشود. نفوذ نور وجود حضرت حجت(عج) نیز در جان آدمیان چنین است.
8- ابر موجب میشود کسانی که آمادگی مستقیم خورشید را ندارند اگر میخواهند آن را ببینند خود را مجهز و آماده کنند، غیبت هم این فرصت را به انسانها میدهد.
9- هیچگاه ابر یک دفعه از روی خورشید کنار نمیرود بلکه خروج خورشید از پشت ابر تدریجی است، ظهور امام زمان هم تدریجی است. پس ظهور اصغر و ظهور اکبر- چنانکه بعضیها میگویند- واقعیتی ندارد. هر چه موانع، بیشتر کنار رود حضرت بیشتر جلوه میکند تا جایی که تمام رخ ظهور فرماید.
10- هوای ابری غمگین است، دل انسان میگیرد، خصوصا دل غریبها و ستمدیدهها. هوای ابری عشقساز است، عشق را در وجود عاشق شعلهور میسازد. غیبت امام زمان نیز همچون هوای ابری عشقساز دلباختگان کویش است، و جان آنها را در فراقش میگدازد. نقطه اوج این واقعه در عصرهای جمعه کاملا مشهود است.
11- خورشید در پشت ابر، خودش مقصر نیست بلکه شرایط جوی، ابر را جلوی خورشید آورده است. امام زمان هم در غیبتش مقصر نیست، اعمال ما باعث غیبت وجود حضرت شد.
12- خورشید سبب حیات در زمین است حتی اگر پشت ابر باشد یا شب باشد. امام زمان(عج) واسطه فیض بین واجبالوجود و ممکنالوجود است: «این السبب المتصل بین الارض و السماء؟». او به اذن خداوند باعث حیات جمادی، نباتی، حیوانی، انسانی و جن و ملک شده است. او پناه جهانیان در همه ناگواریها است. به واسطه آن حضرت باران میبارد و رحمت رحمانی خداوند بر همه جهان گسترده شود. و اگر او نبود زمین برکات خود را حبس کرد و امکان حیات در جهان ممکن نبود، همانگونه که اگر خورشید نبود زندگی در این کره خاکی غیرممکن میشد.
اما نکته خاص و کلیدی راجع به حدیث نبوی این است که موقعیت همه نسبت به خورشید یکسان نیست گرچه در بسیاری از موارد مشترک هستند، از طرفی پشت ابر بودن خورشید منافاتی با حرکت به سمت آن و استفاده بیشتر از نور و گرمایش ندارد؛ یعنی مرید واقعی آن حضرت اگر همت کند و توفیق الهی شامل حالش شود میتواند به سمت آسمان ولایت حرکت کند و شاید اگر مورد عنایت و نظر ایشان واقع شود از ابرها عبور کند و بیواسطه شاهد وصل را در آغوش بگیرد. چنانکه حتی در بعضی روایات به این امر ترغیب شده است.