kayhan.ir

کد خبر: ۴۵۹۱۰
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۵۰

هنوز مثل همیشه... همیشه دلتنگم

Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir


فصل ناگزیر
گاهی شبیه اشکی و گاهی کبوتری
بغضی که می‌نشینی و پلکی که می‌پری
ای نامه‌ای که زود به دستم نمی‌رسی
تو هرچه سر به مهرتری، خواندنی‌تری
تو کیستی که نام تو را تاک بر لبش
آورد و داد این همه انگور عسکری
آمد بهار و باز تو در راه مانده‌ای
آمد بهار دیگر و تقویم دیگری
سیبی که تا رسیدن تو صبر می‌کنم
هر قدر دیر هم برسی، باز نوبری
دامن گرفته است جهان تابش تو را
یک کهکشان و دامن این قدر مشتری؟!
ای فصل ناگزیر به تقویم‌ها بگو:
از دست روزها چقدر آن طرف‌تری؟
عالیه مهرابی
غربت مبهم
این کوچه دوباره شور نم‌نم دارد
دلواپسی و غربت مبهم دارد
آذین شده و میان عود و اسپند
باز آمدن مسافری کم دارد
بی‌نام
اطلسی‌ها
هزار آیینه می‌روید، به هر جا می‌نهی پا را
همین قدر از تو می‌دانم: هوایی کرده‌ای ما را
سحر می‌لغزد از سرشانه‌هایت تا بیاویزد
به گرد بازوانت باز، بازوبند دریا را
میان چشم‌هایت دیده‌ام قد می‌کشد باران
و اندوهی که وسعت می‌دهد بی‌تابی ما را
- شمردم بارها انگشت‌هایم را، بگو آیا
از اول بشمرم بر روی چشمم می‌نهی پا را؟
من از طعم دوبیتی‌های باران‌خورده لبریزم
کنار اشک‌هایم می‌شود آویخت دریا را
شب و آشفتگی با دست‌هایت می‌خورد پیوند
زمین گم می‌کند در شیب سرگردانیت ما را
تمام راه پر می‌گردد از آوای سرشارت
و باران می‌تکاند اشتیاق اطلسی‌ها را
منصوره نیک‌گفتار
دعای فاطمه(س)
بی‌اذن تو هرگز عددی صد نشود
بر هر که نظر کنی دگر بد نشود
زهرا تو دعا کن که بیاید مهدی
زیرا تو اگر دعا کنی، رد نشود
بی‌نام
سوار خسته
خیابان در خیابان پایکوب آهن و دودست
مسافر خسته از موسیقی شهر غم‌آلودست
به دوشش کوله‌باری از دوبیتی‌های دلتنگی
مزامیر نیستانش پر از اندوه داوودست
به صحرا چشم می‌دوزد سواری خسته پیدا نیست
و بر دریا که از اندوه ماهی‌ها نمک‌سودست
می‌اندیشد به یک آدینه آن صبح تماشایی
می‌اندیشد ظهورش در کدامین صبح موعودست
تمام سارها آن روز شاعر می‌شوند از شوق
و شاعرتر از آنها بید مجنون لب رودست
جهان پلکی به هم تا می‌زند قد راست خواهد کرد
و می‌بیند زمین را خالی از بت‌های نمرودست
محمدحسین انصاری‌نژاد