kayhan.ir

کد خبر: ۴۵۰۷
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۲

آقای زیباکلام! انرژی هسته‌ای مثل نفت بدبو نیست! ( نگاه )

1- جناب زیباکلام اگر واقعا به دنبال این هستند که از منافع انرژی هسته‌ای و تاثیر آن بداند، لازم نیست حتی از دانشجویانی که برایشان در دانشگاه تدریس می‌کند...

حمید رسایی *
1- جناب زیباکلام اگر واقعا به دنبال این هستند که از منافع انرژی هسته‌ای و تاثیر آن بداند، لازم نیست حتی از دانشجویانی که برایشان در دانشگاه تدریس می‌کند، بپرسد که فایده این دانش چیست؛ بلکه کافی است به نزدیکترین دبستان محل زندگی‌شان مراجعه کند و یکی از دانش‌آموزان ابتدایی را مورد سوال قرار دهد و بگوید: آمریکا ما را به دلیل «غنی‌سازی اورانیوم» در فشار گذاشته، تهدید و تحریم کرده است، به نظر شما می‌ارزد که چنین هزینه‌ای بدهیم؟ تردید نکند که آن کودک خردسال به او خواهد گفت: «اگر غنی‌سازی اورانیوم بد است، چرا آنها می‌توانند داشته باشند و ما نمی‌توانیم؟»
حتما جناب زیباکلام خواهد گفت: موضوع فقط غنی‌سازی اورانیوم نیست بلکه دلیل اصلی فشار آمریکایی‌ها این است که ما متهم به «دستیابی به سلاح هسته‌ای» هستیم. باز هم تردید نکند که آن کودک خردسال با عقل کوچکش، در استدلالی بدیهی پاسخ او را چنین می‌دهد که «اگر سلاح هسته‌ای بد است، چرا آمریکا داشته باشد و ما نداشته باشیم؟»
تردید ندارم اینجا جناب زیباکلام پاسخی به این استدلال کودکانه نخواهد داد چرا که ایشان اساسا نمی‌تواند علیه آمریکا سخن بگوید، بنابراین سکوت می‌کند. اما بدون درنگ، معلم آن دانش‌آموز خردسال که اتفاقا مانند یک عضو هیئت علمی حقوق چند میلیونی و از رسانه‌های دوستدار آمریکا حق‌التحریری دریافت نمی‌کند، در پاسخ به آن کودک خواهد گفت: فرزندم سلاح هسته‌ای بد است، هیچ فایده‌ای ندارد و عامل بازدارنده از تهدیدهای نظامی دیگران نسبت به ما نخواهد بود اما برخورداری از «انرژی هسته‌ای» به معنای داشتن «سلاح هسته‌ای» نیست و این در قراردادی بین‌المللی به نام NPT پذیرفته شده. علاوه بر این، رهبر معظم انقلاب به عنوان عالی‌ترین مقام سیاسی و دینی انقلاب اسلامی تولید، تکثیر و استفاده از این سلاح کشتار جمعی را حرام دانسته‌اند.
اما باز دانش‌آموز دبستانی که ذهن فعالی دارد، قانع نمی‌شود و این بار، او جناب زیباکلام را خطاب قرار می‌دهد و می‌پرسد: «شما که استاد دانشگاهی، بگو اگر دغدغه آمریکایی‌ها احتمال دستیابی ما به بمب اتم و سلاح هسته‌ای است، پس چرا کشور همجوار ما را تهدید و تحریم نمی‌کنند؟ پاکستان که معاهده NPT را امضا نکرده و رسما اعلام می‌کند که سلاح اتمی و کلاهک هسته‌ای هم دارد؟»
کودک دیگری از حلقه دانش‌آموزان که شاهد گفت‌وگوی زیباکلام با همکلاسی خود بوده، حتما خطاب به زیباکلام فریاد می‌زند: «آقایی که خودت را دکتر و استاد دانشگاه می‌دانی، آیا آمریکا که در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن از سلاح هسته‌ای استفاده کرده و در یک لحظه صدها هزار نفر را به خاک و خون کشیده، باید اعتماد دنیا را جلب کند یا ما که این کارها را نکرده‌ایم؟ آیا آمریکایی که در عراق و افغانستان از سلاح‌های خفیف شده هسته‌ای استفاده کرده و امروز صدها کودک ناقص‌الخلقه در آن کشورها به دنیا می‌آیند، باید اعتماد ما را جلب کند یا ما که نه از این سلاح استفاده کرده‌ایم، نه آن را در اختیار داریم و نه به ساخت چنین سلاحی اعتقاد داریم؟
تردید ندارم که زیباکلام پاسخی برای پرسش‌های این کودکان ندارد و راهی دانشگاهی می‌شود که عضو هیئت علمی آن است.
2- هنوز دکتر زیباکلام در امواج سوالات کودکانه دبستان محل زندگی‌اش است که خود را در تاکسی و به سمت دانشگاهی می‌بیند که در آن تدریس می‌کند. راننده تاکسی از گرانی قطعات خودرو می‌نالد. فرصت مناسبی است تا زیباکلام همدم همراهی بیابد اما او که مانند مشاور رئیس‌جمهور- دکتر سریع‌القلم- هیچ حق اظهارنظری برای راننده‌های تاکسی آن هم در خصوص موضوع مهمی مانند انرژی هسته‌ای قائل نیست، ترجیح می‌دهد که با راننده تاکسی حرفی نزند اما مسافر دیگر تاکسی با لباس اتو کشیده از فرصت استفاده می‌کند و همان سوالات زیباکلام را به زبان می‌آورد: وضع قطعات خودرو اگر خرابه به خاطر تحریمه، آمریکا ما را به دلیل «غنی‌سازی اورانیوم» در فشار گذاشته، تهدید و تحریم کرده است، به نظر شما می‌ارزد این قدر هزینه بدهیم؟ آخر غنی‌سازی شکم ما را سیر می‌کند، اقتصادمان را رونق می‌دهد؟
واقعا انتظار شنیدن پاسخی با ادبیات دانشگاهی از راننده تاکسی‌ای که با جابجا کردن دنده و گرفتن ترمز و کلاچ و... هزینه‌های سرسام‌آور زندگی و پژو زرد رنگش را تامین می‌کند، بجا نیست اما شنیدن پاسخی مستدل و منطقی هرچند با ادبیات کوچه بازاری، چرا!
راننده تاکسی با همان ادبیات محاوره‌ای کوچه  و بازار، پس از این که تاکید می‌کند انرژی هسته‌ای حق مسلم ایران است، برای مسافر اتوکشیده مثالی ساده می‌زند: «عموجون فک کن یک لات بی‌سروپایی که به قداره‌کشی و زورگیری تو محلتون مشهوره، دست گذاشته روی ناموست. تو هم می‌زنی به سیم آخر و هرچی از دهنت درمیاد بهش می‌گی تا دیگه از این غلطا نکنه ولی طرف که بدجور اهل محل را ترسونده، وقتی می‌بینه شما تسلیمش نمی‌شی به قصاب سر کوچه می‌گه بهش گوشت نفروشین. به نونوای محله می‌گه بهش نون ندین. نمی‌ذاره کسی بیاد و از مغازت خرید کنه. وقتی می‌ری از بانک محلتون با عابربانکت پول بگیری، کاری کرده که دستگاه کارت‌خون، کارت بانکیت را نخونه. تو فشارت می‌زاره تا به خواسته نامشروش تن بدی، چی کار می‌کنی؟ تن می‌دی؟ حالا اگه یک بچه کوچیکی اومد گفت: بابا آخه این ناموس چیه، شکم آدمو سیر می‌کنه؟ قسطای ما رو می‌ده؟ آخه این قدر ارزش داره که ما تو فشار باشیم، تو چه جوابی بهش می‌دی؟ چطور بهش حالی می‌کنی که بابا همه چیز پول و راحتی نیست یه چیزای دیگه‌ای هم هست به اسم غیرت، به اسم حریت، به اسم زیر بار حرف زور نرفتن...
دیگه زیباکلام رسیده به دانشگاهی که قرار است برای تدریس در کلاسش حاضر شود.
3- تا اینجا دو بحث داغ، دکتر زیباکلام را بهم ریخته و حسابی کلافه شده، سرش درد می‌کند. به لبوفروشی می‌رسد که در مقابل ورودی دانشگاه روی چهار چرخی، لبو می‌فروشد. یکی از دانشجویان کلاس استاد زیباکلام که تفکرات ملی- مذهبی دارد، موضوع هسته‌ای را دستمایه بحث با لبوفروش مقابل دانشگاه قرار داده است. شاگرد زیباکلام همان سوالات استاد را از لبوفروش می‌پرسد. زیباکلام که باز به یاد سخن مشاور انگلیس درس خوانده رئیس‌جمهور می‌افتد که اساسا برای حل موضوع مهم و پیچیده‌ای مانند انرژی هسته‌ای نباید از لبوفروش و راننده تاکسی نظر خواست، ‌ترجیح می‌دهد محل را ترک کند اما دانشجو برای غلبه بر لبوفروش،‌ استاد را خطاب قرار می‌دهد: «اصلا مگر ما انقلاب کرده‌ایم برای غنی‌سازی اورانیوم؟ مگر ما این همه هزینه دادیم برای موضوع هسته‌ای؟ چرا انقلاب را به موضوع هسته‌ای پیوند می‌زنید؟ اصلا مگر همین استاد زیباکلام که دو سال و یک ماه در زندان دوره طاغوت بوده، برای غنی‌سازی زندان را تحمل کرد؟»
به این که زیباکلام با چه اعتقاداتی در زندان بوده کار نداریم اما حتما او با خودش می‌گوید که چرا این موضوع به ذهن خودم نرسید؟ آفرین به این شاگرد! واقعا ما برای غنی‌سازی و انرژی هسته‌ای انقلاب کردیم؟ از این منظر اگر ورود کنم، دیگر متهم هم نمی‌شوم حتی می‌توانم با پز انقلابی، مدافعان انرژی هسته‌ای را به نقد بکشم... زیباکلام در این رویای شیرین به سر می‌برد که با یک جمله کوتاه لبوفروش، ساختمان استدلال‌های زیباکلام ترک برمی‌د‌ارد.
لبوفروش می‌گوید: بله ما برای غنی‌سازی یا انرژی هسته‌ای انقلاب نکردیم اما برای استقلال خودمان که انقلاب کرده‌ایم. بحث بر سر استقلال یک کشور و ملت است نه غنی‌سازی! چرا آمریکایی‌ها باید درباره حقوق صلح‌آمیز ما تصمیم بگیرند تا دیروز می‌گفتند بمب، از امروز می‌گویند غنی‌سازی و فردا چیز دیگری خواهند گفت.
4- زیباکلام به حیاط دانشگاه وارد شده باورش نمی‌شود. دانشجویان حلقه حلقه دور دوستان و همکاران احمدی روشن و شهریاری و علی‌محمدی و قشقایی جمع شده‌اند. دانشجویان با تعجب از تغییراتی که دولت تدبیر و امید پس از پلمب کردن مراکز هسته‌ای داده و 54 تن از آنان را به بهانه تعدیل نیرو از کار برکنار کرده، می‌پرسند اما همکاران شهدای هسته‌ای می‌گویند این مشکلات موقت است و گذرا و همان طور که رهبری فرموده این تجربه هرچند تلخ است اما با یک شرط نتایج خوبی خواهد داشت.
دانشجویان از شرطی که رهبری قرار داده می‌پرسند و دوستان شهدای هسته‌ای می‌گویند:‌ همان شرطی که امام خامنه‌ای در 12 آبان از همه نخبگان خواسته تا با نقدهای خود ملت را بیدار کنند: «به مذاکرات جاری خوشبین نیستم چرا که معلوم نیست نتایجی را که ملت انتظار دارد به همراه بیاورد اما معتقدیم این تجربه ایرادی ندارد به شرط این که ملت بیدار باشد و بداند چه اتفاقی دارد می‌افتد.»
دانشجویان با اشتیاق از انرژی هسته‌ای و تاثیری که این دانش در بخش‌های مختلف کشور خواهد داشت، سخن می‌گویند و زیباکلام با خودش می‌گوید که ای کاش وقتی در سال 46 به انگلستان رفته بودم و در پلی تکنیک شهر هدرزفیلد در شمال انگلستان وارد رشته مهندسی شیمی می‌شدم و تا دکترای این رشته در دانشگاه برادفورد انگلیس تحصیلم را ادامه می‌د‌ادم، مانند این دانشجویان جوان به استقلال کشورم هم فکر می‌کردم، به عدم وابستگی، به این که چرا آنها باید برایم تصمیم بگیرند فکر می‌کردم تا امروز در برابر سوالات یک کودک دبستانی، یک راننده تاکسی و یک لبوفروش سرافکنده نباشم و مانند این جوانان پرشور، فواید این دانش را در کنار روحیه استقلال‌خواهی به دانشجویانم منتقل کنم و مجبور نباشم برای حمید رسایی و حسین شریعتمداری نامه بنویسم و حق‌التحریرش را بگیرم.
5- رشته افکار زیباکلام با صدای دانشجویی بهم می‌خورد: نظرات شما و برخی از مدافعان سینه چاک توافقنامه ژنو را که می‌شنوم، توجیه انگلیسی‌ها را به یاد می‌آورم که وقتی برای غارت نفت کشورمان آمده بودند، می‌گفتند: نفت چیز بدبو و به درد نخوری است، حاضریم آن را با خود ببریم بیرون.
خوشبینانه نگاه کنیم باید بگوییم که مشکل امثال زیباکلام، دغدغه اقتصادی مردم نیست. مشکل این است که این جماعت، به دلیل وادادگی چشم امیدشان به درون کشور نیست بلکه برای حل مشکلات فقط یک راه را بلدند؛ دست دراز کردن به آن سوی آبها. چنین کسانی را نه روزنامه‌نگار کارکشته‌ای مانند حسین شریعتمداری و نه طلبه کوچکی مانند نویسنده این یادداشت می‌تواند از خواب بیدار کند، چون اساسا خوابی در کار نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نماینده مردم تهران، شمیرانات و اسلامشهر در مجلس شورای اسلامی