kayhan.ir

کد خبر: ۴۳۳۶
تاریخ انتشار : ۰۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۲:۱۲

روحانیت و ضرورت درک مسائل اجتماعي و سياسي زمان


در اصول کافي و ساير مجامع روايي، روايات زيادي ذيل عنوان دعائم الکفر بيان شده و اينکه چند چيز باعث کفر مي‌شود؛ يعني کفر بر اصولي استوار است که يکي از آنها کبر و خود‌ بزرگ‌بيني است؛ همان‌ چيزي که شيطان را به کفر کشانيد: وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ.  (بقره، 34)‌ چه‌بسا استادي درسي را بيان کرده يا کتابي نوشته است و از خود تعريف کند؛ اين همان روح خودبزرگ‌بيني است؛ يا اينکه فردي مي‌داند که بايد از نظر خود دست بردارد، اما روح خود بزرگ‌بيني مانع مي‌شود تا مطلب را خوب بفهمد. در نتيجه، به لجاجت و تعصب روي مي‌آورد. مثال ساده‌ اين مطلب آن است که استادي در کلاس درس مطلبي را به اشتباه بيان کرده است؛ اگر شاگردي به او بگويد احتمال دارد مطلبي را که بيان کرديد، طور ديگري باشد، آن را نمي‌پذيرد؛ يعني خود‌ بزرگ ‌بيني مانع مي‌شود تا انسان حقيقت را بفهمد. اين يکي از ريشه‌هاي کفر است که اگر در نفس انسان رسوخ پيدا کند، انسان را به کفر مي‌کشاند. پس انسان بايد صبور،‌ متواضع، منصف و حق‌پذير باشد و لجاجت و استکبار نداشته باشد.
يکي ديگر از زمينه‌هاي کفر، حسد است؛ صفت رذيله‌اي که باعث شد اولين برادر انساني، برادر خود را بکشد؛ دو برادر قَرَّبَا قُرْبَانًا (مائده، 27) عبادتي را انجام دادند و دو قرباني کردند؛ قرباني يکي قبول شد و قرباني ديگر قبول نشد؛ چون قرباني او پذيرفته نشد، به برادرش گفت تو را مي‌کشم: قَالَ لَأَقْتُلَنَّك. بالاخره هم او را به دليل پذيرفته شدن قرباني‌اش کشت. اين يکي از خطرهاي بسيار بزرگ و در عين حال مخفي است؛ براي مثال، چه بسا گاهي در دل برخي انسان‌ها اين حالت‌‌ها به وجود آيد که چرا فلاني بايد اينقدر محبوبيت يا شهرت يا طرفدار يا مقلد داشته باشد و من نداشته باشم. اگر اين آفت‌ها را اصلاح نکنيم، به جاهايي مي‌رسد که کار ما را خيلي سخت خواهد کرد.
از ديگر زمينه‌هاي ايجاد کفر، حرص و علاقه به مال دنياست. زمينه اين خصلت کم‌و‌بيش در همه ما وجود دارد و انسان بايد با جهاد نفس اين‌ آلودگي‌ها را از درون خود پاک کند و زمينه‌هاي پيدايش آن را از بين ببرد تا بدان مبتلا نشود.
لزوم تزکيه نفس در کنار تحصيل
بسياري از مفاسد بزرگ عالم از همين چند خصلت ناپسند نشئت مي‌گيرد. ما غير از درس خواندن، بايد يک کار ديگر، يعني تزکيه نفس نيز انجام دهيم تا به هدف درس خواندن که فهم درست است، دست‌ يابيم؛ يعني خوب بفهميم و در فهممان دچار اشتباهي نشويم که در آن نوعي تعمد وجود دارد و براي ما مسئوليت دارد؛ زيرا مي‌توانستيم از آن جلوگيري کنيم و نکرديم. پس در کنار تحصيل علم، بايد مسئله تهذيب نفس و اخلاق يک هدف جدي براي ما باشد وگرنه به همان خطرهايي مبتلا مي‌شويم که دين‌سازان، بدعت‌گذاران و فرقه‌سازان مبتلا شدند. آنها نمودهاي بارزش است و مراتب نازل‌تري نيز دارد.
بسياري از مردم و حتي مسلمانان و  شيعيان به اشتباه مي‌پندارند دين و تقوا تنها در عبادات و مسائل فردي منحصر مي‌شود. در همين شهر قم و بين متدينين و حوزه‌هاي علميه و علما، فضلا و طلاب، اگر بخواهيد براي شناسايي باتقواترين فرد آمار بگيريد، کسي را به شما نشان مي‌دهند که سر به زير و تسبيح به دست باشد، به‌طور دائم ذکر بگويد، مرتب به حرم برود، آهسته صحبت کند و چنين ويژگي‌هايي داشته باشد؛ اما اينکه در مسئوليت‌هاي اجتماعي چقدر دخالت دارد، شاخص و معيار قرار نمي‌گيرد؛ مي‌گويند ايشان اهل دنيا نيست و به اين مسائل کاري ندارد. بر‌اساس اين نگرش، تقوا يعني مسائل فردي، مانند عبادت و نماز؛ اما گويا جهاد، شهادت، مبارزه با ظلم و بدعت‌، جزو آموزه‌هاي اسلام نيست! و اينها را به شمار نمي‌آورند. اين يک انحراف در فرهنگ عمومي است و کم‌و‌بيش در ما نيز اثر گذاشته است. اما بالاخره از ما مي‌پرسند که اگر اسلام آموزه‌هاي فردي، ‌اجتماعي و سياسي دارد، مسائل غيرفردي آن را چه کساني بايد بيان کنند؛ يعني کساني غير از عالمان، فقيهان و روحانيان بايد آن را بيان کنند و ما فقط مدام کتاب طهارت و صلات بنويسيم و کتابخانه‌ها را پر کنيم؟! امروزه در بيشتر کتابخانه‌ها کتاب‌هاي طهارت و صلات وجود دارد؛ اما کتاب‌ و تک‌نگاره درباره ساير ابواب فقه بسيار کم است؛ البته درباره خمس و زکات نيز گاهي کتاب‌هايي پيدا مي‌شود. همچنين مرحوم ملا‌علي کني کتابي درباره قضا نوشته است؛ ولي مسائل ديگر در رساله‌هاي عمليه مطرح نمي‌شود. پرسش اين است که چه کسي بايد اين مسائل را بيان کند؟ اگر مانند برخي معتقد باشيم که اسلام فقط مسائل فردي است ـ يعني همان گرايش سکولاريستي به اسلام که دين را در رابطه انسان با خدا و قيامت منحصر مي‌کند ـ و براي امور دنيايي مانند سياست، اقتصاد، حقوق، و مسائل بين‌الملل دستورالعملي ندارد و انسان بايد با عقل براي اين مسائل تدبير کند، نپرداختن به اين مسائل قابل توجيه است؛ اما ما که معتقديم اسلام براي همه عرصه‌‌ها برنامه دارد، تحقيق درباره اين مسائل را بايد به چه کساني واگذار کرد؟ پس از تحقيق، چه کساني بايد آن را عملياتي کنند؟ ‌خداي متعال در اين عصر بر ما منت نهاد و مردي را در ميان مردم برانگيخت که اين مسئله را بهتر از ديگران ‌فهميد که اسلام فقط به عبادات و احکام فردي منحصر نيست و ما مسائل سياسي و اجتماعي واجب داريم که بايد آنها را بشناسيم و تبيين کنيم. گاهي درباره اينها مسائلي پيش مي‌آيد که جنبه فقهي‌ آن کارساز است؛ براي مثال، در اوايل نهضت انقلاب اسلامي، درباره مسئله‌اي بين فقيهان اختلاف وجود داشت؛ امام در بيانيه‌اي با صراحت نوشت تقيه حرام است، ولو بلغ ما بلغ؛ چنين فتوايي در بين معاصران سابقه نداشته است؛ يعني کسي جرئت نداشت چنين حرفي بزند. ممکن بود بگويند اينکه فرموده‌اند: التقيّة ديني و دين آبائي يا لادين لمن لا تقيّة له، تقيه در آنها اطلاق دارد. اما امام با صراحت فرمود: امروز تقيه حرام است ولو بلغ ما بلغ؛ يعني حتي اگر موجب کشته ‌شدن هزاران و ميليون‌ها انسان شود؛ خودش نيز اين کار را شروع کرد. اين منّتي است که خدا بر بشريت گذاشت که يک‌بار ديگر بخش عظيمي از اسلام را به وسيله يکي از فرزندان اهل‌بيت‌(ع) زنده کرد؛ کسي که نه تنها از نظر علمي، فقهي و نظري درباره اين مسائل بحث کرد، بلکه به ميدان آمد، زندان رفت، تبعيد شد، تا پاي جان ايستاد و اين حجت را بر امثال ما و آيندگان تمام کرد. امام خميني‌(ره)اولاً فهماند که اسلام اين مسائل را دارد؛ ثانيا فهماند که مي‌توان اين کارها را انجام داد و نتيجه مثبت گرفت و نظامي بر اساس اسلام بنا کرد؛ موضوعي که به مخيّله کسي نيز خطور نمي‌کرد. حال چنين ميراثي در دست ماست. آيا سزاوار است که بار ديگر آن را فراموش کنيم و فقط به موضوع‌‌هايي مانند صوم و صلات بپردازيم و مسائل فقهي اجتماعي و سياسي را متروک بگذاريم و عمل به آنها را متروکتر و بلکه به آنها ارزش منفي هم بدهيم و بگوييم که دستور داده‌اند که شما در اين مسائل وارد نشويد؟! به نظر من، يکي از بزرگترين کفران نعمت‌ها اين است که بعد از روشن شدن اين حقايق به‌وسيله امام خميني (ره) بار ديگر آنها را  فراموش کنيم و ندانيم که چه وظايف اجتماعي‌اي بر دوش ماست.
محبان واقعي اهل بيت (ع)
در تحف‌العقول روايتي از امام صادق (ع) آمده است که در مجلسي چند نفر از اصحاب امام، از جمله سدير صيرفي نشسته بودند؛ يک نفر ناشناس وارد شد. حضرت فرمود ممن الرجل؟ شما از چه کساني هستيد؟ ـ اينکه چرا امام سؤال کرد، مسئله ديگري است؛ اگر سؤال نکرده بود، امروز از آن استفاده نمي‌کرديم؛ شايد امام احتياجي به پرسش نداشت و اين پرسش هم حکمتي داشت که ما بفهميم.آن مرد جواب داد: از دوستان شما هستم. حضرت تأملي کرد و سپس فرمود: از کدام دوستان و محبين ما هستيد؟ آن فرد به اين فکر نکرده بود که مگر محبين هم چند دسته هستند. سدير که خودش از اصحاب امام صادق (ع) بود، از حضرت پرسيد مگر محبين شما چند دسته هستند؛ فقال: علَي ثَلاثِ طبَقاتٍ: طَبقَةٌ أحَبّونا فِي الْعَلانِيَة و لَمْ يُحِبّونا فِي السِّرّ و طَبقَةٌ يُحبّونا فِي السِّرّ و لَمْ يُحبّونا فِي الْعَلانِيَة و طَبقَةٌ يُحبّونا فِي السِّرِّ و العَلانِيَة هُمُ النَّمَطُ الأعْلي ـ تفسير اين حديث مفصل است و پرداختن به آن مجال ديگري مي‌طلبد؛ منظور من در اين بخش، طبقه نمط اعلي است ـ امام مي‌فرمايد: کساني هستند که تمام ظاهر و باطنشان را با دستورها و عشق و محبت به ما آراسته کرده‌اند؛ اينها جانشان را هم فداي ما کردند: فَمِنْ بَيْنِ مَجْروحٍ و مَذْبوح. آنهايي که تسبيح دست مي‌گيرند و فقط زيارت عاشورا مي‌خوانند، مجروح و مذبوح دارند؟ بعد مي‌فرمايد: بِهِمْ تُمْطَرونَ و بِهِمْ تُرْزَقونَ و هُمُ الأقَلّونَ عَدداً الأعْظَمونَ عِنْدَ الله قَدْراً و خَطَراً؛ عده اينها خيلي کم است و در بلاد مختلف پراکنده هستند و خدا به برکت آنها به شما روزي مي‌دهد و بر شما  باران مي‌باراند. همان عده کمي که برخي مجروح و برخي مذبوح هستند، در محبت ما تلاش کرده، معارف ما را فراگرفته‌اند و بدان عمل مي‌کنند؛ در حالي که ما بسياري از اين مسائل را  فراموش کرده‌ايم و فقط به ذکر و خواندن زيارت عاشورا بسنده کرده‌ايم.
سه وظيفه اصلي طلاب
بنابراين ما غير از درس خواندن، دو  وظيفه ديگر نيز داريم؛ نخست تهذيب اخلاق و سپس درک مسائل اجتماعي و سياسي زمان. اگر اين ويژگي‌ها را نداشته باشيم، بسان طعمه‌اي براي دشمنان اسلام خواهيم شد؛ همان‌گونه که متأسفانه گاهي در طول تاريخ چنين مسائلي اتفاق افتاده است؛ يعني افرادي بسيار مؤمن، متدين و باتقوا بودند؛ اما چون مسائل سياسي را درک نمي‌کردند، دشمنان از ‌آنها سوءاستفاده کردند. فتواي دار زدن شيخ فضل‌الله نوري را يک آخوند صادر کرد. پسر شيخ فضل‌الله نيز در پاي دار پدرش ايستاد و کف زد. اين گونه حوادث براي اين رخ داد که در دين بصيرت نداشتند؛ گاه انسان‌‌هاي فقيه، اهل عبادت و با‌تقوايي هم بودند؛ اما درک سياسي و اجتماعي نداشتند. پس ما سه وظيفه در کنار هم داريم که هر کدام از آنها نباشد، با مشکل مواجه خواهيم شد. چه‌بسا اگر يکي از اين سه ويژگي را نداشته باشيم، ضررمان براي دين، بيش از منفعتمان باشد. اميدواريم خداي متعال به همه ما توفيق تحصيل علم نافع، تهذيب اخلاق و درک مسائل اجتماعي و انجام وظايف سياسي ديني را مرحمت کند تا بتوانيم آن امانتي را که به برکت خون شهيدان به دست ما سپرده شده است،‌ به‌طور سالم به نسل بعد و در نهايت به صاحب‌الامر(عج)تقديم کنيم.
سخنرانی آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در آغاز سال تحصيلي 93ـ92 – 26/6/92 - قم
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر می شود.