kayhan.ir

کد خبر: ۴۱۴۳
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۹:۵۹

بسیج دانشجویی؛ خاری در چشم ضدانقلاب

بدون شک یکی از تشکل‌های دانشجویی دیرپا و اثرگذار در عرصه دانشگاهی کشور، بسیج دانشجویی است. این تشکل دانشجویی بصیر و پویا، از بدو شروع به فعالیت خویش تاکنون، با نصب العین قرار دادن سیره امام راحل و با تأسی به رهنمودهای پیامبرگونه مقام معظم رهبری توانسته است، نقش‌های کلیدی و حیاتی را در قلمروهای گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و علمی ایفا نماید.

 دکترحسین روحانی*
 بدون شک یکی از تشکل‌های دانشجویی دیرپا و اثرگذار در عرصه دانشگاهی کشور، بسیج دانشجویی است. این تشکل دانشجویی بصیر و پویا، از بدو شروع به فعالیت خویش تاکنون، با نصب العین قرار دادن سیره امام راحل و با تأسی به رهنمودهای پیامبرگونه مقام معظم رهبری توانسته است، نقش‌های کلیدی و حیاتی را در قلمروهای گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و علمی ایفا نماید.
 بر هیچ صاحب‌نظر آگاه و تیزبینی مکتوم نیست که برکشیدن پدیده‌ای تحت عنوان دانشگاه در ایران معاصر، معلول و نتیجه بلافصل سیاست‌های تجددخواهانه بود تا از این رهگذر، راه و مسیر نیل به جامعه‌ای مدرنیستی هموار شود. در دوران پهلوی اول و دوم نیز، شاهان مستبد پهلوی بر آن شدند با به کارگیری نیروهای غربگرا و به تبع آن ترویج علوم انسانی سکولاریستی، مبانی و موازین هستی شناسانه اسلامی را به مهمیز نقد بکشند و پروژه اسلام‌زدایی را محقق نمایند. متناظر با این رویکرد خصمانه رژیم منحوس پهلوی، گماشتگانی نیز تربیت یافتند که وظیفه عمده و مبرم اینان، بسط و اشاعه بی‌کم وکاست تئوری‌های سکولاریستی و استخدام و تربیت عناصر غربزده بود تا به واسطه چنین اقداماتی، شرایط جهت تبدیل جامعه مسلمان ایران به جامعه‌ای غربزده تسهیل و هموارشود. کارگزاران رژیم دست نشانده پهلوی، بدون توجه به شرایط تاریخی، جغرافیایی و زیستی جهان اسلامی ایران زمین، نه تنها هیچ تلاشی برای بومی سازی نهاد مدرنی چون دانشگاه به کار نبستند، بلکه با تقلیدی کورکورانه و کاریکاتوری از راه و رسم دانشگاه‌های غربی، وجهه همت خویش را بر غربی‌سازی هر چه فزون تر دانشگاه‌های کشور قرار دادند و نتیجه و مؤخره این اقدامات، چیزی فراتر از ترجمان غربزدگی منفعلی نبود که از غرب جز تقلید و اقتباس ناشیانه و نشخوار نمودن تئوری‌های دست چندمی آن، چیز دیگری در معرض مخاطب ایرانی قرار نمی‌داد و درست از این روی بود که غربزدگی ایرانیان در دوره طاغوت، غربزدگی مقلدانه بود که در واقع ترجمان بدترین و سخیف‌ترین شکل غربزدگی بود. محمدرضا پهلوی نیز به عنوان پادو و مجری بی چون و چرای اوامر آمریکاییان، از هیچ اقدامی جهت سکولاریزه نمودن عرصه دانشگاهی کشور دریغ نکرد و با نوشتن کتابی تحت عنوان "مأموریتی برای وطنم"، صراحتاً از نیت شوم و پلید خویش که همانا همسان‌سازی تمدن غربی و تمدن ایران باستان بود رونمایی و پرده‌برداری نمود و بر این امر اصرار ورزید که شباهت‌های بسیاری میان تمدن غربی و تمدن ایرانی وجود دارد که این شباهت‌ها می‌تواند حلقه اتصالی میان دو تمدن ایران و غرب، برای تحقق انتزاعی و انضمامی آرمان‌های مدرنیته باشد.
حقیقت امر این است که خاستگاه و نقطه صفر پیدایش  دانشگاه در ایران، تناظر و هم عنانی بی کم و کاستی با ارزش‌ها و مؤلفه‌های روشنفکران و زمامداران سکولار داشت و تأسیس و دایر نمودن رشته‌هایی چون جامعه شناسی، علوم سیاسی، فلسفه، تاریخ و امثالهم، بدون هیچ‌گونه دخل و تصرف و تلاش در راستای بومی‌سازی این علوم، موجب این شد که دانشگاه نتواند در دوره طاغوت، نسبت و ارتباطی با شرایط تاریخی و جامعه زبانی ایران زمین پیدا کند و البته این نکته را نیز نباید به دست فراموشی سپرد که نبود یک تشکل سازمان یافته و منسجم قائل به ارزشهای اسلامی نیز یکی از مسائلی بود که راه را برای یکه تازی عمال رژیم طاغوت در دانشگاه‌ها هموار می‌کرد. البته این سخن بدان معنا نیست که جانفشانی‌ها و رشادت‌های دانشجویان این مرز و بوم در دفاع از اسلام و مسلمین را در دوره طاغوت کم اهمیت جلوه دهیم و از کنار آن به سادگی عبور کنیم؛ بلکه مقصود این است که بر این نکته مهم انگشت بگذاریم که دستگاه جهنمی ساواک، بر تمامی ارکان و شئون جامعه دانشگاهی چنگ انداخته بود و هر ندای اسلام‌خواهانه‌ای را در نطفه خفه می‌کرد و مخالفان تمدن غرب را به زندان می‌افکند و دستور اسکات معتقدان و باورمندان به اسلام سیاسی را صادر می‌نمود و همین امر به خودی خود، مجال مانور و شعاع عمل مبارزین اسلامی را محدود می‌نمود. در دوران طاغوت، اساتید ملحد و منحرف بیشماری به استخدام گروه‌های آموزشی فعال در دانشگاه درآمدند و رژیم وقت با ابزار و یراق بسیار و با به راه انداختن کارناوال‌های تبلیغاتی مضحکی چون جشن‌های 2500ساله و مراسمی از این دست، سعی در حقنه نمودن ایدئولوژی شاهنشاهی به جامعه ایرانی نمود. از مصادیق تبلیغ انفسی و آفاقی اندیشه‌های الحادی در دوران پهلوی، اشاعه جنون آمیز سبک زندگی مغرب زمین بود که در ساحت‌ها و جلوات گوناگون، نمود پیدا می‌کرد. رژیم پادشاهی، با به راه انداختن تشکل‌های دانشجویی وابسته و سرسپرده، تمامی تلاش خویش را به‌کار می‌بست که ایدئولوژی شاهنشاهی را که عجین با نوعی غربگرایی بود، در تار و پود جامعه ایرانی بگستراند و نوعی "زیست سیاست" را حاکی از تفوق غربگرایی در تمامی عرصه های خصوصی و عمومی زندگی جامعه ایرانی بود، متحقق نماید. ترویج موسیقی مبتذل، حمایت از پروژه فیلمفارسی و علم نمودن الگوهای هرزه‌ای چون فائقه آتشین(گوگوش)، گماردن اساتید و مدیران سکولار در عرصه دانشگاهی کشور، بسط و اشاعه فرهنگ برهنگی و بی‌بند و باری، جازدن معنویت و اخلاق سکولار به‌جای اسلام ناب محمدی، اسطوره‌سازی از پادشاهان خونریز هخامنشی و ساسانی، جملگی جزو رئوس و خطوط کلی اقداماتی بودند که سلسه پهلوی با خشونت گفتمانی سعی در عملیاتی نمودن آن داشت. فلذا، می‌توان این سخن را به میان آورد که دانشگاه در دوران رژیم ستمشاهی، درون مایه و سویه‌ای ضداسلامی داشت و بیشتر و پیشتر در راستای تحقق منویات شاه عمل می‌کرد و درست از این روی بود که تشکل‌های اسلامی، مجال و فرصت چندانی جهت عرض اندام پیدا نمی‌کردند. اما با اضمحلال رژیم طاغوتی در سال 1357شمسی، ستاره اقبال اسلامگرایان به رهبری خمینی کبیر در سپهر سیاست ایران زمین بلند شد و دانشجویان و جوانان به عنوان طلایه‌داران انقلاب اسلامی، بیرق اسلام‌خواهی را بر سر درب سرای مام میهن آویختند و شعار حسینی"هیهات مناالذله" سردادند. در ادامه حرکت شتابان انقلاب اسلامی که ندای حق طلبیش، زمین و زمان را در نوردیده بود، امام راحل در واپسین روزهای حیات پربرکتشان، در پیامی تاریخی و به یادماندنی، جوانان را به جهاد علمی و مبارزه خستگی ناپذیر در سنگر علم و عمل فراخواندند و متعاقب این پیام سرنوشت ساز، نطفه تأسیس بسیج دانشجویی بسته شد.
 بسیج دانشجویی در طول فعالیت خویش، فراز و فرودهای بسیاری را از سر گذرانده است و به تناسب و فراخور شرایط و مقتضیات زمان، کارویژه‌ها و رسالت‌های تعریفی خویش را به منصه ظهور رسانده است. سؤالی که به مجرد تعریف و توصیف عملکرد و کارکرد بسیج دانشجویی در اذهان و وجدان‌های بیدار و بصیر نقش می‌بندد این است که چه علل و عواملی، موجب این امر شده است که نیروها و عناصر متعلق به خط «سازش، نفاق و فتنه»، کماکان بسیج دانشجویی را دشمن شماره یک خویش معرفی کنند و بر تنور بسیج‌ستیزی بدمند؟ پاسخ به این سؤال استراتژیک، نیازمند غور و مداقه در این حقیقت مبرهن و بنیادین است که چه در سالیان گذشته و چه در برهه کنونی که برهه‌ای خطیر و حساس در تاریخ انقلاب اسلامی است، دشمنان کینه توز و قسم خورده انقلاب اسلامی، با تمامی قوا و در اتحاد و ائتلافی رنگارنگ که در برگیرنده طیف‌های مختلف ضدانقلابند در برابر نظام اسلامی و عمود خیمه آن یعنی ولایت فقیه صف‌آرایی نموده‌اند و درست از این روست که بسیج دانشجویی را به عنوان تبلور و تجسم عینی نهادی مردمی و حامی ولایت، آماج حملات شالوده شکنانه خویش قرار داده‌اند. آری، این افتخار و سند حقانیت بسیج دانشجویی است که همچون دژی مستحکم و استوار در برابر زیاده خواهی‌ها و مشاطه‌گری‌های سیاست بازان و دین فروشان، سربرافراشته و عاشقانه، آماده دفاع از حریم ولایت و حزب الله است. بسیج دانشجویی به نیکی و با بصیرتی مثال زدنی بر این نکته اشعار دارد که افراطیون سازشگر، فتنه‌گر و منحرف، دانشگاه را ، محمل و عرصه مناسبی جهت کادرسازی و تربیت نیروهای ضد ولایت فقیه تلقی می‌کنند و درست از این روست که این جماعت غوغاسالار و اقتدارگرا، بیشترین همت خویش را برای جذب اساتید و دانشجویان سکولار و شبه سکولار گمارده‌اند تا به واسطه تسلط فرهنگی و آموزشی بر دانشگاه‌های کشور، پروسه استحاله و فروپاشی گام به گام نظام اسلامی را فراهم سازند. از این روست که جبهه ضدانقلاب به خوبی بر این نکته واقف است که تنها نیروی متشکل و انقلابی که می‌تواند سد سدیدی بر سر راه تحقق نیات شیطانی فتنه گران باشد، بسیج دانشجویی است. لذا، افراطیون  فتنه گر، به لطایف‌الحیلی قصد دارند، اساتید و مدیران سکولار بیشتری را به بدنه دانشگاهی کشور تزریق نمایند و به تبع آن پروژه اسقاط اساتید و دانشجویان بسیجی را کلید بزنند. یکی از شناخته شده ترین و مرسوم ترین روش‌های مخدوش نمودن چهره ها و نیروهای متعلق به جبهه انقلاب اسلامی، به راه انداختن کمیته های تخریب، تهمت و شایعه پراکنی علیه نیروهای ارزشی باشد که در اشکال و نمودهای مختلفی از جمله جمع آوری امضاء علیه اساتید ارزشی و انقلابی نمود پیدا می‌کند. برخی مواقع نیز دیده شده است که اساتید و دانشجویانی که جلوت و پوسته‌ای ارزشی ولی خلوت و باطنی به غایت سکولاریستی  دارند، همسو و همراه با نیروهای سکولار و با حمایت‌های زیرپوستی خویش از فتنه گران، عملاً از پشت به نیروهای بسیجی اصیل و حقیقی ضربه می‌زنند. این جریانات مافیایی و تبهکار که حاملان و مروجان اندیشه ولایت ستیزی هستند، امروزه اندک‌اندک درحال ریشه دواندن و پوست‌اندازی در تارو پود دانشگاه‌های کشور هستند و اگر با تغافل و تجاهل نهادهای انقلابی دانشگاه، این جریانات فتنه‌گر، خدای ناکرده، به لحاظ گفتمانی و غیرگفتمانی بتوانند بر فضای دانشگاهی کشور چیرگی پیدا کنند، بدیهی است که نه از تاک نشانی خواهد ماند و نه از تاک نشان.
 بسیج دانشجویی می‌باید به عنوان پیشقراول جنبش دانشجویی کشور و با تأسی به رهنمودهای حکیمانه مقام عظمای ولایت، هوشیارانه و باریک بینانه و با روحیه‌ای آکنده از حس مسئولیت در قبال سرنوشت انقلاب اسلامی و نیروهای ارزشی دانشگاه، تحرکات و اقدامات ایذایی خط «سازش، نفاق و فتنه» را در دانشگاه‌ها رصد نماید و با چشم تیزبین و بصیر خویش، عرصه را بر منافقان و فتنه گران تنگ نماید و اصل و معیارش در برخورد با افراد، حق و حال فعلی افراد باشد، نه سابقه و گذشته افراد. وظیفه و رسالت بسیج دانشجویی، صرفأ محدود به برگزاری اردوهای راهیان نور و جهادی نمی شود، بلکه این تشکل می‌باید درخصوص عملکرد مسئولین دانشگاه اعلام موضع کند و در صورت مشاهده انحراف و خطا، سکوت خویش را شکسته و بر اصول و معیارهای اسلامی و انقلابی مورد وثوق نظام، اصرار ورزد و بر مسئولین منحرف از ازرش‌های انقلاب نهیب زند. بر بسیج دانشجویی فرض است که قاطعانه و بی هیچ ملاحظه‌ای، آشکارا در برابر بکارگیری و جذب اساتید سکولار و منحرف ایستادگی کند و همزمان، تمامی تلاش و همت خویش را جهت بکارگیری و جذب نیروهای ارزشی در دانشگاه بکار بندد. اکنون باید بار دگر سخنان پیر جماران را به خود یادآوری کنیم که چه زیبا فرمودند: «شما نشسته اید که چهار تا کمونیست بیایند در دانشگاه و قبضه کنند دانشگاه را؟! شما مگر کمتر از آنها هستید؟ عدد شما بیشتر از آنها است؛ حجت شما بالاتر از آنهاست. شما این مسائل را که بگویید، خیانت اینها را می‌توانید واضح کنید درآن مکان، دردانشگاه، خیانتشان را می‌توانید واضح کنید که خودشان بگذارند، بروند ...»
*استاد دانشگاه اصفهان