آفات تفکر مرجئهگری (پرسش و پاسخ)
پرسش:
شاخصهای تفکر گروه مرجئه چیست و چه آثاری در جامعه اسلامی دارد؟
پاسخ:
مرجئه نام فرقهای است که در پایان نیمه اول قرن یک هجری پدید آمد. لغت مرجئه از مرجی به معنای تاخیر افکنده میآید؛ بدین معنا که آنان کسی را که گناه کبیره مرتکب شده باشد مخلد در آتش نمیدانستند، بلکه کار او را به خدا واگذار میکردند و به همین دلیل مرجئه نام گرفتند.
مرجئه پس از خوارج به وجود آمدند و سوال اصلی و اولیه شان این بود که آیا مرتکب گناه کبیره در آتش مخلد خواهد بود یا نه، به دنبال این سوال از حدود ایمان سخن به میان آوردند و در بیان اینکه مومن کیست. آنان معتقد بودند که ایمان بر گفتار زبانی و گفتار زبانی بر عمل مقدم است و کسی که عملی نداشته باشد، اما ایمان داشته باشد رستگار خواهد بود. اعتقاد آنان این بود که اگر کسی ایمان داشته باشد و گناه کند ضرری نخواهد کرد و رستگار است، چنانچه اگر کافر عملی خوب را به جا بیاورد، چون کافر است بهرهای از عمل خود نخواهد برد.
مکتب اعتقادی مرجئه برای امویان که از ارتکاب گناهان بزرگ در نهان و آشکار پروایی نداشتند، پناهگاه و ماوای خوبی بود. گفته شد که مرجئه کار مرتکبین گناهان کبیره را به خدا واگذار میکردند. آنان را در آتش مخلد نمیدانستند و برای این سخن، آیهًْ 107 سوره توبه را دلیل برادعای خود میآوردند.
« و آخرون مرجون لامرالله، اما یعذبهم و اما یتوب علیهم و الله علیم حکیم»
برخی دیگر از گناهکاران آنهایی هستند که کارشان بر مشیت و خواست خدا موقوف است (بستگی دارد) که یا به عدل آنان را عذاب کند، و یا به لطف و کرم خود از گناهشان چشم بپوشد و خدا دانا و حکیم است.
از پیشوایان این فرقه میتوان «ابوشمر قدری» و «غیلان قدری» را نام برد.
(لغتنامه دهخدا به نقل از منتهیالارب و ملل و نحل شهرستانی)
ظاهر عقیده مرجئه نشان میدهد که ربطی به سیاست ندارد ولی با کمی تامل، آشکار میشود که این تفکر به معنای تسلیم و سکوت در مقابل همه حکام ظاهر الصلاح و فاسدالباطن است که فسادشان از اعمالشان پیداست.
شهید مطهری (ره) درباره آثار منفی تفکر مرجئهگری در جامعه اسلامی در کتاب ده گفتار صفحه 146 مینویسد: طائفهای در میان متکلمین بودند به نام «مرجئه» که بحمدالله منسوخ شدند. اینها میگفتند: اگر ایمان درست شد، عمل هیچ اثری ندارد. این همه البته ریشه سیاسی داشت. اینها در زمان بنیامیه بودند و بنیامیه اینها را تایید میکردند. و اینها بدین وسیله میخواستند اعمال سائسین بنیامیه و سلاطین بنیامیه را تصحیح کنند. این مطلب را من نمیگویم، تاریخ میگوید. میگفتند: آقا! ایمانت درست باشد، ایمان که درست بود، عمل مهم نیست. عمل کردی کردی، نکردی نکردی، عمل چیزی نیست. بعد از اینکه بنیامیه رفتند، بنی العباس روی خصومتی که با بنیامیه داشتند ریشه مرجئه را زدند ولی با کمال تاسف این فکر مرجئی امروز در دماغ شیعه پیدا شده است. احمد امین مصری در «ضحی الاسلام» ازاغانی ابوالفرج اصفهانی نقل میکند:... مطربی در دعوای بین یک فردشیعی و مرجئی وساطت کرده و میگوید: «اعلای شیعی واسفلی مرجئی» بالاتنهام شیعه است ولی پایین تنهام مرجئی. یعنی در عمل مرجئه هستم...
ما الان ملتی هستیم که هم در فکر مرجئی هستیم و هم در عمل. این یکی از آن مسائلی است که باید گفت: فکر دینی در ما به صورت نیمه مرده یا بگوییم مرده درآمده است.
البته با این فکر مرجئی دیگر چه خواهد شد؟ فکری که عمل را از کار بیاندارد آن وقت دنیا میماند؟ آخرت میماند؟ عزت میماند؟ سعادت میماند؟ «انتم الاعلون» میماند؟ ابدا. فکر دینی ما باید اصلاح شود ، تفکر ما درباره دین غلط است، غلط.
شاخصهای تفکر گروه مرجئه چیست و چه آثاری در جامعه اسلامی دارد؟
پاسخ:
مرجئه نام فرقهای است که در پایان نیمه اول قرن یک هجری پدید آمد. لغت مرجئه از مرجی به معنای تاخیر افکنده میآید؛ بدین معنا که آنان کسی را که گناه کبیره مرتکب شده باشد مخلد در آتش نمیدانستند، بلکه کار او را به خدا واگذار میکردند و به همین دلیل مرجئه نام گرفتند.
مرجئه پس از خوارج به وجود آمدند و سوال اصلی و اولیه شان این بود که آیا مرتکب گناه کبیره در آتش مخلد خواهد بود یا نه، به دنبال این سوال از حدود ایمان سخن به میان آوردند و در بیان اینکه مومن کیست. آنان معتقد بودند که ایمان بر گفتار زبانی و گفتار زبانی بر عمل مقدم است و کسی که عملی نداشته باشد، اما ایمان داشته باشد رستگار خواهد بود. اعتقاد آنان این بود که اگر کسی ایمان داشته باشد و گناه کند ضرری نخواهد کرد و رستگار است، چنانچه اگر کافر عملی خوب را به جا بیاورد، چون کافر است بهرهای از عمل خود نخواهد برد.
مکتب اعتقادی مرجئه برای امویان که از ارتکاب گناهان بزرگ در نهان و آشکار پروایی نداشتند، پناهگاه و ماوای خوبی بود. گفته شد که مرجئه کار مرتکبین گناهان کبیره را به خدا واگذار میکردند. آنان را در آتش مخلد نمیدانستند و برای این سخن، آیهًْ 107 سوره توبه را دلیل برادعای خود میآوردند.
« و آخرون مرجون لامرالله، اما یعذبهم و اما یتوب علیهم و الله علیم حکیم»
برخی دیگر از گناهکاران آنهایی هستند که کارشان بر مشیت و خواست خدا موقوف است (بستگی دارد) که یا به عدل آنان را عذاب کند، و یا به لطف و کرم خود از گناهشان چشم بپوشد و خدا دانا و حکیم است.
از پیشوایان این فرقه میتوان «ابوشمر قدری» و «غیلان قدری» را نام برد.
(لغتنامه دهخدا به نقل از منتهیالارب و ملل و نحل شهرستانی)
ظاهر عقیده مرجئه نشان میدهد که ربطی به سیاست ندارد ولی با کمی تامل، آشکار میشود که این تفکر به معنای تسلیم و سکوت در مقابل همه حکام ظاهر الصلاح و فاسدالباطن است که فسادشان از اعمالشان پیداست.
شهید مطهری (ره) درباره آثار منفی تفکر مرجئهگری در جامعه اسلامی در کتاب ده گفتار صفحه 146 مینویسد: طائفهای در میان متکلمین بودند به نام «مرجئه» که بحمدالله منسوخ شدند. اینها میگفتند: اگر ایمان درست شد، عمل هیچ اثری ندارد. این همه البته ریشه سیاسی داشت. اینها در زمان بنیامیه بودند و بنیامیه اینها را تایید میکردند. و اینها بدین وسیله میخواستند اعمال سائسین بنیامیه و سلاطین بنیامیه را تصحیح کنند. این مطلب را من نمیگویم، تاریخ میگوید. میگفتند: آقا! ایمانت درست باشد، ایمان که درست بود، عمل مهم نیست. عمل کردی کردی، نکردی نکردی، عمل چیزی نیست. بعد از اینکه بنیامیه رفتند، بنی العباس روی خصومتی که با بنیامیه داشتند ریشه مرجئه را زدند ولی با کمال تاسف این فکر مرجئی امروز در دماغ شیعه پیدا شده است. احمد امین مصری در «ضحی الاسلام» ازاغانی ابوالفرج اصفهانی نقل میکند:... مطربی در دعوای بین یک فردشیعی و مرجئی وساطت کرده و میگوید: «اعلای شیعی واسفلی مرجئی» بالاتنهام شیعه است ولی پایین تنهام مرجئی. یعنی در عمل مرجئه هستم...
ما الان ملتی هستیم که هم در فکر مرجئی هستیم و هم در عمل. این یکی از آن مسائلی است که باید گفت: فکر دینی در ما به صورت نیمه مرده یا بگوییم مرده درآمده است.
البته با این فکر مرجئی دیگر چه خواهد شد؟ فکری که عمل را از کار بیاندارد آن وقت دنیا میماند؟ آخرت میماند؟ عزت میماند؟ سعادت میماند؟ «انتم الاعلون» میماند؟ ابدا. فکر دینی ما باید اصلاح شود ، تفکر ما درباره دین غلط است، غلط.