سانتریفیوژ، کانال سوئز و آرمانهایمان
* کمیل خجسته
سانتریفیوژ همان کانال سوئز است! سانتریفیوژ یک قطعه از یک محصول تکنولوژیکی است و کانال سوئز یک منطقهی جغرافیایی. شاید این سؤال پیش بیاید که مگر شباهت این دو در چه چیزی است که اجازهی این تشبیه را به خود میدهیم؟
آن چیزی که این دو را به هم متصل میکند «ژئوپلیتیک» است. جغرافیا، در دورهای از تاریخ معاصر که کشورها برای قوی بودن، هدف خود را تصرف سرزمینهای مهم قرار میدادند، نقش ویژهای در عالم سیاست پیدا میکند. در همین دوره است که جنگهای مهمی برای تصرف نقاط کلیدی آغاز میگردد و خونهای زیادی ریخته میشود. به آن نقاط کلیدی، نقاط ژئوپلیتیکی گویند. در این زمان، چون نیروی دریایی و تجارت دریایی نقش محوری را برای سلطه داشت، تصرف «عناصر قدرت دریایی اجازه میدهد که آن کشور با صدایی سخن گوید که دیگران به آن توجه کنند.«1»
در دورهی استعمار سرزمینی، داشتن این نقاط استراتژیک، یعنی مواضع نزدیک به آبهایی که کشتیها در آن به هم نزدیک میشدند یا از طریق آن انتقال کالاهای تجاری، نیروهای رزمی و یا پشتیبانی آن صورت میگرفت، سبب قدرت یافتن آن کشور میشد و به همین دلیل بود که بیسمارک، مؤسس آلمان قدرتمند، گفته بود که ما بدون مستعمره نمیتوانیم یک قدرت دریایی بزرگ باشیم. دماغهی امیدنیک در جنوب آفریقا، تنگهی هرمز در خلیج فارس، کانال سوئز در قارهی آفریقا و... نقاطی هستند که به نقاط کلیدی معروف بودند.
* مصر منهای کانال سوئز
تا اواسط قرن نوزدهم، کشتیهای تجاری این امکان را نداشتند که از راه دریا و از بین دو قارهی اروپا و آفریقا، خود را به آسیا برسانند، بلکه باید یا به مصر میرفتند و از آنجا از راه زمینی خود را به آن سوی خشکی میرساندند و دوباره بارها را بر کشتی سوار میکردند و یا از راه جنوب قارهی آفریقا و با دور زدن این قاره و عبور از دماغهی امیدنیک، خود را به آسیا مخصوصاً هندوستان میرساندند.
مصر در این ایام، در اختیار دولت عثمانی است، اما نیروهای فرانسوی مصر را تصرف کردهاند و این سرزمین زیر چکمهی نیروهای نظامی ناپلئون است. مردم مصر قیام میکنند، محمدعلی پاشا که ارتشی را مجهز کرده است، با کمک مردم، فرانسویان را از مصر بیرون میکند و اجازه نمیدهد انگلیسیها بهجای آنها بیایند. او که بنیانگذار مصر نوین است، سلسلهی خدیوان را در مصر تأسیس میکند، اما زمان بدینصورت نمیگذرد. خدیویان بعد از محمدعلی پاشا، مانند او توانمند نبودند و با وامهایی که از خارجیها گرفتند، مصر را به کشوری بدهکار تبدیل کردند. کار به آنجا رسید که مصر برای رفع بدهیاش مجبور شد کانال سوئز را که تازه افتتاح شده و به بهرهبرداری رسیده بود، به انگلیس واگذارد و بدینترتیب، مصر نقطهی ژئوپلیتیک خود را از دست داد. با حضور در مهمترین نقطهی جغرافیایی که اروپا را به آسیا از راه قارهی آفریقا و از راه دریا متصل میکرد، انگلستان نهتنها قویتر از رقبای دیگرش از جمله فرانسه در آن دورهی تاریخی شد، بلکه مصر استقلالیافته از فرانسه، اسیر دست انگلستان شد. آنچنان دخالت انگلستان بر اوضاع مصر بالا رفت که در اوایل قرن بیستم، مصر رسماً تحتالحمایهی استعمار انگلستان شد و آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
* امروز منهای ژئوپلیتیک
دنیای امروز تغییر کرده است. دیگر نزاعهای اصلی بر سر سرزمین و تصرف فیزیکی آن نیست. به همین دلیل هم کلیدهای دنیا تغییر کردهاند. یکی از عناصر کلیدی ژئوپلیتیک آینده، «انرژی» است که حرکت چرخهای اقتصادی را تأمین میکند. در روزگاری که انقلاب صنعتی به وقوع پیوست، مردم جهان وابستگی انکارناپذیری به انرژیهای فسیلی پیدا کردند. دلیل اینکه ایران برای استعمارگران غربی از ۱۹۰۸ میلادی به اینسو مهمتر شد، این بود که علاوه بر همسایگی با هندوستان، سفرههای زیرزمینی نفتی در آن کشف شد و اینها همان اهدافی بود که باعث میشد استعمارگران وقت، ایران را به دو قسمت کنند. شمال ایران و امتیاز شیلات به روسها رسید و جنوب را با نفتش انگلیسها برداشتند.
اما امروز با رو به پایان بودن سفرههای زیرزمینی فسیلی و همچنین سیاست بهرهوری از آن، تلاش برای یافتن انرژیهای جایگزین امری حیاتی شده است. در حقیقت، گذر از عصر استفاده از سوختهای فسیلی، یکی از همان نقاطی است که قدرتهای آینده را معلوم میکند. ابعاد بازار انرژی جهانی بسیار گسترده است. براساس گزارشی که در سال ۸۸ در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص صورت گرفت، «برآوردها نشان میدهد که حجم بازار انرژی در حد پانزده هزار گیگاوات است. از نظر ارزش، این صنعت متجاوز از شش تریلیون دلار گردش مالی ایجاد میکند که رقمی در حدود یک دهم ارزش اقتصاد جهان است. برآورد نشان میدهد که حجم بازار انرژی جهان در سال ۲۰۵۰ میلادی، متجاوز از سی هزار گیگاوات خواهد رسید«2»
ارزان بودن و سهولت استفاده از انرژی جایگزین، الزامات انکارناپذیر عبور از سوخت فسیلی خواهد بود. کشورهایی که میخواهند مستقل باشند و زور نشنوند، باید با بهره از انرژیهای جایگزین، یعنی مجموعهای از انرژیهای باد، آب، خورشید و هستهای، برای خود بستههای انرژی ایجاد کنند. امروز حتی برخی از کشورها با استفاده از فناوریهای نوین، نسل جدیدی از بهرهبرداری از سفرههای زیرزمینی را به راه انداختهاند. در این میان، سهم انرژی هستهای به دلیل ارزان، غنی و پرظرفیت بودن، در تأمین سوخت آینده بیشتر است و اگر امروز در دنیا چالش بر سر انرژی هستهای وجود دارد، دلیلش این است که عدهای از کشورها به دنبال انحصار این نقطهی کلیدی هستند تا توانایی تولید «اورانیوم غنیشده» یعنی همان «سوخت هستهای» را فقط در اختیار خود داشته باشند. سوخت هستهای همان چیزی است که نقش نفت و گاز امروز را برای نیروگاههای تولید انرژی در آیندهای نهچندان دور، بازی خواهد کرد. اقتصاد دهههای آینده متصل است به چرخیدن سانتریفیوژها. به همین دلیل هم هست که الزاماً باید «سهم برق هستهای ایران تا سال ۲۰۳۰ (۱۴۰۷ شمسی) به ده درصد برسد.«3»
سانتریفیوژِ امروز، کانالِ سوئزِ دیروز است. سانتریفیوژ یکی از همان نقاط ژئوپلیتیکی است که در دست هرکسی باشد، میتواند کشورهای دیگر را وابسته به خود کند. به همین دلیل تا زمانی که آن نقطهی ژئوپلیتیک را داشته باشیم، «دشمن فعلاً نمىآید با آرمانها، معارضهى صریح بکند.»[4] اما «اگر ما عقبنشینى کردیم، بهصراحت هم میرسد.»[۵] زیرا برای زندگیمان وابسته به او خواهیم شد که اگر شدیم، استقلالمان را از دست خواهیم داد؛ یعنی آرمانمان را، یعنی آن سبو میشکند و آن پیمانه میریزد...
* پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
سانتریفیوژ همان کانال سوئز است! سانتریفیوژ یک قطعه از یک محصول تکنولوژیکی است و کانال سوئز یک منطقهی جغرافیایی. شاید این سؤال پیش بیاید که مگر شباهت این دو در چه چیزی است که اجازهی این تشبیه را به خود میدهیم؟
آن چیزی که این دو را به هم متصل میکند «ژئوپلیتیک» است. جغرافیا، در دورهای از تاریخ معاصر که کشورها برای قوی بودن، هدف خود را تصرف سرزمینهای مهم قرار میدادند، نقش ویژهای در عالم سیاست پیدا میکند. در همین دوره است که جنگهای مهمی برای تصرف نقاط کلیدی آغاز میگردد و خونهای زیادی ریخته میشود. به آن نقاط کلیدی، نقاط ژئوپلیتیکی گویند. در این زمان، چون نیروی دریایی و تجارت دریایی نقش محوری را برای سلطه داشت، تصرف «عناصر قدرت دریایی اجازه میدهد که آن کشور با صدایی سخن گوید که دیگران به آن توجه کنند.«1»
در دورهی استعمار سرزمینی، داشتن این نقاط استراتژیک، یعنی مواضع نزدیک به آبهایی که کشتیها در آن به هم نزدیک میشدند یا از طریق آن انتقال کالاهای تجاری، نیروهای رزمی و یا پشتیبانی آن صورت میگرفت، سبب قدرت یافتن آن کشور میشد و به همین دلیل بود که بیسمارک، مؤسس آلمان قدرتمند، گفته بود که ما بدون مستعمره نمیتوانیم یک قدرت دریایی بزرگ باشیم. دماغهی امیدنیک در جنوب آفریقا، تنگهی هرمز در خلیج فارس، کانال سوئز در قارهی آفریقا و... نقاطی هستند که به نقاط کلیدی معروف بودند.
* مصر منهای کانال سوئز
تا اواسط قرن نوزدهم، کشتیهای تجاری این امکان را نداشتند که از راه دریا و از بین دو قارهی اروپا و آفریقا، خود را به آسیا برسانند، بلکه باید یا به مصر میرفتند و از آنجا از راه زمینی خود را به آن سوی خشکی میرساندند و دوباره بارها را بر کشتی سوار میکردند و یا از راه جنوب قارهی آفریقا و با دور زدن این قاره و عبور از دماغهی امیدنیک، خود را به آسیا مخصوصاً هندوستان میرساندند.
مصر در این ایام، در اختیار دولت عثمانی است، اما نیروهای فرانسوی مصر را تصرف کردهاند و این سرزمین زیر چکمهی نیروهای نظامی ناپلئون است. مردم مصر قیام میکنند، محمدعلی پاشا که ارتشی را مجهز کرده است، با کمک مردم، فرانسویان را از مصر بیرون میکند و اجازه نمیدهد انگلیسیها بهجای آنها بیایند. او که بنیانگذار مصر نوین است، سلسلهی خدیوان را در مصر تأسیس میکند، اما زمان بدینصورت نمیگذرد. خدیویان بعد از محمدعلی پاشا، مانند او توانمند نبودند و با وامهایی که از خارجیها گرفتند، مصر را به کشوری بدهکار تبدیل کردند. کار به آنجا رسید که مصر برای رفع بدهیاش مجبور شد کانال سوئز را که تازه افتتاح شده و به بهرهبرداری رسیده بود، به انگلیس واگذارد و بدینترتیب، مصر نقطهی ژئوپلیتیک خود را از دست داد. با حضور در مهمترین نقطهی جغرافیایی که اروپا را به آسیا از راه قارهی آفریقا و از راه دریا متصل میکرد، انگلستان نهتنها قویتر از رقبای دیگرش از جمله فرانسه در آن دورهی تاریخی شد، بلکه مصر استقلالیافته از فرانسه، اسیر دست انگلستان شد. آنچنان دخالت انگلستان بر اوضاع مصر بالا رفت که در اوایل قرن بیستم، مصر رسماً تحتالحمایهی استعمار انگلستان شد و آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
* امروز منهای ژئوپلیتیک
دنیای امروز تغییر کرده است. دیگر نزاعهای اصلی بر سر سرزمین و تصرف فیزیکی آن نیست. به همین دلیل هم کلیدهای دنیا تغییر کردهاند. یکی از عناصر کلیدی ژئوپلیتیک آینده، «انرژی» است که حرکت چرخهای اقتصادی را تأمین میکند. در روزگاری که انقلاب صنعتی به وقوع پیوست، مردم جهان وابستگی انکارناپذیری به انرژیهای فسیلی پیدا کردند. دلیل اینکه ایران برای استعمارگران غربی از ۱۹۰۸ میلادی به اینسو مهمتر شد، این بود که علاوه بر همسایگی با هندوستان، سفرههای زیرزمینی نفتی در آن کشف شد و اینها همان اهدافی بود که باعث میشد استعمارگران وقت، ایران را به دو قسمت کنند. شمال ایران و امتیاز شیلات به روسها رسید و جنوب را با نفتش انگلیسها برداشتند.
اما امروز با رو به پایان بودن سفرههای زیرزمینی فسیلی و همچنین سیاست بهرهوری از آن، تلاش برای یافتن انرژیهای جایگزین امری حیاتی شده است. در حقیقت، گذر از عصر استفاده از سوختهای فسیلی، یکی از همان نقاطی است که قدرتهای آینده را معلوم میکند. ابعاد بازار انرژی جهانی بسیار گسترده است. براساس گزارشی که در سال ۸۸ در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص صورت گرفت، «برآوردها نشان میدهد که حجم بازار انرژی در حد پانزده هزار گیگاوات است. از نظر ارزش، این صنعت متجاوز از شش تریلیون دلار گردش مالی ایجاد میکند که رقمی در حدود یک دهم ارزش اقتصاد جهان است. برآورد نشان میدهد که حجم بازار انرژی جهان در سال ۲۰۵۰ میلادی، متجاوز از سی هزار گیگاوات خواهد رسید«2»
ارزان بودن و سهولت استفاده از انرژی جایگزین، الزامات انکارناپذیر عبور از سوخت فسیلی خواهد بود. کشورهایی که میخواهند مستقل باشند و زور نشنوند، باید با بهره از انرژیهای جایگزین، یعنی مجموعهای از انرژیهای باد، آب، خورشید و هستهای، برای خود بستههای انرژی ایجاد کنند. امروز حتی برخی از کشورها با استفاده از فناوریهای نوین، نسل جدیدی از بهرهبرداری از سفرههای زیرزمینی را به راه انداختهاند. در این میان، سهم انرژی هستهای به دلیل ارزان، غنی و پرظرفیت بودن، در تأمین سوخت آینده بیشتر است و اگر امروز در دنیا چالش بر سر انرژی هستهای وجود دارد، دلیلش این است که عدهای از کشورها به دنبال انحصار این نقطهی کلیدی هستند تا توانایی تولید «اورانیوم غنیشده» یعنی همان «سوخت هستهای» را فقط در اختیار خود داشته باشند. سوخت هستهای همان چیزی است که نقش نفت و گاز امروز را برای نیروگاههای تولید انرژی در آیندهای نهچندان دور، بازی خواهد کرد. اقتصاد دهههای آینده متصل است به چرخیدن سانتریفیوژها. به همین دلیل هم هست که الزاماً باید «سهم برق هستهای ایران تا سال ۲۰۳۰ (۱۴۰۷ شمسی) به ده درصد برسد.«3»
سانتریفیوژِ امروز، کانالِ سوئزِ دیروز است. سانتریفیوژ یکی از همان نقاط ژئوپلیتیکی است که در دست هرکسی باشد، میتواند کشورهای دیگر را وابسته به خود کند. به همین دلیل تا زمانی که آن نقطهی ژئوپلیتیک را داشته باشیم، «دشمن فعلاً نمىآید با آرمانها، معارضهى صریح بکند.»[4] اما «اگر ما عقبنشینى کردیم، بهصراحت هم میرسد.»[۵] زیرا برای زندگیمان وابسته به او خواهیم شد که اگر شدیم، استقلالمان را از دست خواهیم داد؛ یعنی آرمانمان را، یعنی آن سبو میشکند و آن پیمانه میریزد...
* پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.