عقل و آب و انرژی...(نگاه)
هفته گذشته کاروان دولت ضمن سفرهای استانی خویش به اصفهان رسید و مدیران ارشد کشور از نزدیک دیداری با مردم دیار نصف جهان داشتند.
آنان که به استقبال رئیس جمهور رفته بودند، هر مرام و مسلکی که داشتند و در هر موضوعی که با هم مخالف بودند، ولی در یک چیز متفقالقول بودند و آن «احیای زایندهرود»... .
برای کسانی که روزهای خروش زندهرود را در خاطر دارند و رقص موجهایش را از نزدیک دیدهاند، نظاره لبهای خشک زایندهرود دردآور و جگرسوز است.
اما میشد این گونه نباشد، آن هم در کشوری که دو سوی آن دریاست. میشد این گونه نباشد اگر سالهای پیش برای انتقال آب از این دریاهای خروشان به تنها شریان حیاتی مرکز کشور تمهیدی اندیشیده شده بود.
هرچقدر هم هزینه لازم بود میارزید تا امروز و در سالهای سخت خشکسالی با بحران آب مواجه نباشیم و نه حتی برای کشاورزی، که دغدغه آب شرب میلیونها نفر از شهروندان این سرزمین را نداشته باشیم.
هرچقدر هم هزینه لازم بود میارزید تا در عوض امروز مجبور نباشیم «چندین برابر» آن را برای جبران خسارات خشکسالی بپردازیم. تازه اگر بشود چیزی را جبران کرد؛ زمینهایی را که از خشکسالی سوختهاند، و زندگیهایی را که به خاطر خشکسالی در مضیقهاند و...
هر چقدر هم هزینه لازم بود میارزید...
همین حکایت تلخ است برای شمال غرب و دریاچه ارومیه؛ آن هم میشد این گونه نباشد، اگر طرح انتقال آب خزر به دریاچه پیش از اینها اجرایی شده بود.
حالا آب که نباشد چه رئیس جمهور محترم دستور بدهند، چه نه، کار چندانی نمیشود کرد!
نمیدانم اگر این شده بود، آن سالها هم بودند کسانی که نق بزنند چه کار عبثی است این که میکنید، این همه آب، این سدهای پرآب، تازه دو سوی کشور هم که محصور به دریاست، چه توجیهی دارد این همه «هزینه»! بگذارید اگر چنان روزی پیش آمد، بعد چنین میکنیم، «چو فردا شود، فکر فردا کنیم»...!
بر سر آب که از فراوانترین نعمتهای الهی است و هر چه هم باشد هر سال کم و زیاد امید به تجدید آن میرود این رفت، منابع «تجدیدناپذیر» انرژی را چه کنیم که میلیونها سال زمان برده تا دست سخاوت طبیعت آن را برای انسان فرا آورد و در کمتر از دو قرن بشر بیشتر آن را بلعیده و حالا ناگزیر فکر چاره افتاده است برای مناسبات زندگی فردای خویش. زندگیای که تا این حد ابتناء به انرژی دارد، در زمانهای که دیگر خبری از این منابع انرژی نخواهد بود، که دیر هم نباشد آن روز! «عقل» اقتضاء میکند علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد...
بیایید تصور کنیم باور بشر این میشد که مادام که منابع انرژی فسیلی داریم، از آن بهره میگیریم، وقتی هم تمام شد، معضل آن را چاره میکنیم. لابد تا تحقیقات صورت میگرفت و انرژیهای جایگزین کشف میشد و راه استفاده از آنها فرا گرفته میشد و بشر توان بهرهبرداری از آن را در مقیاس صنعتی مییافت، سالهای سال زمان میگذشت و سالهای سال چرخ کارخانهها از حرکت میایستاد و همه تجهیزات فرسوده میشد و حتی به جهت نبود سوخت در مناطقی که آب کافی برای تولید برق هم نداشتند خاموشی و تاریکی شبهای زمین را فرا میگرفت و... .
واضح است سوختهای فسیلی که نباشند همه دم و دستگاه عریض و طویلی که میراث سالهای صنعتی شدن بشر است بیکاربرد و بلااستفاده خواهد ماند. دقیقاً مثال اتومبیل لوکس و گرانقیمتی که علیرغم برخورداری از همه نوع امکانات و تجهیزاتی بدون بنزین (و گاز، در شرایطی که دوگانه سوز باشد!) مانده است و «یک سانتیمتر» هم نمیتواند به پیش برود، چه بسا مسافر در راه ماندهاش مجبور شود به شیوه بشر سالهای دور بر چهارپایان سوار شود و قید آن همه امکانات و امتیاز را بزند تا به مقصد برسد!
سوختهای فسیلی که تمام میشد چنین عقبگرد ناگزیری سرنوشت محتوم بشر میبود، اگر بشر منتظر میماند منابع موجودش تمام شود، سپس چارهای بیندیشد! چونان که بعضی حضرات برای امروز ما نسخه پیچیدهاند! برخی حضرات دانشگاه رفته و دنیا دیده؛ آقا شما این همه گاز دارید و نفت، دنبال «انرژی هستهای» رفتنتان دیگر چه صیغهای است؟! به جای این هزینههای گزاف در این حوزه، بهداشت و درمانتان را سامان دهید و به آموزش و پرورش بپردازید. بیخود خودتان را با دنیا درگیر کردهاید که چه؟! هر وقت ضرورتی پیش آمد به دنبال آن بروید، تازه آن وقت هم نیاز نیست خودمان را به زحمت بیاندازیم، لب تر کنید، کدخدای باهوش و مؤدب دهکده جهانی مرحمت خواهد فرمود!
یک راهش این است، که چشم بر نیاز فردای نه چندان دورمان ببندیم و قید مجاهدتهای دیروز و همه هزینههایی را که تاکنون پرداختهایم بزنیم، همین نفت و گاز «نقد» را دریابیم و بگوییم فردا خدا بزرگ است. خدا بزرگ است، حضرت «کدخدا» هم تفقدی خواهد فرمود رعیت بینوای خویش را! هر چه باشد «رعیت»ی باید باشد، که «کدخدا»گری محلی از اعراب داشته باشد. حالا این که در عوض این مرحمتی آن روز چه بخواهند، امروز فکرش را نکنید، خیلی هم مهم نیست، هر چه باشد میپردازیم، هر چه نباشد حفظ «جان» بر مبنای فتوای همه فقها «واجب» است! هرچه خواستند میپردازیم و در عوض «نان» میخریم و «جان» به در میبریم!
همین میشود که قصه امروز «زایندهرود» و «آب» را برای «چاههای نفت» و «انرژی» هم تکرار کنیم. بحران «خشکسالی انرژی» را چه خواهیم کرد؟ (تازه این برای حالتی است که جز انرژی، هیچ کاربرد و استفاده در هیچ حوزه دیگری را هم مدنظر نداشته باشیم.)
البته میشود به وزیر نفت هم دستور بدهیم چاههای نفت نباید خشک شوند!
یک راهش هم این است که چونان که تاکنون به زانوی خودمان چسبیدهایم و «یا علی» گفتهایم و برخاستهایم، «امید»مان به خدا باشد و «تدبیر»مان به بهرهگیری بهینه از آن چه خدا عنایت فرموده است، تا به مدد علی(ع) این «پیچ تاریخی» باقی مانده را هم پشت سر بگذاریم، و البته هزینههای آن را هم بپردازیم، که به حق گفتهاند «بهشت را به بها دهند، نه به بهانه». و به یقین به این «بها» حتی میشود «در چاههای نفت را هم بست» و با خیال آسوده به فرداهای دور و افقهای بیکرانه چشم داشت...
«عقل» کدام را برمیگزیند؛ «هزینه»هایی را که امروز بدهیم و فردایی سربلند را تضمین کنیم، یا قید این فردای سربلند را بزنیم و به عافیتی موهوم تازه به بهای آن چه از خودمان به غارت بردهاند بسنده کنیم و فردا از آبرو و عزت خویش «هزینه» کنیم و نیاز خویش را به خواهش بر خصم بریم؟! آن هم برای متاعی که امروز به تمامه در کف خودمان است، تازه «اگر» «شیطان» به عهدش وفا کند!
گیریم که عمر «دولت»مان چند صباحی هم بیشتر بشود، گیریم که دهان منتقد را هم با چندین و چند توهین و تهمت بستیم، آیندگان را چه خواهیم کرد، و تاریخی را که بیرحمانه ما را به محکمه خویش فرا خواهد خواند؟
میشود امید بست به «نقطههای خیالی»، میتوان باور کرد «وعدههای شیطان» را، اما «عقل» کدام را برمیگزیند...؟
سیده آزاده امامی