اصلاحات و اصلاح طلبی انقلابی و آمریکایی« از دیدگاه امام خمینی (ره) و امام خامنهای (مدظله)»
تیترهای درشتی که نشان از غرض ورزی دارند(پاورقی)
Research@kayhan.ir
10- اصلاح همة امور به فرم اسلامی بدون خوف از پسند و ناپسند غرب
ما مبارزه با فساد را با دايرة امر به معروف و نهى از منكر كه يك وزارتخانه مستقل بدون پيوستگى به دولت، با يك همچو وزارتخانهاى كه تأسيس خواهد شد، انشاءالله مبارزه با فساد مىكنيم؛ فحشا را قطع مىكنيم؛ مطبوعات را اصلاح مىكنيم؛ راديو را اصلاح مىكنيم؛ تلويزيون را اصلاح مىكنيم؛ سينماها را اصلاح مىكنيم. تمام اينها به فرم اسلام بايد باشد. تبليغاتْ تبليغات اسلامى، وزارتخانهها وزارتخانههاى اسلامى، احكامْ احكام اسلام. حدود اسلام را جارى مىكنيم؛ خوف از اینکه غرب نمىپسندد نمىكنيم.
غربْ ما را خوار كرد؛ غرب روحيات ما را از بين برد. ما را غربزده كردند؛ ما اين غربزدگى را مىزداييم. ما با ملت ايران، با همراهى ملت ايران، با پشتيبانى ملت ايران، تمام آثار غرب را- تمام آثار فاسده، نه آثارى كه تمدن است- تمام اخلاق فاسده غربى را، تمام نَغَمات باطلة غربى را خواهيم زداييد. ما يك «مملكتِ محمدى» ايجاد مىكنيم. بيرق ايران نبايد بيرق شاهنشاهى باشد، آرمهاى ايران نبايد آرمهاى شاهنشاهى باشد؛ بايد آرمهاى اسلامى باشد. از همة وزارتخانهها، از همة ادارات، بايد اين «شير و خورشيد» منحوس قطع بشود؛ عَلَم اسلام بايد باشد. آثار طاغوت بايد برود. اينها آثار طاغوت است؛ اين تاج آثار طاغوت است؛ آثار اسلام بايد باشد.(134)
11- انتقاد غیرمُغرضانه، لازمة اصلاح
اگر بخواهيم جامعه را اصلاح بكنيم بايد يك قدرى فكر بكنيم كه حالا خوب است كه ما قلمها را يك قدرى غلاف كنيم و يك قدرى مردم را نصيحت كنيم. اگر قلم مىگوييم، قلممان اصلاحى باشد، دنبال اين نرويم هِى عيب پيدا كنيم و هِى بنويسيم. شما كه اين عيب را پيدا كرديد و نوشتيد حريف شما هم همين يك عيب ديگرى براى شما مىتراشد، فردا زيادتَرش مىكند. آن يكى هم همينطور، همينطور تا آخر. اگر يك كسى بايستد سرِ اين كوچه فحش بدهد به يك نفر آدم، اگر آن آدم رد شد و رفت، يا خير، آمد و گفت نه شما اين مطلبى كه گفتيد آنطور نبوده، من نكردم اين كار را، فلان، تمام مىشود. اصلاح مىشود آن. و اما اگر او هم بخواهد شايد يك فحش ديگرى داد.
اين فحش دوم دوباره زيادترش مىشود. بايد يك فكرى همه بكنند. آنهايى كه اهل فكرند. اهل قلماند. آنهايى كه صالحاند. اين صُلَحا بايد بنشينند و در صدد اين باشند كه اميد بدهند به اين جامعه. اين مردم احتياج به اميد دارند. ديگران دارند اينها را نااميد مىكنند.(135)
انتقاد جامعه را اصلاح میکند
متكفّل امور كشور هستند، هيچ كدام دشمن نيستند باهم؛ سليقههاى مختلفى دارند. اين سليقههاى مختلف، روى يك- مثلاً- انگيزههايى كه هست در نفس انسان، اين سليقههاى مختلف به صورت مخاصمه برمىآيد. در روزنامهها نبايد صورت مخاصمه با كسى داشته باشند، صورت ارشاد داشته باشند. مطالب را بگويند. انتقاد بايد بشود. تا انتقاد نشود، اصلاح نمىشود يك جامعه. عيب هم در همه جا هست؛ سر تا پاى انسان عيب است و بايد اين عيبها را گفت و انتقادات را كرد؛ براى اینکه اصلاح بشود جامعه.(136)
فرق انتقاد اصلاحی با انتقاد غرضآلود
در هر صورت، وظيفه داريم ما، يك وظيفة اسلامى، يك وظيفة انسانى داريم كه آن چيزهايى كه در اين جمهورى شده است بگوييم و برسانيم به مردم. انتقاد هم داريم البته كه كوتاهى شده است، آنها هم بايد نوشته بشود. نمىگوييم آن را ننويسند، آن را هم بنويسند، اما انتقاد، غيرغرض وَرزى است. يك قلم است كه مىخواهد يك مسألهاى كه فرض كنيد كوچك است بزرگش كند و چند مقابلش كند. تيتر بزرگ بنويسد و بعدش هم حرفهايى كه هر چى دلش مىخواهد بنويسد. گاهى هم تيترها مناسب با خود موضوع نيست. اين را از جاى ديگر پيدا كردند. اينجا زيرش چيز ديگر نوشتند. خوب، آن غرض ورزى است. يكوقت يك قلمى است كه مىخواهد اصلاح كند جامعه را، هم خوبش را مىگويد، هم آنهايى را كه ناقص است. اما بهطور موعظه، نه بطور انتقاد غرضآلود، نه بهطور تضعيف. مسائل را دو جور ممكن است بگويد؛ يك مسائلى است كه يك استاد شريف براى بچهها مىگويد و بچههايى كه انحراف دارند، اين استاد شريف مىخواهد اينها را از انحراف بيرون بياورد. نصيحتشان مىكند. با زبان ملايم به آنها مىفهماند. يك استادى هم داريم كه مىخواهد ضربه بزند. با ضربه مىخواهد اينها را اذيت كند. اينها دو جور فرض است، دو جور قلم است، دو جور گفتار است، دو جور نوشتن است .. بايد فكر اين مطلب باشيد كه اگر انتقاد هست در كار، شما تنها نه، همه نويسندهها هم، همة گويندگان، اگر انتقاد دارند بهطور ملايم و بهطور دلسوزانه مسائل را طرح بكنند، نه بهطور ضربه زدن، بخواهند ضربه بزنند به جمهورى اسلامى. اينها نمىدانند اين معنا را كه اگر اين جمهورى اسلامى به واسطة قلم اينها به هم بخورد، مسئولاند پيش خداى تبارك وتعالى و پيش ملت و پيش همة ملتها.(137)
نحوة انتقاد اصلاح کنندة امور
البته نه، من نمىگويم تأييد كنيد و فحشا را [ترويج] بكنيد. اين خلاف شرع هست و از گناهان كبيره هست اين. لكن براى موعظه، براى بيدار كردن، نقاط ضعف را بگوييد، لكن به آرامى. نه اینکه آن كسى كه مىشنود كه از قلم شما چه بيرون آمده، بدتر كند مطلب را. اگر شما يك مطلبى را بگوييد كه غرضآلود باشد و به كسى بربخورد، آن آدم هم آنطور مهذّب نيست كه اين را غَمْضِ عين(138) بكند. آن هم مطلبى را مىگويد غرضآلود. يك مقدار بالاتر، آن يك مقدار بالاتر مىرود، اینکه مقابلش ايستاده است فردا يك مقدار از او بالاتر مىرود. ما اگر بخواهيم كه واقعاً كشور خودمان يك كشورى باشد كه براى خودمان باشد، ديگران نتوانند به او تسلط پيدا كنند، حالا بايد همة قشرهايى كه هستند، با هم دست به دست هم بدهند. دست بردارند از اين حُبّ و بُغضهايى كه اساسش هم همان حبّنفس است. يك مقدار حبّنفس را كنترلش كنند، نمىتوانند خارجش كنند، كَمَش كنند، موقتاً كَمَش كنند تا اين پيروزى حاصل بشود.
موقتاً جلو قلمها را بگيرند و اگر مىخواهند نصيحت كنند، نصيحت باشد، نصيحت را آدم ممكن است قبول كند، اما تندگويى را همان آدمى هم كه هرچه باشد، تندگويى را نمىتواند تحمل كند. ما بايد از اين بزرگان چيز ياد بگيريم. خوب، مالکاشتر را كه قصهاش را شنيدهايد كه فحش به او دادند و بعد كه آن مرد فهميد كه اين مالکاشتر بود، رفت دنبالش. ايشان مسجد رفته بود و مشغول نماز بود و رفت عذرخواهى كرد. گفت من نيامدم- اينطور نقل مىكنند- در مسجد الّا اینکه براى تو طلب مغفرت كنم(139). ببينيد چهطور تربيت مىكند. يك همچو امرى چهطور تربيت مىكند. يك كسى به خواجه نصيرالدين(140)- رضوان اللَّه عليه- كاغذى مىگويند نوشته بود و مسائلى. و در ضمن او جسارت كرده بود به ايشان و اسم «كلب» روى ايشان گذاشته بود. ايشان جواب وقتى كه نوشتند- از قرارى كه نقل مىشود- مسائلى كه او اشكال داشت يكى يكى بهطور حكيمانه دفع كرده بودند تا رسيده بود به اينجايى كه به ايشان گفته بود تو سگ هستى. ايشان گفته بود كه نه، اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار كلب دوتاست. كلب فلان صفت را دارد من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد(141). حكيمانه اين طورى حل كرده بود قضيه را. خوب، اگر خواجه هم يك كاغذ نوشته بود به اینکه نه، تو سگى و پدرت هم سگ است، فردا يك كاغذى دريافت مىكرد، او سه تاچيز رويش گذاشته بود. وقتى ما بتوانيم با زبان نرم، با نصيحت، با قول سالم بدون نيش، بدون اظهار غرض مردم را اصلاح كنيم، دوستان خودمان را زياد كنيم، براى خدا همين معنا باشد، خوب، چه داعى هست كه آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل كند. خيليها خيال مىكنند كه اين حرفى كه من مىزنم، ضد فلان است و سركوب مىشود فلان. لكن اوّل خودش سركوب مىشود. اينها توجهى به اين معنا ندارند. اوّل يك وقتى كه يك همچو شد كه ديدند قلم، قلم آلوده است، اين مورد نفرت واقع مىشود.(142)
پانوشتها:
134- صحیفة امام، ج 6، ص 275.
135 - صحیفة امام، ج 14، ص 21.
136 - صحیفة امام، ج 14، ص 401.
137 - صحیفة امام، ج 13، ص 481.
138 - چشمپوشی.
139 - بحار الأنوار، ج 42، ص 157.
140 - نصيرالدين ابو جعفر محمد طوسى (595- 673 هجرى) معروف به خواجه نصيرالدين از دانشمندان نامدار سدة هفتم، وزير هلاكوخان مغول بوده است. خواجه در علم هيئت، هندسه، ستاره شناسى، منطق، حكمت از استادان زمان خود بود. نگارش 130 جلد كتاب و رساله، ساختن رصدخانه در مراغه و گشودن كتابخانهاى با 400 هزار نسخه كتاب از كارهاى برجستة اوست، تحرير اصول هندسى اقليدس، رسالة عروض، شرح اشارات ابن سينا، تحرير مجسطى تجريد العقايد، اوصاف الاشراف، اخلاق ناصرى و ... از آثار اوست.
141 - الكُنى والألقاب، محدّث قمى، ج 3، ص 252. الوافى بالوفيات، صفدى، ج 1، ص 180.
142 - صحیفة امام، ج 14، صص 18- 20.