ردپای 60 سال خیانت و جنایت (پاورقی)
روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
آمریکا مسئول اصلی کشتار 15 خرداد
"جيمزبيل" محقق آمريکايي، کشتار 15 خرداد را وجه ديگر سياست "اتحاد براي پيشرفت" کندي ميداند. وي در اين مورد ميگويد: ...
Research@kayhan.ir
تالیف: کامران غضنفری
"جيمزبيل" محقق آمريکايي، کشتار 15 خرداد را وجه ديگر سياست "اتحاد براي پيشرفت" کندي ميداند. وي در اين مورد ميگويد:
"دولت کندي با برنامه "اتحاد براي پيشرفت" درصدد بود تا براي تضمين ادامه وضعيت سياسي فعلي کشورهاي جهان سوم [که عمدتاً زیر سلطه غرب و بخصوص آمریکا بودند]، اصلاحاتي را پيشنهاد کند. تأکيد شديد بر اقدامات ضدشورش و کنترل پليس بر اوضاع داخلي، شاهدي بر اين مدعاست. کندي و مشاورين او بر اين انديشه بودند که بهترين راه براي مبارزه با کمونيسم، ترکيبکردن اصلاحات با عمليات سرکوبي است. "اگر اصلاحات بينتيجه بود، در آن صورت زمان استفاده از سربازان فرا ميرسيد." ابزار دولت کندي براي مبارزه با [بهاصطلاح] خطر کمونيسم در آمريکاي لاتين، همانند ساير نقاط جهان سوم، نيروي جديد و متخصص نظامي آن، يعني نيروي ضدشورش بود. نيروي متخصص ويژهاي که در آمريکا "کلاه سبزها" ناميده ميشدند، در ايران به "کلاه قرمزها" معروف شدند. (75) شاه که بهخوبي از اين حمايت آمريکا مطلع بود، در فراخواندن کماندوها و نيروهاي ويژه و همچنين سربازان ارتش براي سرکوبي تظاهرات در دانشگاه تهران در ژانويه 1962 و در خيابانهاي تهران در ژوئن 1963 [خرداد 1342] ترديدي به خود راه نداد".(76)
شاه در روزهاي شانزدهم و هفدهم خرداد، دو بار بهوسيله تلفن با کندي (رئيسجمهور آمريکا) درباره اين حوادث مذاکره کرد تا از پشتيباني او مطمئن شود. (77)
جيمز بيل، در جاي ديگر، مستقيماً دولت آمريکا را مسئول سرکوب خونين مردم در اين ماجرا ميشمارد:
"نتيجه نهايي و نکته جالب سياست اصلاحات کندي اين است که آمريکا عميقتر از هر زمان ديگر، در امور داخلي ايران درگير شد. اين کشور به دليل حمايت از سياستهاي اصلاحاتي و برنامههايي نظير سپاه صلح، وجهه آمريکا را در نزد گروههاي خاصي از افراد طبقه متوسط بالا برد. با وجود این اقدامات سرکوبگرانه و خشن رژيم شاه به شکلي که هزاران ايراني غير مسلح تظاهرکننده را در کوچهها و خيابانهاي شهرهاي سراسر کشور به خاک و خون کشيد، اين وجهه آمريکا را خدشهدار ساخت. درست به همان صورت که ميتوان اعتبار انجام برخي اصلاحات را به آمريکا داد، بايد همچنين گناه سياست سرکوب را به گردن آن گذاشت".(78)
بايد توجه داشت که رژيم شاه در سرکوب قيام پانزده خرداد، از رايزنيها و مشاورههاي کارشناسان سيا و ام.آي.6 نيز بهره ميبرد. (79)
البته از نقش پشتپرده صهيونيستها و فرقه جاسوس بهائيت نيز نبايد غافل بود. در اين راستا، در تاريخ شانزدهم فروردين 1342 (پس از حمله رژيم به مدرسه فيضيه)، ژنرال هارون ياريف (رئيس اطلاعات ارتش اسرائيل) براي گفت وگو با مقامات نظامي ايران، به تهران سفر ميکند. (80)
بن گوريون (نخستوزير اسرائيل) نيز در مورخ دوم خرداد 1342، توسط يک فرستاده ويژه، نامهاي براي شاه فرستاد. وي در اين نامه متذکر شده بود:
" موقعيت ژئوپوليتيک ايران و اسرائيل ايجاب ميکند که دو کشور بر همکاريهاي خود براي مقابله با دشمنان داخلي و خارجي بيفزايند."
بن گوريون سپس با اشاره به همکاريهاي گذشته دو کشور در زمينههاي نظامي، امنيتي، کشاورزي و تبليغاتي، متذکر شد که همکاري در تمام اين زمينهها، در صورت برقراري روابط کامل ديپلماتيک بين دو کشور قابل توسعه است ... شاه، نامه بن گوريون را با دقت و علاقه زياد خواند و به نماينده نخستوزير اسرائيل گفت که کلمه به کلمه مضمون اين نامه را تأیيد ميکند. (81)
همچنين، برخي از اسناد و شواهد موجود نيز حکايت از همراهي و همگامي بهائيان ـ که عمّال آمریکا و اسرائیل بودند ـ با دولت علم در سرکوبي قيام پانزده خرداد دارد. طبق گزارش مورخ 5/11/1342 ساواک شيراز، يکي از بهائيان اظهار داشته:
" ما بهائيان، انتقام حضيره القدس را که چند سال قبل مسلمانان خراب کردند، از مدرسه فيضيه قم گرفتيم." (82)
البته بايد به ارتباط خود اسدالله علم با تشکيلات بهائيان، نقش تيمسار نصيري، تيمسار آريانا، تيمسار ايادي و ... که همگی از سرکردگان بهائی محسوب می شدند نيز توجه داشت.
جيمز بيل، در بخش ديگري از کتاب خود در مورد ديدگاهها و سياستهاي "ليندون جانسون" معاون کندي، مينويسد:
"جانسون با وجود انتقاداتي که از سفرهاي رسمي ديپلماتهاي آمريکايي به کشورهاي خارجي ميکرد، عميقاً تحت تأثير هر ديکتاتور آسيايي که با وي ملاقات ميکرد، قرار ميگرفت و از آنها حمايت ميکرد. "نگودين ديم" در ويتنام جنوبي، "چيان کايچک" در تايوان، "تانارات ساريت" در تايلند، "محمد ايوب خان" در پاکستان، و "فرديناند مارکوس" در فيلي پين، از جمله اين ديکتاتورها بودند ... او در عين حال معتقد بود که نه اين رهبران و نه دولت آمريکا، در صورت بروز خطر کمونيسم[ ! ]، نبايد در به کارگيري زور براي حفظ قدرت و امتيازاتشان، ترديدي به خود راه دهند و آمريکا بايد کاملاً از آنها حمايت کند".(83)
جان.اف.کندي (رئيسجمهور آمريکا) نيز دو ماه و نيم پس از کشتار مردم ايران در پانزدهم خرداد 42، در تاريخ 30 مرداد 1342 طي سخناني اظهار ميدارد :
"کمک به ايران بايد همچنان ادامه يابد و آمريکا نبايد برنامههاي دفاعي مشترک خود با ايران، پاکستان، ترکيه، کره، و ديگر کشورهايي که در جوار قدرتهاي کمونيست قرار دارند را به هم بزند".(84)
و به اين ترتيب، حمايتهاي خود از سياستهاي سرکوبگرانه رژيم شاه را توجيه ميکند.
ليندون جانسون نيز هنگامي که برای يک بازديد دو روزه و اعلام حمايت آمريکا از اصلاحات شاه به تهران وارد ميشود، اظهار ميدارد که:
"کمکهاي آمريکا به ايران همچنان ادامه خواهد يافت".(85)
جيمز بيل (محقق آمريکايي) نيز راجع به وي ميگويد:
"ليندون جانسون برنامه اصلاحات پر سر و صداي شاه و انقلاب سفيد را تأييد ميکرد. وي حتي رفتار وحشيانه شاه با تظاهرکنندگان ايراني در ماه ژوئن 1963 [خرداد 42] را مورد تأييد قرار ميداد. از نظر جانسون، شاه مدافع منافع آمريکا و مرد خوبي بود که موانع سر راه آمريکا در منطقه خليجفارس را کنترل ميکرد ...جانسون و مشاورين او حتي از اين که شاه به قدر کافي خشن نيست، گلهمند بودند ." !!
ملاحظه ميکنيد که از ديدگاه معاون رئيسجمهور آمريکا، شاه عليرغم کشتار چندين هزار نفر از مردم مسلمان ايران در جريان قيام پانزده خرداد، "به اندازه کافي خشن نبوده!!"
استراتژي سياست خارجي جانسون که پس از ترور کندي در تاريخ دوم آذر ماه 1342، به رياست جمهوري رسيده بود، با شيوه برخورد کندي با محمدرضا شاه تفاوتي نداشت؛ چرا که او نيز بهاصطلاح اصلاحات شاه را مورد تأييد قرار داد و بر رفتار خشونت بار رژيم عليه مخالفان و تظاهرکنندگان در تظاهراتي که در سراسر ايران در سال 1342 انجام گرفت، اصرار ميورزيد. براي جانسون، محمدرضا شاه تنها حافظ جدي و وفادار منافع ايالات متحده بهحساب ميآمد. (86)
منابع در دفتر روزنامه موجود است