شهادتت مبارک پسر بزرگمرد!
سمیرا خطیبزاده
یازدهم ژانویه بود، درست یکشنبه هفته گذشته، خانواده شهید «عماد مغنیه» به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت شده بودند، منطقه «الغبیری» نزدیک «روضه الشهیدین»، همه بچهها و نوهها به مناسبت میلاد پیامبر دور هم جمع بودند.
از همه خواسته شد برای این جلسه صحبت کوتاهی آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامهای دارند. نوبت به «جهاد مغنیه» رسید، فرزند «عماد مغنیه». جهاد فقط گفت: «طرحم برای سال جدید را، هفته آینده اعلام میکنم.» همه شروع به اعتراض کردند، بعضیها به شوخی میگفتند جهاد طرحی برای سال نو ندارد. اصرارها بیفایده بود، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش را هفته بعد بگوید.
درست یک هفته بعد دوباره همه خانواده دور هم جمع شدند. اما برای عرض تسلیت به خانواده شهید. آری
طرح «جهاد مغنیه»، شهادت بود!
حالا دیگر مادر «عماد مغنیه» با افتخار سر خود را بالا میگیرد، آخر از سیدحسن نصرالله عذرخواهی کرده بود که دیگر پسری برایش نمانده تا تقدیم راه حزبا... کند. اما امروز دیگر نوبت به نوهها رسیده است. این را خودش روایت میکند مادربزرگ «جهاد مغنیه»، میگوید: «الحمدلله. این خانواده، سرنوشتش شهادت است» و روایتی که به خاطر گریه مدام قطع میشود!
«جهاد مغنیه» بزرگ بود، اما نه بواسطه پدرش!
این که پسر «حاج عماد مغنیه» باشی خیلی مهم است، پسر کسی باشی که به کابوس شبهای اسرائیل تبدیل شده باشد خیلی مهم است، اما مهمتر از آن، این است که خود بزرگ باشی!
در همان سن 25 سالگی چهرهاش عین فرماندهها شده بود. لباس رزم میپوشید و اسلحه بر دوش مانند پدر مردانه میجنگید. همه میگفتند آرامش و تیزهوشیاش به حاجعماد رفته است. تحصیلات عالیه را هم در رشته مدیریت دانشگاه بیروت دنبال کرد. تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را از دانشگاه بگیرد اما مدرک اصلی زندگی را از دانشگاه خدا گرفت.
جهاد و مقاومت را هدف مقدسی برای رسیدن به آرمانهای امام(ره) میدانست و به شدت به مقام معظم رهبری علاقه داشت، در بحثهایش پیوسته به سخنان آقا استناد میکرد و با ایمان قلبی به ایشان پایبند بود. چندبار هم دیدار رهبر معظم انقلاب نصیبش شده بود و بعد از آن مشتاقانه از آن دیدارها سخن میگفت.
جوانانی چون «جهاد مغنیه» خار چشم دشمنان بودند، بیهوده نبود که اینگونه از شهادتش ابراز شادمانی کردند. «محمد البراک» مفتی تکفیری سعودی که یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه «امالقری» در مکه نیز هست بعد از شنیدن خبر شهادت «جهاد مغنیه» در صفحه توئیتر خود اینگونه مینویسد: «حتی اگر قاتل اسرائیل باشد، این امر (شهادت جهاد مغنیه) باعث شادمانی است.»
«جهاد مغنیه» بزرگ بود اما با این همه شهادت بزرگترش کرد!
قد کشید به آسمان زیباییها، همانجا که پدرش «حاجرضوان» منتظر در آغوش کشیدنش بود.
انگار ایستاده بود دم در بهشت و میخواست با او وارد بهشت شود.
وقتی خبر شهادت جهاد را به مادرش دادند گفت: «ناراحت نیستم، خوشحال هم هستم که عاقبت پسرم به چیزی که میخواست رسید.»
یازدهم ژانویه بود، درست یکشنبه هفته گذشته، خانواده شهید «عماد مغنیه» به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت شده بودند، منطقه «الغبیری» نزدیک «روضه الشهیدین»، همه بچهها و نوهها به مناسبت میلاد پیامبر دور هم جمع بودند.
از همه خواسته شد برای این جلسه صحبت کوتاهی آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامهای دارند. نوبت به «جهاد مغنیه» رسید، فرزند «عماد مغنیه». جهاد فقط گفت: «طرحم برای سال جدید را، هفته آینده اعلام میکنم.» همه شروع به اعتراض کردند، بعضیها به شوخی میگفتند جهاد طرحی برای سال نو ندارد. اصرارها بیفایده بود، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش را هفته بعد بگوید.
درست یک هفته بعد دوباره همه خانواده دور هم جمع شدند. اما برای عرض تسلیت به خانواده شهید. آری
طرح «جهاد مغنیه»، شهادت بود!
حالا دیگر مادر «عماد مغنیه» با افتخار سر خود را بالا میگیرد، آخر از سیدحسن نصرالله عذرخواهی کرده بود که دیگر پسری برایش نمانده تا تقدیم راه حزبا... کند. اما امروز دیگر نوبت به نوهها رسیده است. این را خودش روایت میکند مادربزرگ «جهاد مغنیه»، میگوید: «الحمدلله. این خانواده، سرنوشتش شهادت است» و روایتی که به خاطر گریه مدام قطع میشود!
«جهاد مغنیه» بزرگ بود، اما نه بواسطه پدرش!
این که پسر «حاج عماد مغنیه» باشی خیلی مهم است، پسر کسی باشی که به کابوس شبهای اسرائیل تبدیل شده باشد خیلی مهم است، اما مهمتر از آن، این است که خود بزرگ باشی!
در همان سن 25 سالگی چهرهاش عین فرماندهها شده بود. لباس رزم میپوشید و اسلحه بر دوش مانند پدر مردانه میجنگید. همه میگفتند آرامش و تیزهوشیاش به حاجعماد رفته است. تحصیلات عالیه را هم در رشته مدیریت دانشگاه بیروت دنبال کرد. تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را از دانشگاه بگیرد اما مدرک اصلی زندگی را از دانشگاه خدا گرفت.
جهاد و مقاومت را هدف مقدسی برای رسیدن به آرمانهای امام(ره) میدانست و به شدت به مقام معظم رهبری علاقه داشت، در بحثهایش پیوسته به سخنان آقا استناد میکرد و با ایمان قلبی به ایشان پایبند بود. چندبار هم دیدار رهبر معظم انقلاب نصیبش شده بود و بعد از آن مشتاقانه از آن دیدارها سخن میگفت.
جوانانی چون «جهاد مغنیه» خار چشم دشمنان بودند، بیهوده نبود که اینگونه از شهادتش ابراز شادمانی کردند. «محمد البراک» مفتی تکفیری سعودی که یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه «امالقری» در مکه نیز هست بعد از شنیدن خبر شهادت «جهاد مغنیه» در صفحه توئیتر خود اینگونه مینویسد: «حتی اگر قاتل اسرائیل باشد، این امر (شهادت جهاد مغنیه) باعث شادمانی است.»
«جهاد مغنیه» بزرگ بود اما با این همه شهادت بزرگترش کرد!
قد کشید به آسمان زیباییها، همانجا که پدرش «حاجرضوان» منتظر در آغوش کشیدنش بود.
انگار ایستاده بود دم در بهشت و میخواست با او وارد بهشت شود.
وقتی خبر شهادت جهاد را به مادرش دادند گفت: «ناراحت نیستم، خوشحال هم هستم که عاقبت پسرم به چیزی که میخواست رسید.»