شعری درباره غزه
حماسه سنگ (شعر)
محمد حسین کلهر
مردی نمِ اشکی چکاند
از پی دستان ملتمس دانههای تسبیح
در فصل هجوم بیامان باد و باران
و غارت وحشیانه شرک و شب
* * *
مردی فریاد برآورد
آن هنگام که تپش نبض زمین
در نای زمان باز ایستاد
در پی مرگ صدا، نور...
* * *
مردی در خون خود غلتید
با سنگی در مشت
چشمانی بسته
و زبانی بستهتر
و در آن هنگام
رگهایش پر از ابدیت شد
مردی نمِ اشکی چکاند
از پی دستان ملتمس دانههای تسبیح
در فصل هجوم بیامان باد و باران
و غارت وحشیانه شرک و شب
* * *
مردی فریاد برآورد
آن هنگام که تپش نبض زمین
در نای زمان باز ایستاد
در پی مرگ صدا، نور...
* * *
مردی در خون خود غلتید
با سنگی در مشت
چشمانی بسته
و زبانی بستهتر
و در آن هنگام
رگهایش پر از ابدیت شد