شرحی بر تصرفات مالکانه بر اموال از دیدگاه پیامبر(ص)
حقیقت اموال از نظر رسول اکرم(ص)
یکی از اصطلاحات رایج میان مردم، «مال من و اموالم» است. بارها شخص به زمین و باغ و خانه و اتومبیل و مانند آنها اشاره میکند و میگوید: اینها اموالم است یا این مال من است. ولی پرسش این است که واقعا چه چیزی مال شماست و شما مالک کدام بخش از اموال هستید؟ حقیقت مالکیت انسان چیست؟ پیامبر اکرم(ص) براساس آموزههای قرآنی به این پرسش پاسخ داده است.
مجید صالحی
حقیقت مالکیت انسان نسبت به اموال
مال در لغت به معنای تمامی چیزهایی است که انسان مالک آن میشود و حق تصرف و بهرهبرداری آن را پیدا میکند. بنابراین ارتباط تنگاتنگی میان دو اصطلاح مال و ملک وجود دارد. در عین حال فرق مال و ملک در این است که در ملک، تسلط و تحت سلطه قرار گرفتن چیزی مورد لحاظ قرار میگیرد، ولی در مال به چیزی به سبب ارزشمندی آن توجه میشود. به همین دلیل انسان نسبت به نفس خویش مالکیت دارد، اما هرگز به نفس، مال گفته نمیشود؛ این در حالی است که برخی از چیزها مالیت دارند، اما مالکی برای آن نیست.
بنابراین، میتوان گفت که ارتباط میان مال و مالکیت، نسبت عموم و خصوص من وجه است؛ چرا که هر مالی، مالک ندارد، چنانکه هر ملکی، مال نیست.
مالک حقیقی هستی، خداوند است و اطلاق مالک بر دیگران به یک معنا از باب مجاز است. البته این بدان معنا نیست که انسان مالک نیست، بلکه به این معناست که مالکیت اعتباری انسان در طول مالکیت خداوند و عطا شده از سوی اوست. از این رو خداوند در آیاتی از جمله 128 و 137 سوره اعراف از مالکیت حقیقی خود و ارث بردن بشر یاد میکند. به این معنا که انسان، به عنوان خلیفه و جانشین خداوند بر زمین، از مالکیت الهی نیز بهرهمند میشود و در این مقام خلافت الهی، مالک چیزها میشود. (انبیاء، آیه 105 و شعراء، آیه 59 و احزاب، آیه 27)
اگر خداوند را مالک حقیقی همه چیز هستی بدانیم، دیگر جایی برای خدایان دیگر نمیماند که کسی چون مشرک مدعی مالکیت آنان شود. از این رو خداوند در مقام جدال احسن به معبودان باطل مشرکان اشاره میکند و میفرماید که این معبودان باطل شما، فاقد هرگونه مالکیت هستند، بنابراین در مقام ربوبیت و پروردگاری نیز جایگاهی ندارند تا لازم شود مردم به عبادت آنها بپردازند. (مائده، آیه 76؛ نحل، آیه 73؛ عنکبوت، آیه 17 و سبا، آیه 22)
از آنجایی که مالک حقیقی خداوند است و مالکیت دیگران اعتباری و موروثی از خداوند در مقام خلافت الهی میباشد، هیچ پایداری برای مالکیت دیگران نیست؛ زیرا هرگاه خداوند اراده کند، مالکیت دیگران زایل میشود؛ بنابراین، خداوند در نهایت همچون آغاز، مالک حقیقی است و میراث بر همه هستی، هم اوست. (آلعمران، آیه 180؛ حجر، آیه 23؛ قصص، آیه 58؛ و حدید، آیه10)
به سخن دیگر، همه چیز از آن خداست و به سوی او بازمیگردد: انالله و انا الیه راجعون.
آیات بسیاری بر مالکیت حقیقی خداوند بر هستی از جمله آسمان و زمین و هر آنچه در آن است، دلالت میکند که میتوان به آیه 107 سوره بقره و 189 سوره آلعمران و مائده، آیه 120 اشاره کرد.
خداوند در آیه 7 سوره حدید، خود را عطاکننده مالکیت اعتباری انسانها بر امکانات و داراییها معرفی میکند. به این معنا که خداوند است که مالکیت خویش را در مقام خلافت الهی به انسان داده تا انسانها بتوانند در اموال تصرف کرده و از آنها برای خدایی شدن بهرهبرداری کنند. علامه طباطبایی بر این باور است که این بخشش خداوندی و عطای مالکیت اعتباری به انسان، از باب جعل و وکالت است. (المیزان، ج 19، ص 151)
محدوده مالکیت انسان بر مال
چنان که گفته شد، انسان در طول مالکیت خداوند دارای مالکیت است؛ زیرا انسان مظهر خداوندی و خلیفه خداوند در زمین است و دارای مالکیت بر اموال میباشد و میتواند در آن تصرف مالکانه کند.
البته باید میان تصرف مالکانه فقهی و عرفانی فرق گذاشت. به این معنا که تصرفات مالکانه فقهی در چارچوب احکام شرعی صورت میگیرد، اما تصرفات عرفانی، تصرفاتی است که انسان از طریق اذن الهی به عنوان انسان ربانی انجام میدهد؛ چنین تصرفاتی فراتر از حد تصور انسانهای عادی است. اما در تصرفات عادی فقهی چنین چیزی معنا و مفهوم ندارد. یک انسان متاله همان طوری که میتواند بیماری را با تصرفات روحی خویش درمان کند، میتواند خاک را کیمیا سازد و یا شقالقمر کند یا در کائنات تصرفات نماید که از مصادیق معجزه و کرامت است.
آنچه منظور ماست، همین تصرفاتی است که انسان در قالب تصرفات مالکانه فقهی انجام میدهد. وقتی انسان میگوید: این مال من است، به معنای آن است که چنین تصرفات مالکانه فقهی از خوردن، تباه کردن، فروختن و مانند آن در اختیار من است و من مالک این مال بوده و حق تصرف در آن را دارا هستم.
اما پیامبر(ص) حقیقتی را در همین اموال و تصرفات مالکانه انسانها گوشزد میکند و پرده از حقیقتی برمیدارد. ایشان روزی به حضار محضر خود میفرماید: ایکم مال وارثه، احب الیه من ماله؟ قالوا: ما فینا احد یحب ذلک یا نبیالله! قال: بل کلکم یحب ذلک. ثم قال: یقول ابن آدم: مالی! مالی! و هل لک من مالک الا ما اکلت فافنیت او لبست فابلیت او تصدقت فابقیت و ما عدا ذالک فهو مال الوارث؛
کدام یک از شما مال وارث خود را بیش از مال خود دوست دارد؟
همه جواب دادند: ای نبی خدا! بین ما چنین دوستداری نیست.
حضرت(ص) فرمود: تمام شما چنین هستید و مال وارث را بیش از مال خود دوست دارید.
سپس حضرت(ص) افزود: فرزند آدم همواره میگوید: مال من، مال من!
اما مال تو تنها آن چیزهایی است که آن را خوردی و فانی کردی یا پوشیدی و کهنه و مندرس کردی یا صدقه دادی و آن را جاودانه کردی؛ و هر چه غیر اینها است، مال وارث است. (امالی، شیخ طوسی، ج 2، ص 133)
رسول گرامی سؤالی را بین حضار طرح کرد که جواب آن قدری خلاف انتظار و انحرافی بود که احدی متوجه آن نشد.
پس از توضیح آن حضرت، دریافتند که چگونه مال وارث را بیش از مال خود دوست دارند. این سخن، با زاویه انحرافیاش، واقعیت ناشناختهای را بر مردم روشن ساخت، پرده ابهامی را از پیش روی آنان کنار زد و شنوندگان را به خود آورد تا هر چه زودتر با مالی که در اختیار دارند، برای فردای خود زاد و توشهای تهیه کنند.
پیامبر اکرم میتوانست مطلب موردنظر خود را به طور عادی و بدون زاویه انحرافی بیان کند. مثلا بفرمایند: پیش از آن که بمیرید و اموالتان به وارث منتقل گردد، به نفع خود قدمی بردارید؛ ولی این بیان ساده و عادی، قدر آن پرسش و پاسخی که پیامبر(ص) مطرح میکند، در ضمیر مردم اثر نمیگذارد و نمیتواند آنان را از خواب غفلت بیدار کند.
حقیقت مالکیت انسان در صورت استفاده از مال
پیامبر اکرم(ص) حقیقت مالکیت انسان نسبت به مال را تنها در سه حالت میداند، به طوری که نمیتوان برای دیگر حالات آن ارزش و اعتباری قائل شد. اگر انسان در مال سه گونه تصرف داشته باشد، آن مال واقعا مال اوست وگرنه مال او نیست و تنها او بارکش و محافظ مال خواهد بود و برای دیگران نوکری میکند و برای ورثه خزینهدار است.
از نظر پیامبر(ص) زمانی انسان مالک مال است که سهگونه تصرف در مال داشته باشد:
1- خوردن و نابود کردن: مهمترین تصرفی که انسان در مال انجام میدهد، تصرف خوردن است؛ زیرا انسان بقای خویش را به خوردن میداند و اگر تغذیهای نداشته باشد، گرفتار مرگ می شود و میمیرد. وقتی سخن از تصرف در مال است، نخستین نوع تصرفی که در اندیشه و ذهن آدمی میآید، همین تصرف خوردن است. از همین رو خداوند در آیه 188 سوره بقره میفرماید:ولا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل؛ اموالتان را در میان خود به ناحق نخورید. مراد از این خوردن همان تصرفات است که نباید به باطل باشد، پس مراد تنها خوردن نیست، اما چون مهمترین و اصلیترین تصرف انسان در مال همان خوردن است، به آن توجه داده است؛ چنانکه مهمترین نوع عملی که انسان انجام میدهد و بیشتر اوقات به آن سرگرم است، سخن گفتن است، خداوند در آیه 18 سوره ق، از نگارش و استنساخ الفاظ مردم به عنوان مأموریت فرشتگان کاتب اعمال سخن به میان آورده است، در حالی که مراد از لفظ هر نوع عمل است نه تنها سخن گفتن.
به هر حال، مهمترین و اصلیترین تصرفی که انسان در اموال انجام میدهد، همان خوردن است. این خوردن موجب بقای آدمی در دنیا میشود و هیچ آثار و برکات دیگری ندارد. از همین رو پیامبر(ص) خوردن انسان را به عنوان فانی کردن و نابود کردن ارزیابی میکند؛ زیرا وقتی اموال این گونه مورد تصرف قرار گرفت چیزی از آن برای آخرت باقی نمیماند و انسان آن را با خود به آخرت نخواهد برد. انسان عاقل کاری میکند که مال به گونهای مورد استفاده قرار گیرد که برای آخرت باقی و برقرار باشد و رهتوشهای برای آخرت وی گردد؛ چرا که عاقل میداند که هدف از زندگی دنیوی، زندگی مقدماتی است و اصل زندگی همان حیات جاودانه و طیب در آخرت است.
کسی که با خوردن در مال تصرف میکند، هرچند در مال خویش تصرف کرده و با این تصرف، مالک بودن خود را نسبت به مالی به اثبات رسانیده است، ولی چنین تصرفی ارزشی مطلق نیست، بلکه ارزش آن نسبی و در حد بقای ذات در دنیاست. بنابراین، نمیتواند تصرفاتی بیش از اندازه داشته باشد که موجب اسراف و تبذیر باشد؛ زیرا فانی کردن مالی است بیآنکه آثاری ارزشی به جا گذارد. هرگونه تصرف مالکانه در اموال از طریق خوردن و مصرف کردن خوب است، ولی ارزشی نیست که بتوان بدان افتخار کرد.
از نظر پیامبر(ص) کسانی که قناعت میکنند و با زهد ورزی، کمترین تصرف را در اموال برای نفع شخصی دارند، اینان راه درستی را در پیش گرفتهاند و این امکان است که بتوانند از این مال برای آخرت و بقا نیز بهرهای ببرند. آن حضرت(ص) این راه را در حالت سوم بیان کرده است.
اما کسانی که قناعت نمیکنند و تصرفات به نفع شخصی در اموال دارند یا حتی اسراف و تبذیر میکنند، اینان کسانی هستند که در معامله، گرفتار خسران میشوند؛ چرا که آخرت خویش را به دنیا فروختهاند که در حکم کشتزار آخرت است.
2- پوشیدن و مندرس کردن: دومین نوع از تصرفات انسانی در اموال که میتوان آن را به حساب مالکیت گذاشت و گفت که شخص مال دارد و مالم مالم او درست است، همان تصرفاتی است که برای آسایش خویش به کار میبرد؛ یعنی همان طوری که مال را میخورد، آن را میپوشد و به کار میگیرد تا به آسایش برسد و از مشکلاتی چون گرما و سرما در امنیت باشد یا جانش را در برابر تیر و گلوله دشمن حفظ کند. (نحل، آیه 81)
از نظر پیامبر(ص) اینگونه تصرفات نیز موجب میشود تا شخص مالم و ثروتم بگوید؛ زیرا از چیزی که در اختیار اوست بهره برده و آن را برای آسایش زندگی دنیوی به کار گرفته است. البته در یک نگاه کلان این تصرفات در مال و ملک هر چند که به قصد آسایش زندگی دنیوی، تصرف در مال است، ولی آنچنان ارزشی و ماندگار نیست؛ زیرا این تصرفات نیز موجب نابودی و کهنه شدن لباسی است که مورد استفاده قرار گرفته است.
بنابراین، تصرفاتی که به قصد آسایش در اموال انجام میگیرد، تصرفات ارزشی نسبی است ولی ارزشی نیست که انسان بدان افتخار کند و رهتوشه آخرت او باشد.
3- صدقه دادن و باقیگذاردن: سومین حالتی که پیامبر(ص) آن را تصرف مالکانه در اموال میداند، تصرفاتی است که انسان در اموال انجام میدهد تا به دیگران خیری برساند و نیکی کند. انفاق و صدقه دادن به معنای دادن مال به دیگران برای استفاده است. در بسیاری از موارد این عمل با ایثار و از خودگذشتگی انجام میشود؛ زیرا با آنکه انسان به آن مال علاقهمند ونیازمند است، ولی آن را در راه رضای خداوند میبخشد و انفاق و صدقه میدهد؛ چنانکه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) اینگونه عمل کردند. (انسان، آیات 8 تا 12)
از نظر پیامبر(ص) تنها چنین تصرفاتی در اموال است که تصرف ارزشی به شکل مطلق است؛ زیرا نه تنها شخص از مال استفاده کرده بلکه با این استفاده برای خود آخرت را خریده و ره توشه آخرتی برای خود فراهم کرده است.
البته صدقه دادن به اشکال گوناگونی انجام میگیرد که قرضالحسنه دادن مال به دیگران نیز از مصادیق صدقه است؛ از همین رو چنین مالی نه تنها باقی و برقرار میماند بلکه آثار آن تا آخرت تداوم مییابد و رهتوشه مضاعفی برای فرد میشود. (بقره، آیات 245 و 261؛ حدید، آیات 11 و 18؛ تغابن، آیه 17)
البته باید توجه داشت که مراد از صدقه دادن در این سخن پیامبر(ص) تنها صدقه اصطلاحی نیست، بلکه هر تصرفی در مال برای رضای خداوند است که شامل دادن زکات، خمس، انفاقات مالی، قرضالحسنه، عاریه دادن و مانند آنها میشود.
از نظر آموزههای قرآنی عمل انفاق در هر شکلی نه تنها موجب باقی ماندن مال میشود و انسان در آخرت از آن سود میبرد، بلکه موجب افزایش مال در همین دنیا نیز میگردد و به جای آنکه مالش کاهش یابد افزایش نیز مییابد و خداوند به آن برکت میدهد. چنانکه در آیه 261 سوره بقره میفرماید: مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیلالله کمثل حبهًًْْ أنبتت سبع سنابل فی کل سنبلهًْ مئهًْ حبهًْ والله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم؛ مثل صدقات کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند همانند دانهای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشهای صد دانه باشد و خداوند برای هر کس که بخواهد آن را چند برابر میکند و خداوند گشایشگر داناست.
پس از نظر پیامبر(ص) انسان در سه حالت است که در مال تصرف میکند و میتواند بگوید این مال و ثروت مال من است. از این سه حالت تنها یک حالت آن دارای ارزش مطلق است؛ زیرا تصرفی است که مال را برای آخرت انسان پیش میفرستد و او را به رهتوشه آخرت مجهز میکند.
بسیاری از مردم گرفتار محبت دنیا میشوند و اینگونه خیال میکنند که آنچه زینت دنیا یا زینت زندگی دنیاست، ارزشی فراتر از آن دارد و میکوشند آن را گرد آورند و پسانداز کنند. (آل عمران، آیه 14؛ حدید، آیه 20) اینان اموال را جمع کرده و شمارش میکنند و گمان میکنند که موجب خلود میشود و یا با آنان خواهد ماند. (همزه، آیات 1 تا 3)
چنین افرادی در حقیقت مالی ندارند؛ زیرا وقتی استفاده نمیکنند، آن چیز، مال حساب نمیشود، بلکه اینان تنها نوکر مال و مملوک آن مال هستند و در واقع نگهبان آن مال برای ورثه میباشند.
امیر مومنان علی(ع) به کمیل میفرماید: ای کمیل! علم از مال بهتر است، علم حافظ توست؛ اما تو باید حافظ مال باشی، مال با بخشش کاسته میشود؛ اما علم به واسطه انفاق فزونی مییابد. (آثار الصادقین جلد 13 صفحه 552)
به هر حال، پیامبر(ص) به انسانها این نکته را میآموزد که مال داشتن موجب افتخار و تفاخر نیست و گردآوری آن سودی ندارد و اینقدر مالم مالم نباید کرد و شخص ثروتمند و مالدار نباید فکر کند همه آنچه جمع کرده از آن اوست بلکه فقط در سه حالت است که میتوان گفت چیزی یا ثروتی مال کسی است که دو حالت آن تنها مفید دنیاست و یک حالت آن باقی میماند و سودش برای آخرت خواهد بود که سعادت ابدی آدمی در آنجاست. بنابراین از مایملک و ثروت دنیا تنها آن مقدار از آن انسان و در ملکیت اوست که یا بخورد یا بپوشد یا انفاق کند و بقیه آنچه دارد عاریتی و متعلق به دیگران است.
خطیب نیرومند و توانا آیتالله محمدتقی فلسفی درباره این حدیث در یک سخنرانی خویش میفرماید: اگر مال را از دیدگاه زندگی بنگری و آن را وسیله رفع نیازهای حیاتی بدانی و در جای خود صرف کنی، تو مالک مالی؛ ولی اگر به ثروت دلبستهای، حب مال در اعماق وجودت نفوذ نموده، به بیماری حرص مبتلا شدهای و در زندگی جز افزایش دارایی هدفی نداری، تو مملوک مالی.
اگر بتوانی در مواقع لازم، از مال، دل برگیری و آن را در مجاری واجب و مستحب صرف نمایی، تو آن را باقی نمیگذاری، ولی اگر حقوق خدا و خلق را نپردازی و از تکالیف دینی و انسانی خود در زمینه مال سرباز زنی، مال تو را باقی نمیگذارد و سرانجام نابودت میکند و حیات معنوی تو را که اساس انسانیت است، از میان میبرد.
اگر مال را به گونهای صحیح و مشروع صرف نمایی، خودت استفاده کنی، رفاه خانوادهات را تامین نمایی، به ارحام فقیرت برسی و مستمندان را مورد حمایت قرار دهی، تو مال را خوردهای، ولی اگر به وظیفه عمل نکنی، بر خود و خانوادهات سخت بگیری، ارحام فقیر و مستمندان را از یاد ببری و همواره در فکر ثروتاندوزی باشی، مال تو را خورده است.