صهیونیسم و تکفیر؛ دو روی یک سکّه! (بخش اول)
احمد بابایی
(1)
مهمترین ابزار شیطان در ساز و کار «سدّ سبیل الله»، ایجاد روحیه ی «نفاق» در اهل مکتب بوده و هست. دو کارکرد مهم «نفاق» در سیستم عملیاتی شیطان عبارتند از: اول/پرهزینه کردنِ استقامت در صراط مستقیم. دوم/تزئین شهوات عملی و شبهات علمی. با عنایت به اینکه در فرهنگ وحی، تنها دین و تنها صراط، «اسلام» میباشد، اتمامِ نعمت و اکمالِ دین به «ولایت» است و معنای «صراط مستقیم» در این منطق، «ولایت امیرالمومنین علیهالسلام» است. با توجه به این تعریف، بازنگری در آیه 16 اعراف، برای شناخت حزب شیطان موثر خواهد بود: ابلیس به خداوند گفت «اکنون که مرا تباه کردی، قطعا در صراط مستقیم در کمین انسانها خواهم بود!»
اگر مفهوم «مهدویت» و «منجی گرایی» از ادیان و کتبِ الهی، حذف شود، میتوان گفت حزب شیطان در اجرایی شدن اهداف خود موفق شده است. «صراط مستقیم»، مسیرِ ازلی و ابدیِ صیرورتِ هستی به سوی ولایت الله است که قیام و استقامت میطلبد و از هبوط آدم ابوالبشر
(علی نبیّنا و آله و علیه السلام) آغاز و به ظهور خاتم الاولیا (ارواحنافداه) منتهی میشود. «صراط مستقیم» مسیر پیشنهادیِ آخرالزمانیِ تمام ادیان و کتبِ الهی برای بندگان خدا در همه ی تاریخ است. حذف منجی گرایی از مکاتب اعتقادی، بهترین یاریِ شیطان در اغوای بندگان است. «فَبِمَا اَغوَیتَنی لَاَقعُدَنَّ لَهُم صِراطَکَ المُستَقیم / اعراف16»
(2)
«وقت معلومِ» شیطان، دوره ی ظهورِ منجیِ آخرالزمان است و موعودگرایی و مهدویّت، برنامه ی علمی و عملیِ همه ی ادیان و کتب الهی برای پایان تاریخ بوده است. شیطان که خود مظهر خُلف وعده است، به خوبی میداند که خداوند هیچگاه خلاف وعده اش عمل نمیکند و یکی از وعدههای آخرالزمانی خدا در قرآن، پایان مهلتِ اغوای شیطان در «وقت معلوم» است و با ظهور موعود(روحی فداه)، گردن آن متکبر لعین به ذوالفقار عدالت قطع خواهد شد. شیطان میداند «ظهور»، پایان زندگی اوست! به همین دلیل، تمام تلاشهای حزب ابلیس، برای انحراف در منجی گرایی ادیان است. این حزب در اجرایی شدنِ اهدافِ خود آنگاه موفق خواهد شد که توفیقِ محو یا تحریفِ مفهومِ «مهدویت» را در ادیانِ الهی بیاید و ابزار اصلی تمام انحرافها و تحریفها «نفاق» است. هیچگاه در تاریخ ادیان، بروزِ نفاق، علنیتر از قومِ «یهود» نبوده است. این قوم، جز نسبتِ نامی، هیچ ربطِ معرفتی با حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) ندارد و (متاسفانه) یگانگی حیرت آوری با قبطی گری و سیتینیزمِ مفهومی دارد. نژاد یهود تحت آموزشهای کابالائیستی، بصورت جدی و آشکار، در خداستیزی و پیامبرکُشی و تحریف، قدم بر میداشت. ریشه ی دشمنی بنی اسرائیل با موعود آخرالزمان در بیم ابلیس از وعده ی قرآنی «وقتِ معلوم» است. قرآن مصرّانه در پی معرفی دشمن دین به دینداران است و به امت آخرالزمان تذکر میدهد «قطعاً، «یهود» را دشمنترین دشمنان خواهید یافت!» و در جایجای آیات «عداوت بیپایان شیطان» را یادآوری میکند. منطق شیطانیِ موعودستیزی، باطنِ نژاد یهود است و انحراف و تحریف و نفاقِ نژاد یهود، بروز علنیِ شیطان میباشد!
(3)
«مومن» به مُوحّدی گفته میشود که به «همه» انبیا و اولیا
(علیهم السلام) معتقد باشد. (حتی اگر آن مومن در عصری زندگی کند که برخی از انبیا و اولیای الهی متولد نشدهاند مانند مومنین قوم بنی اسرائیل که در دوره ی موسای کلیم الله میزیستند و نگاهشان به پیامبری چون مسیح و احمد مختار صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام و مهدی موعود روحی فداه، میبایست نگاهی کاملاً منجی گرایانه و آخرالزمانی بوده باشد و ایمان به «انبیا و اولیاءِ متولدنشده» نیز جزء «اسبابِ ایمان» محسوب میگردد. میبینیم که این اسبابِ ایمان بارها و بارها به تصریح، هم در زبان انبیاءِ هر عصری و هم در کتابهای الهی قید شده است.) اگر در ایمانِ هر امتی جایگاه «موعودگرایی» خالی باشد، نقص بزرگی در ایمان آن امت وجود دارد و اغراق نیست که «ایمانِ ناقص» را پشتیبانِ «نفاق» و خطرناکتر از «کفر» بدانیم. شیطان همواره برای به تاخیر انداختنِ «وقت معلوم» با انواع مکرها ادیان و کتب الهی را دچار تحریف و انحراف کرده است و در این نفاق، نژاد یهود الگوی همه کجروی هاست! اراده شیطانی نژاد بنی اسرائیل و ردپای شیطان گراییهای نژاد یهود، در ایجاد انحراف و تحریفِ سه دین بزرگ توحیدی (یعنی دینهای موسوی و عیسوی و محمدی صلی الله علیه و آله و سلم) پیداست و البته بزرگترین عملیاتهای این تفکر الحادی درباره «اسلام» و «ولایت» بود و عزم شیطانی یهودیانِ خداستیز برای انحراف و تحریف اسلامِ عزیز ابزاری از جنسِ نفاق میخواست... امروزه، «سلفی گری تکفیری» نماینده همان «نفاقِ ضدمهدویت» است که به صورت بنیادگراییِ بیمار و عقب افتاده، ابزار شیطان برای ستیز با «وقت معلوم» شده است!
مجموعه ی شیطان و یهود و نفاق، در جسارت به کتب الهی با سوزاندن و انهدام و منع کتابت و نشر و جلوگیری از قرائت و مقابله با تدبر و تفکر و با تحریف (ظاهری و باطنی) و ... قرنها و قرنها سیستم اغوا را در جهان حاکم کردهاند. به اعتراف تاریخ ادیان و به اذعان علمای دین شناس، نام پیامبر آخرالزمان (صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه اطهار (از امیرالمومنین تا مهدی موعود علیهم السلام) در تمام کتب الهی (به اختصار یا به تفصیل؛ به رمز یا صریح) قید شده است. افشای مصادیق برای اقوام مختلف، واکنشهایی متفاوت داشته است، تا پیش از نژاد یهود، هر قومی که به توحید و نبوت زمان خود، «مومن» بود، بالتبع، به سلسله ی اخرالزمانی موعود نیز معتقد بود. متاسفانه رشته ی این تربیت ایمانی در مقطع تاریخی «بنی اسرائیل» سست شد و رگه باریکی از اعتقادات منجی گرایانه به نسلهای بعدی ارث رسید. (آن هم به رنجها و مصائبی که انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام متحمل شدند.) نژاد یهود، در قبالِ موضوعات آخرالزمانی واکنشی کاملاً غیرالهی نشان داد. حسادت و تکبرِ این نژاد (که شبیهترین موجودات به شیطانند!) در رفتار تاریخیِ آنان با مفهومِ «موعود گرایی» پیداست. اوج کینه ورزی آنان را در تحریف کتب الهی و عزم به ارعاب و ارهاب انبیا و اولیا (علیهم السلام) و فتنه انگیزیهای آنان میبینیم. گوئیا صراحت انبیا و کتب الهی به نام اولیای آخرالزمانی، عامل اصلی شعله ور شدن کینههای این نژاد شیطانی بوده است!! شاهدیم که چه بلایی به سر ادیان و کتب آمد... ادیان و کتب الهی در پی ترویج این مفهوم به انسانها بودند که «وقت معلوم» نزدیک است. (اصولا، نه تنها ظهور و «وقت معلوم»، بلکه قیامت نیز نزدیک است.) در حالی که «شیطان» با توجه به وعده عذاب الهی از «وقت معلوم» میهراسد. نژاد فرعون زده ی یهود، دچار نکبتِ «شیطان گرایی» و «شیطان پرستی» شده بود. گرایش به سِحر و اهمیت ساحران در جوامع یهودی و ارتباط گیری با کافرانی از اجنّه (برای سوء استفادههایی غیرقابل باور!) زنجیرهای از انحرافات شدید اعتقادی و اخلاقی را ساخته بود که با استعداد فسادطلبانه ی این نژاد و تاثیرپذیری از متنفذین کابالیست، در سدههای بعدی منجر به ایجاد صهیونیسم عقیدتی شد. نژادپرستی و نگرش فراماسونی به اقتصاد و سیاست و فرهنگ و هنر، از تبعات سیتینیزیمِ پنهان در اعتقادات این نژاد بود! این نژاد، هیچگاه در پی تبلیغ «دین موسوی» نبوده و نیست، زیرا «یهود» را یک نژاد برتر میداند که اذن آلودگیِ نسلی ندارد! این جهان بینی خطرناک، شبکه پیچیدهای از افکار و گفتار و رفتارِ ایدئولوژیک ساخته است که کشتن انسانها را برای نژادِ «کم جمعیتِ» خود نافع میداند. امروزه «سلفیان» نقش تیغهای آخته ی این نژاد پلید را در جوامع اسلامی بازی میکنند!
یهود در هر عصری به فراخور نیازهای آن عصر، کارویژههای خاصی برای خود تعریف میکردند: دورهای از تاریخ: گوساله پرستی و سامری گری؛ در برشی از تاریخ: «مسیح ستیزی» و مسیحی آزاری؛ در روزگاری: قتل و کشتار پنهان و مرموز انسانهای بیگناه در اروپا و آسیا و آفریقا؛ در دوره ای: تحریک رازآلود کلیسا به جنگهای صلیبی؛ در برههای از زمان: نشر هتاکیهای بیسابقه به مقدسات مسیحیان و مسلمانان؛ و ... اصولا این قومِ متکبر حسدورز، از هیچ کاری ابا نکردند! کشتن انبیا (بغیر حق)، برای هیچ گروهی چون «این نژاد»، ساده نبود: «بنی اسرائیل، در نیم روز، هفتاد پیامبر را کشتند و سپس با آسودگی به سرِ کار و مغازههای خویش بازگشتند...! گوئیا هیچ اتفاقی نیفتاده است...!»
هنوز موضوعاتی چون مصائب عیسای مسیح و آزار روحی مریم مقدس (علی نبینا و آله و علیهما سلام) و قتل هاشم (جدّ رسول اسلام صلی الله علیه و آله) و مرگ رازآلود عبدالله (پدر بزرگوار رسول خدا صلی الله
علیه و آله وسلم) و ترورهای ناموفق نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حتی پیچیدگیهای خاصی که در موضوع رحلت یا «شهادت» پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم وجود دارد، مشتِ بسته یهود را نشان میدهند. ردّ پای این نژادِ شبکهای را در سرگذشت خونبار و زندگی دردآور و شهادت مظلومانه اهل بیت علیهم السلام (به راحتی) میتوانیم رصد کنیم.
(4)
منافقینی که اراده کردند قرآن و ولایت را از هم جدا کنند باور نداشتند که این دو «ثقل» جدایی ناپذیرند و متوجه نبودند که همین قرآن
(که به اعجاز الهی، تحریف نشد) بدون ولایت مهجور خواهد شد!
با توجه به اینکه همه نبوتها مقدمه «ولایت» و همه ولایتها مقدمه «مهدویت» و ظهور منجی موعود بوده است و با توجه به اینکه تصریح کتب و ادیان به نام مبارک اولیای آخرالزمانی روحیه ی ستیز و کتمان را در شیطان و یهود شعله ورتر کرد و تحریفهای اساسی و انحرافات منافقین آغاز شد و ادامه یافت، حقیقتاً «تحریف نشدنِ» قرآن کریم خود به تنهایی معجزهای واجب الشکر است! اما نکته گریه آور داستان اسلام اینجاست: همین کتابِ تحریف نشده آسمانی، بدون ولایت، مهجور ماند. زخمهای بیشماری بر مفاهیم قرآن وارد شد که مرورش مانند قرائت سطرهای مقتل سیدالشهدا علیه السلام پر از آه و ناله است! زخمهایی که حاصلِ آتش و هیزم و مسمار و ... بود. زخمِ نفاق...!
یهودیان امت اسلام (منافقین) دست خود را برای تحریف بسته میدیدند. (در دو فضا به دلایل اولیه بسته شدن دست تحریفگران اشاره مینماییم: الف/جمع آوری دقیق کتاب الله و نهضت حفظ قرآن و اصرار متعمدانه پیامبر رحمت صلی الله علیه و اله و سلم به عرضه محفوظات مردم به اسناد مکتوب و در دسترس بودن اسناد مکتوب و آموزش دقیق و روزآمدِ مسلمانان و...
ب/عدم صراحت قرآن به نام اولیای آخرالزمان علیهم السلام که دیگر حسادتها و حساسیتها را تحریک نمیکرد و نوع وارد شدن به موضوعات ولایت و عصمت و امامت که غالباً در دل مباحث غیرمرتبط مطرح میشد و از جلب توجه حسدورزانِ منافق جلوگیری میکرد و از طرفی دیگر، عموماً موضوعات اساسی ولایت و امامت، بصورت قواعد فکری و منطق معرفتی طرح شده است و یافتن این چارچوبهای اعتقادی، نیاز به تعقل دارد و همین، باعث دوری اذهان شیطانی از مفاهیم پراهمیت بوده است...)
یهودیان امت اسلام که دست خود را برای تحریف لفظی قرآن، بسته میدیدند دچار «مکر الهی» شدند. آنها نمیدانستند (به مکر الهی) که قرآن و ولایت دو ثقل جدایی ناپذیرند و جاهلانه بر طبل اکتفا به کتاب الله میکوبیدند. آنان به خیال خود با طرح قرآن (به عنوان «تنها» سند اتکای دین اسلام) در پی منزوی کردن «ولایت» بودند. در حالی که (به اراده خداوند) قرآن و ولایت پشتیبانِ فکری و حامیِ عملی یکدیگرند. پدافند غیرعامل وحی، اینگونه بود که بدن ذکر نام مصادیق، چارچوبها و حصرها و اصول ولایت بیتحریف ماند. ومکروا و مکرالله والله خیرالماکرین!
(5)
دینی که در پی هدایت تاریخ و تبیین آینده دنیا و «مهندسی زمانه» نباشد دین تاریخ مصرفدار است. دین، بدون نگرش آخرالزمانی، دینِ ناقص است. دینی که در پی نزدیک کردن «وقت معلوم» نیست همکار شیطان است!
در دین اسلام (که تنها مکتب آخرالزمانی و ازلی/ابدی است) با تمام پیچیدگیهای موضوع ولایت و مهدویت، خداوند اراده کرد که چارچوبهای ولایت و مهدویت در قرآن کریم بدون تحریف باقی بمانند و چون ادیان و کتب سابق، دچار تحریفات شیطانی یهود نگردد. با چارمیخه شدن قواعد موعودگرایی در عالم، دیگر، تاخیر در «ظهور منجی» و «وقت معلوم» آسیبی به حقانیت اسلام و آفتی به اراده ی مومنین وارد نمیکند.
نفاق با شعار «کفانا کتاب الله» وارد یک بازی «از پیش باخته» شده بود! در یک لایه از این اتفاقات، ظاهراً «قرآن» در جامعه مسلمانان، مطرح میشد؛ در لایهای دیگر، قرآن مهجور و غریب و مظلوم شد؛ در لایهای باطنی تر، قرآن راه خود را در فطرتها و قلبها مییافت؛ در لایهای پیچیده تر، معنای ایمان به «غیب» با غیبت امام و ایمان به «شهاده» با ائمهای که ظهورشان تحمل نشد سازگاری نشان میداد؛ ... به همین صورت، قرآن و امام، آرام آرام در تلاقی آخرالزمانی به هم میرسند... متاسفانه این حالت مهجور بودن قرآن، تا زمانی که نیاز به امام، عالمگیر نشده است و تا هنگامی که دستِ عقل انسانها به دامانِ وحی نرسیده است، ادامه خواهد یافت.
تا هنگامیکه زمان ظهور «کلّ دین» فرا نرسیده است امر بر «تقیّه» است و قرآن کریم برای حفظ اسرار اسلام و همچنین برای اجرای امرِ الهیِ «تقیّه» از همه اهل ایمان، پیش روتر و شایستهتر است! عظمت قرآن در همین «مکر الهی» است که با استفاده از قواعد استتارِ مفهومی (و پدافند غیرعامل در برابر «دینِ ناقص») بدون اینکه از ائمه اطهار و مهدی موعود علیهم السلام نام ببرد، از ائمه اطهار و مهدی موعود علیهم السلام نام برده است!! نفاق (که طبقه حاکم در دینِ ناقص است) همیشه در بیم روزگاری است که وقتِ علنی شدن «کلّ دین» و «دین کلّ» برسد. انگشت اشاره «لیظهرالدّین کلّه» به سوی روزگاری است که به کمال عقلها، دوره ی «ظهور ولایت» برسد.
«خلافت سیاسی» و «حکومت ظاهریِ» ائمه طاهرین علیهم السلام موضوعی است که به واسطه جهل و نفاق و انحراف و فسق و اعوجاج و... (متاسفانه) در جامعه جاهلی اعراب، قابلیت عملیاتی شدن را نداشت و بدون شک، ساحتِ علم الهی منزّه است از جهل نسبت به این موضوع. در علم الهی مبرهن است که شیطان از بیم «وقت معلوم» میخواست مانع از میلاد موعود آخرالزمان گردد.
موضوع دشمنان خدا (حتی) خلافت سیاسی غاصبان و منافقان هم نبود بلکه هدف از همه رفتارهای عداوت آمیز آنان برای انحراف و تحریف در حقیقتِ «موعودگرایی» است. آنان در پی ایجاد جنگهایی دامنهدار و آشکار بودند که به «سازمان نفاق» اجازه قطع «نسلِ کوثر» را بدهد و میبینیم که صبرِ خارق العاده اهل البیت علیهم در مقابل جنایات، بازی دشمنان خدا را به هم ریخت. (فی المثل: آیا صبر امیرالمومنین علیه السلام در فجایع خونین مدینه و یا صبر ایشان در شهادت صدیقه طاهره علیهاسلام «معجزه» نیست...!؟) همانگونه که قرآن کریم نیز در بستنِ راه تحریف یهود، معجزهای دیگر در دل داشت. در حالی که حزب شیطان و شجره خبیثه، به دنبال ایجاد جنگهایی به نیت قتل ائمه علیهم السلام بودند، اهلبیت علیهم السلام (در عین توانایی و دانایی برای هرگونه مقابله به مثلی) صبر کردند زیرا همچون قرآن، با نگرش آخرالزمانی وظیفه خویش میدانستند که چارچوبهای معرفتی اسلام را تا آمادهسازی فضای ظهور مهدی (روحی فداه) حفظ کنند.