kayhan.ir

کد خبر: ۳۳۰۵۱
تاریخ انتشار : ۰۵ دی ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۴
رویدادهای خارجی

وقتی روزگار روی خوش نشان می‌دهد!

ده سال پیش سونامی خانواده «جمالیا» را از هم پاشاند. او برای سال‌ها هیچ خبری از دو فرزند مفقودش نداشت. سرنوشت اما در دهمین سالگرد سونامی به این زن اندونزیایی روی خوش‌اش را نشان داد.

26 دسامبر 2004 جمالیا مشغول پهن کردن رخت‌های شسته روی بند بود و سه فرزندش نیز مشغول تماشای تلویزیون. وقتی ناگهان زمین شروع به لرزیدن کرد، آنها سراسیمه از خانه‌شان که تنها 500 متر با دریا فاصله داشت، به خیابان فرار کردند. جمالیا و شوهرش «رانگوتی» فریاد بلند مردم در حال فرار را می‌شنیدند که داد می‌زدند: «آب داره میاد!»
جمالیا و اعضای خانواده‌اش موفق شدند خود را به بازار محلی برسانند. در آنجا بود که موج‌های عظیم آنها را از هم جدا کرد. دیوار بلندی از آب جمالیا و پسر 8 ساله‌اش را در خود فرو برد، اما آن دوتوانستند علی‌رغم پرقدرت بودن این موج عظیم همچنان به یکدیگر بچسبند.
در سوی دیگر، «رانگوتی» دو فرزند دیگر خود را که 5 و 2 ساله بودند، روی یک تخته چوبی بزرگ گذاشت و خودش تا جایی که توان داشت تخته را محکم گرفت. زمانی که موج پرقدرت به دریا بازگشت، رانگوتی دیگر توان چنگ زدن به تخته را نداشت و موج او را هم با خود به عقب کشید.چند ساعت بعد جمالیا و پسرش، رانگوتی را در گوشه خیابان پیدا کردند؛ با نگاهی تهی که جمالیا به راحتی می‌توانست در آن بخواند که دو فرزند دیگرشان ناپدید شده‌اند. آنها که کاری از دستشان برنمی‌آمد و همه زندگی‌شان را از دست داده بودند، همراه با دیگر پسرشان در خانه اقوام سکونت کردند. یک فرزند دیگر هم به جمع این خانواده افزوده شد، اما همچنان خبری از دو فرزند مفقودالاثر نبود.در ماه ژوئن امسال واقعه‌ای تازه رخ داد. برادر جمالیا برای وی تعریف کرد که او دختربچه‌ای در استان آچه را دیده است که شباهت زیادی به کودکی‌های جمالیا داشته است.برادر جمالیا پس از پرس و جو متوجه می‌شود که این دختر یکی از بچه‌های یتیم شده براثر سونامی است. این دختربچه خاطرات روشنی از رخدادهای پیش از سونامی در ذهن نداشت. او فقط می‌توانست به یادآورد که همراه با برادرش روی یک تخته چوب بوده و سپس مردم تنها او را در ساحل پیدا کرده‌اند و به خانه‌ای برده‌اند.جمالیا پس از شنیدن این داستان راهی استان آچه می‌شود تا با این دختر ملاقات کند. او برای سه روز اجازه می‌یابد تا این دختر را همراه خود به شهر ساحلی میولابوه، جایی که خانواده پیش از سونامی در آن زندگی می‌کرده، ببرد.دختربچه پس از دیدن خانه مادربزرگ که از سونامی جان سالم به در برده بود، اندک‌اندک گذشته را به یاد می‌آورد. جمالیا خانواده‌ای را که سرپرستی این کودک را تا آن زمان در اختیار داشت راضی می‌کند تا او را به وی بدهند.او و همسرش استطاعت مالی برای انجام آزمایش دی‌ان‌ای و تشخیص اینکه این دختر واقعاً فرزند آنهاست، نداشتند. با این حال این خانواده پس از مشاهده اینکه این دختربچه واقعاً جمالیا و رانگوتی را پدر و مادر خود می‌داند، متقاعد شدند که آنها والدین واقعی این کودک هستند.سرنوشت بار دیگر به یاری این خانواده می‌آید. داستان جمالیا و یافتن یکی از فرزندانش پس از ده سال به موضوعی خبرساز در اندونزی تبدیل می‌شود. رسانه‌ها تصویر فرزند دیگر جمالیا را که همچنان مفقود بوده است، منتشر می‌کنند.زنی در سوماترا پس از مشاهده تصویر پسربچه گم شده، متوجه شباهت غریب وی با پسر بی‌خانمانی می‌شود که او هر بار برایش غذا می‌برد. این زن سپس تصویری از جمالیا را نشان این بسربچه می‌دهد. پسر پس از دیدن عکس فریاد می‌زند: «این مادر من است!»
یک تماس تلفنی جمالیا را از زنده ماندن پسرش آگاه می‌کند و او برای دیدن فرزندش راهی سوماترا می‌شود. در دیدار این دو با یکدیگر برای جمالیا محقق می‌شود که سرنوشت از در مهربانی با وی درآمده و او بار دیگر فرزندانش را در کنار خود دارد.ده سال پس از وقوع سونامی، این خانواده شانس یافتن دوباره یکدیگر را پیدا کرده و حالا بار دیگر همه با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنند.