kayhan.ir

کد خبر: ۳۲۸۳۷
تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۲
سنجش ایدئولوژی‌های مدرن- 24

تفسیر سوسیالیستی از مسیحیت(پاورقی)


Research@kayhan.ir
رئوس اصلي آراء‌ سوسياليستي اوئن را مي‌توان اين‌گونه برشمرد:
1- رابرت اوئن مخالف مالكيت خصوصي بر ابزار توليد بود.
2- اوئن گرايش آشكار آته ئيستي و دين‌ستيزانه داشت.
3- اوئن با نظام خانواده نيز مخالف بود.
4- اوئن به دنبال تأسيس نظام اخلاق اومانيستي‌اي بود كه بتواند مروّج آراء سوسيال- دموكراتيك او باشد.
5- اوئن به لحاظ نظري در مقايسه با سن سيمون از عمق و قدرت تأثيرگذاري كمتري برخوردار است، اما يك سوسياليست (و در بيان دقيق‌تر يك سوسيال دموكرات) است. البته برخي وجوه آراء او براي سوسيال- دموكرات‌هاي خلف او قابل پذيرش نبوده و آن را افراطي تلقي مي‌كردند. اما در اين نكته ترديدي نيست كه جريان سوسيال دموكراسي به ويژه در انگلستان از آراء اوئن تأثير بسياري پذيرفته است.
6-   اوئن به لحاظ استراتژي مبارزاتي خود، فردي رفورميست بود و با هر نوع انقلاب و تحول راديكال و بنيادين مخالف بود. اوئن معتقد بود كه از طريق بسط آموزش (برپايه علم مدرن) مي‌توان منافع خصوصي را باهم سازش داد و شرايط اجتماعي را «اصلاح»‌ كرد. اوئن فردي سوسيال- رفرميست بود.
7-  رابرت اوئن معتقد بود كه شخصيت و رفتار انسان‌‌ها تا حدود بسيار زيادي محصول محيط آنها و شرايطي است كه در آن تربيت و پرورش يافته‌اند. از اين‌رو وي بر اين باور بود كه برپاية بسط آموزش و تربيت همگاني و اصلاح نظام آموزشي و محيط اجتماعي و پرورشي، مي‌توان شخصيت و رفتار انسان‌‌ها را دگرگون كرد.
رابرت اوئن كوشيد تا از طريق ايجاد اجتماعاتي مطابق ايده‌آل‌‌ها و آرمان‌هاي ذهني‌اش در منطقه‌اي كوچك در آمريكا (در «ايالت اينديانا») نمونه‌اي عيني از اتوپياي خود پديد آورد، اما در اين كار شكست خورد. وي سرانجام در سال 1858 ميلادي ناكام از تحقق عقايدش درگذشت.
اتين كابه و «ايكاريا»ي او
اتين كابه در سال 1788 ميلادي در شهر «ديژون» به دنيا آمد. پدرش به حرفة بشكه‌سازي اشتغال داشت. وضع مالي خانواده‌اش نامساعد بود و اتين براي ادامة تحصيل در مدرسه با مشكل روبرو شد. مدتي پدرش به آموزش او پرداخت و چندي نيز اتين كابه به خودآموزي و نيز كاروزري در يك دفتر وكالت مشغول گرديد. كابه، بيست و هفت ساله بود كه بوربون‌‌ها پس از سقوط امپراطوري ناپلئون به سلطنت فرانسه بازگشتند. اتين‌كابه در مقام يك حقوق‌دان در جهت دفاع از حقوق اقشار فرودست اجتماع به فعاليت پرداخت. پس از انقلاب سال 1830م. فرانسه و روي‌كار آمدن رژيم «لويي فيليپ» مدتي به همكاري با آن حكومت پرداخت. در اين مقطع به نمايندگي مجلس در فرانسه انتخاب شد و روزنامه‌اي به نام «هوادار مردم» منتشر كرد و به انتقاد از حكومت لويي فيليپ پرداخت. از اين‌رو تحت تعقيب حكومت قرارگرفت و به انگلستان گريخت. در آن كشور با آثار و آراء رابرت اوئن و برخي سوسياليست‌هاي ديگر آشنا شد و مبلّغ «سوسياليسم» گرديد.
كابه به تفسير سوسياليستي از مسيحيت پرداخت. او فردي مسيحي بود، اما با تكيه بر برخي عناصر انديشه مسيحي، تفسيري سوسياليستي از مسيحيت ارائه مي‌كرد. طرفداران و ايدئولوگ‌هاي ليبراليست در حركتي در جهت معكوس كابه، مسيحيت را به گونه‌اي تفسير مي‌كردند كه مؤيد اقتصاد و اخلاقيات سرمايه‌داري مدرن به نظر آيد.
اتين كابه در سال 1837 مورد عفو قرارگرفت و به فرانسه بازگشت و كتاب سفر به ايكاري را منتشر كرد. در كتاب سفر به ايكاري، كابه به ترسيم يك اتوپياي اشتراكي به نام «ايكاري» مي‌پردازد. او در نگارش سفر به ايكاري از اتوپياي تامس‌مور الهام گرفته است. در كتاب سفر به ايكاري، يك لُرد انگليسي به نام ويليام كاريسدال با سرزمين ايكاري آشنا مي‌شود و به توصيف آن مي‌پردازد. اتين كابه در هيأت توصيف سرزمين خيالي ايكاري به ترسيم اتوپياي سوسياليستي مدنظرش مي‌پردازد. مدينه سوسياليستي كابه تحت عنوان ايكاري، يك مدينه تكنيكي است و مبتني بر نوعي نظام سوسياليستي صنعتي مدرن مي‌باشد.
شعار معروف «هركس به اندازة استعدادش كار كند و به اندازة نيازش از مواهب و سرمايه‌‌ها بهره‌مند گردد» (كه ماركس آن را شعار مرحلة كمونيستي ايده‌آل خود قرارداده بود) توسط اتين كابه، پيش از ماركس عنوان گرديده بوده است.
ايكارياي موردنظر كابه، نوعي رژيم جمهوري در ذيل دموكراسي اومانيستي است. در ايكاريا نوعي تلقي اومانيستي- سوسياليستي از مذهب حاكم است. كابه به استمرار نظام خانواده معتقد بود.
اتين كابه يك سوسياليست تمام عيار است كه براي تحقق آرمان‌هاي خود به دنبال اتخاذ رويكردهاي «صلح‌جويانه» است. او مثل بابوف، خواهان انجام قيام مسلحانه و پيگيري مبارزات خشن و خونين نبود. البته كابه معتقد بود كه براي تحقق آرمان سوسياليستي‌اش لاجرم بايد به نيروي طبقه كارگر و اقشار فرودست اقتصادي- اجتماعي تكيه نمايد و به سازماندهي آنها بپردازد، اما معتقد به استراتژي مسالمت‌آميز به منظور پيشبرد اين اغراض سوسياليستي بود. كابه درميان گروه‌‌ها و طبقات اجتماعي به ويژه كانون توجه خود را بر طبقه كارگر صنعتي (پرولتاريا) متمركز كرده بود. همين توجه كابه به «پرولتاريا» موجب شده بود كه ماركس و انگلس بعضاً و در مواردي از او سخن گفته و آراء كابه را «جلوه‌هاي ساده و بي‌آلايش نهضت كمونيستي كارگران» بنامند. در واقع آنها هم از كابه تأثير پذيرفتند و هم به او انتقاد مي‌كردند و در عين حال از وجوه سوسياليستي انديشه‌هاي كابه و توجه‌اش به نيروي طبقه كارگر صنعتي (به جاي توجهي كه في‌المثل سن سيمون به تكنوكرات‌‌ها داشت، و يا كوشش نافرجامي كه اوئن براي تحقق آراء و آرمان‌هايش مصروف توجيه سرمايه‌داران مي‌كرد) استقبال به عمل مي‌آوردند. اتين كابه نيز تلاش كرد تا به تأسيس نمونه‌اي عملي از ايكاري در زميني در ايالت تگزاس آمريكا بپردازد، اما شكست خورد و به فرانسه برگشت.
اتين كابه در سال 1856 ميلادي ناموفق از عينيت بخشيدن به ايده‌آل‌‌ها و آرمان‌هايش در فقر و وضعيتي مشقّت‌بار درگذشت. رساله‌‌ها و كتاب‌هاي كابه (آثاري مثلِ‌ كارگر: بدبختي‌هاي واقعي‌اش و علل و درمان اين بدبختي‌ها، چرا كمونيست هستم؟، مسيحيت حقيقي پس‌از عيسي مسيح) در زمان حيات او و نيز سال‌هاي پس از مرگش نقش مهمي در ترويج آراء سوسياليستي راديكال در ميان اقشار عوام و كم‌سواد اجتماع فرانسه داشتند. مؤلفه‌هاي اصلي آراء سوسياليستي كابه را مي‌توان اين‌گونه فهرست كرد:
1- كابه معتقد به نفي مالكيت خصوصي ابزار توليد و به اصطلاح  «ملي كردن» آن بود.
2- كابه معتقد بود اراضي كشاورزي نيز بايد ملي گرديده و مالكيت خصوصي زمين به طور كامل ملغي گردد.
3- سوسياليسم مدنظر كابه، نوعي سوسياليسم صنعتي و تكنيكي است. اتوپياي كابه يعني سرزمين ايكاري نيز صبغه‌اي كاملاً تكنيكي دارد.
4- كابه معتقد به اقتصاد سوسياليستي مبتني بر برنامه‌ريزي و توليد و توزيع برنامه‌ريزي شده و سازمان يافته است.
5- بنابه باور كابه از وظايف يك دولت سوسياليستي، اجراي برنامه‌هاي آموزشي و تربيتي براي كارگران و نيز تأمين و توزيع كالا‌ها و مايحتاج زندگي آنها است.
6- كابه معتقد بود كه سوسياليسم مدنظر او از طريق موعظه و نصيحت به سرمايه‌داران و درخواست‌ از آنها امكان تحقق ندارد. كابه معتقد به سازماندهي طبقه كارگر و آموزش و انسجام بخشي به صفوف اعضاي اين طبقه و پيشبرد يك مبارزة سياسي (و نه خشن و مسلحانه) به منظور به دست آوردن موفقيت و تحقق ايده‌آل موردنظرش بود.
در قياس با سن سيمون و اوئن، كابه سوسياليستي راديكال‌تر و مصمّم‌تر است وجه نظر راديكال سوسياليستي در آراء كابه بسيار بيش‌از سن سيمون، اوئن و يا برخي چهره‌هاي سوسياليست نيمه اول قرن نوزدهم اروپاست.
يك خياط سوسياليست: ويلهلم وايتلينگ
ويلهلم وايتلينگ يك خياط آلماني بود كه انديشه‌هاي راديكال سوسياليستي داشت. ويلهلم وايتلينگ در سال 1808 ميلادي در يك خانوادة فقير به دنيا آمد. از كودكي به منظور امرار معاش به حرفة خيّاطي مشغول شد. در سال‌هاي جواني به پاريس رفت و با انديشه‌هاي سوسياليستي آشنا شد. در سال 1838 در پاريس جزوه‌اي به زبان آلماني تحت عنوان بشريت آن‌چنان كه هست و آن چنان كه بايد باشد منتشر كرد. به دليل فشار و تعقيب دولت فرانسه ناگزير به سوييس رفت. در آن‌جا نيز به نگارش و انتشار آثاري پرداخت كه موجب دستگيري‌اش توسط دولت سوييس گرديد. پس از آزادي از زندان، به انگلستان رفت و به كمك عده‌اي از هم‌فكرانش به تأسيس انجمن هواخواهان عدالت پرداخت. انجمن هواخواهان عدالت در ميان كارگران آلماني زبان شهرهاي لندن و زوريخ داراي شعبه‌هايي بود. از ميان همين شعبه‌‌ها بود كه بعد‌ها اتحاديه كمونيست‌‌ها پديد آمد. در سال 1848 ميلادي ماركس و انگلس رسالة مانيفست كمونيست را براي «اتحاديه‌ كمونيست‌ها» و به عنوان مرام‌نامة آن نوشتند.
وايتلينگ در سال‌هاي دهة 1840 ميلادي در ميان كارگران آلماني ساكن شهرهاي مختلف اروپايي به عنوان يك تئوريسين و ايدئولوگ سوسياليست راديكال صاحب نفوذ و اعتبار بسيار گرديده بود. البته وايتلينگ صرفاً به عنوان يك ايدئولوگ سوسياليست نبود كه فعاليت مي‌كرد،‌ او از توان سازماندهي و پيشبرد كار تشكيلاتي نيز برخوردار بود و در تأسيس تشكّل‌هاي مخفي و نيمه‌مخفي سوسياليستي راديكال در ميان كارگران در سال‌هاي دهة 1840 م.  نقش مهمي برعهده داشت.
وايلتينگ، سوسياليستي بود كه آراء‌ خود را به تفسيرهاي مدرنيستي- سوسياليستي خاص خود از مسيحيت مستند مي‌كرد. لحن و زبان برخي نوشته‌هاي او نيز حالتي شبيه موعظه‌هاي كشيش‌‌ها و مبلّغان مسيحي داشت و همين امر موجب رنجش خاطر سوسياليست‌هاي ماترياليستي مثل ماركس را فراهم مي‌ساخت. وايتلينگ، در سال 1846 ميلادي در شهر «بروكسل» با ماركس ديدار كرد.
در آن زمان ماركس در بروكسل مشغول تشكيل مركزي براي ارتباط گروه‌هاي كمونيستي اروپا بود. ملاقات اين دو يك فاجعه بود: ماركس با تكبّري روشن‌فكرانه، بر كارگري خودآموخته تاختن گرفت و اورا به جهالت و ساده‌انگاري متهم كرد. وايتلينگ هم به نوبة خود معتقد بود كه چون در بي‌نوايي و بدبختي‌هاي پرولتاريا شريك بوده، ناچار وضع كنوني و چشم‌انداز آيندة اين طبقه را بهتر از يك محقّق خشك آيين درك مي‌كند.
مدت زماني پس از اين ديدار، وايتلينگ به آمريكا رفت، اما با آغاز امواج انقلابي سال 1848 در كشورهاي مختلف اروپا دوباره به اين قاره بازگشت و به فعاليت‌هاي انقلابي پرداخت. پس از شكست انقلاب 1848 در آلمان و در آستانة به قدرت رسيدن لويي‌فيليپ در فرانسه، وايتلينگ مجدداً به آمريكا رفت و تا پايان عمر در آنجا بود. وايتلينگ در آمريكا نيز به ترويج آراء سوسياليستي‌اش پرداخت و كوشيد تا به سازماندهي تشكل‌هاي سوسياليستي در ميان آلماني‌هاي مقيم اين كشور بپردازد. ويلهلم وايتلينگ در سال 1871 ميلادي درگذشت. رئوس و ويژگي‌هاي اصلي آراء وايتلينگ را مي‌توان اين‌گونه برشمرد:
1- ويلهلم وايتلينگ نويسنده و تئوريسين مروّج سوسياليسم راديكال بود. وايتلينگ، مثل كابه يك سوسياليست تمام‌عيار بود.
2- وايتلينگ از ميان اقشار و طبقات فرودست اجتماع برخاسته بود و به منظور پيشبرد آراء خود به سازماندهي و فعاليت تشكيلاتي و منسجم و انقلابي كارگران صنعتي اميد بسته بود. وايتلينگ مثل ماركس و برخي سوسياليست‌هاي راديكال ديگر آن زمان معتقد بود كه تحقق آرمان‌هاي سوسياليستي از طريق نصيحت و جلب‌نظر سرمايه‌داران امكان‌پذير نمي‌باشد. او فكر مي‌كند كه قدرت نشأت گرفته از پرولتارياي سازمان‌يافته و فعال است كه مي‌تواند آرمان‌هاي سوسياليستي مدنظر اورا محقّق نمايد.
3- وايتلينگ به عنوان يك سوسياليست راديكال به استراتژي حركت توطئه‌گرانه و سازمان‌يافته به منظور نابودي رژيم سرمايه‌داري باور دارد. در واقع، وايتلينگ برخلاف اتين كابه و رابرت اوئن معتقد نبود كه از طرق مسالمـت‌آميز مي‌توان به تحقق آراء سوسياليستي اقدام كرد. وايتلينگ به حركت سازماندهي شدة پرولتاريايي به منظور سرنگوني سرمايه‌داري و تحقّق سوسياليسم مطلوبش اعتقاد دارد. البته وايتلينگ براي پيشبرد مبارزات سازمان‌يافتة كارگري مدّنظرش، داراي استراتژي و برنامة مشخص و منسجمي نبود و به نظر مي‌آيد كه به نوعي حركت‌هاي طغيان‌گرانة آميخته به تاكتيك‌هاي تروريستي باور داشته است.
4- وايتلينگ آراء سوسياليستي خود را با نوعي تفسير مدرنيستي- سوسياليستي از مسيحيت درآميخته است. وايتلينگ در بسياري از آثارش ضمن ترويج مدعاهاي سوسياليستي، مي‌كوشد تا اين وجوه سوسياليستي را نشأت گرفته از آموزه‌هاي مسيحي دانسته و به متون اناجيل مستند نمايد. وايتلينگ معتقد است كه علت واقعي فقر و بي‌نوايي اكثريت مردم در اجتماعات معاصر اين است كه امكانات و منابع و دارايي‌‌ها و درآمد‌ها به صورت نابرابر توزيع شده‌اند. وايتلينگ، تجمل‌خواهي و حرص و ولع سرمايه‌داران را علت اصلي بروز اين نابرابري‌‌ها در توزيع دارايي و درآمد مي‌داند. او معتقد است كه وقتي همة منابع سرمايه و دارايي در مالكيت اجتماع قرارگيرد و همه اعضاء اجتماع مجبور به كاركردن شوند، ساعت كار روزانة كارگران كاهش خواهد يافت و انباشت ناعادلانة‌ سرمايه كه از سوي ديگر موجب فقر گسترده گرديده است پايان مي‌يابد و بدينسان مواهب مادّي و معنوي به يكسان در اختيار همگان قرار خواهد گرفت.
5- وايتلنگ، تاريخ بشر را به سه دوره تقسيم مي‌كند: دورة كمونيسم ابتدايي باستاني كه مالكيت خصوصي در آن دوره وجود نداشت، دورة غلبه مالكيت خصوصي كه وايتلينگ مي‌گفت روزگار زندگي او در قرن نوزدهم نيز جزئي از آن دوره است، دورة كمونيسم آينده. «كمونيسم آينده‌»اي كه وايتلينگ از آن سخن مي‌گويد بنابه مدعاي او نوعي «بهشت زميني» است كه به گفتة وي در آن اجتماع، نفرت و حسد و اميال شريرانه و جنايت وجود نخواهد داشت.
6- آراء سوسياليستي وايتلينگ تا حدودي ملهم از سنّت انديشه‌هاي سوسياليستي نشأت گرفت از فِرَق و «محافل پيش‌ماسوني» است. مقصودمان اين نيست كه بگوييم وايتلينگ تعلقات ماسوني داشت‌ (كه در اين خصوص هيچ سند و مدرك و گواهي حداقل به دست نگارندة اين سطور نرسيده است) بلكه مي‌خواهيم بگوييم كه آراء سوسياليستي وايتلينگ به لحاظ محتوا و سبك و سياق و كيفيت، حالتي فرقه‌گرايانه دارد و از اين منظر متأثر از آراء سوسياليستي فرقه‌هاي پيش‌ماسوني شبه مذهبي اواخر قرون وسطي و اوايل دورة رنسانس است.
اگوست لويي بلانكي: سوسياليستي
كه بيش از سي سال در زندان بود
اگوست لويي بلانكي در سال 1805 ميلادي در فرانسه به دنيا آمد. پدرش يكي از «ژيروندن»‌ها بود (كلوپي ماسوني كه در انقلاب سال 1789 نقش مهمي در تأسيس و ادارة حكومت پس از انقلاب داشت. ژيروندن‌ها، جريان سياسي نمايندة سرمايه‌داري ليبرال در انقلاب فرانسه بودند و در اواخر سال 1792 با به قدرت رسيدن «ژاكوبن‌»ها، نقش و نفوذ ژيروندن‌‌ها در رژيم سياسي پس از انقلاب در فرانسه كم‌رنگ گرديد).
اگوست لويي بلانكي پس از اتمام تحصيلات متوسطه به فعاليت‌هاي سياسي روي آورد و در دوران دانشجويي نقش مهمي در تظاهرات سياسي دانشجويان برعهده داشت. بلانكي در پاريس به تحصيل دانشگاهي در رشته‌هاي طب و حقوق پرداخت. در همين دوران با انديشه‌هاي سوسياليستي آشنا شد و در انقلاب سال 1830 فرانسه مشاركت فعال داشت و در قيام مسلحانه مردم پاريس عليه سلطنت، سه شبانه‌روز در سنگرهاي خياباني جنگيد.