اعتـراف عجیـب
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
مدتی بعد، استیون به اپستاین تلفن زد و گفت: «خب، من با جک صحبت کردم و او قویاً تکذیب کرد. بنابراین فکر میکنم که این ادعا درست نیست.» اپستاین بعدها در تفسیر این ماجرا گفت: «وضعیت همیشه به همین منوال بود. هیچ کس نمیخواست حقیقت را درباره منبع اصلی تأمین مالی بپذیرد. اما به گمان من همه میدانستند، و فقط هیچ کس نمیخواست آن را به زبان بیاورد.»
اسپندر دستکم از سال ۱۹۶۴ در حال بررسی این شایعه بود. نامهای از جان تامپسون به اسپندر به تاریخ ۲۵ مِی ۱۹۶۴ (سه ماه قبل از افشاگریهای پاتمن)، که در آن تامپسون ادعای پوششی بودن بنیاد فارفیلد برای دولت آمریکا را مسخره خوانده بود، گواه این امر است.
دو سال بعد، اسپندر نامهای به جونکی فلایشمن [در بنیاد فارفیلد] نوشت و همان پرسش را درباره منبع مالی مطرح کرد. مأمور سازمان سیا و مدیر بنیاد فارفیلد، فرانک پلات، نامه اسپندر را برای جوسلسون فرستاد و در یادداشتی همراه آن نوشت: «متأسفم که این نامه به جونکی (نامه اسپندر به جونکی) اینقدر زمان برد که به دست شما برسد، اما دست به دست چرخیده است.»
تنها پس از آنکه نامه اسپندر توسط سازمان سیا دیده شد، [جونکی] فلایشمن به اسپندر نامهای نوشت و با قاطعیت همه شایعات را رد کرد: «مطمئناً تا آنجا که به بنیاد فارفیلد مربوط میشود، ما هرگز هیچ بودجهای از هیچ نهاد دولتی دریافت نکردهایم.» این، البته، فریبی بزرگ بود.
بر اساس روایتی که از «مری مککارتی» نقل شده، «نیکلاس ناباکف» یک بار در مواجهه با «استیون اسپندر» به اعتراف عجیبی دست زد. مککارتی ادعا کرد که اسپندر به او گفته یکبار که با تاکسی همراه ناباکف بوده، ناباکف ناگهان به سویش برمیگردد و تمام ماجرا را لو میده، و بلافاصله در همان لحظه از تاکسی بیرون میپرد. «این چیزی بود که مری به من نقل کرد.»
«کارول برایتمن» تأیید کرد (برایتمن میگوید من خودم شاهد ماجرا نبودهام و از زبان مری مککارتی این را شنیدهام). «میتوان تصور کرد که چنین اتفاقی افتاده. میتوان تصور کرد (یعنی بعید نیست) که حوادثی از این دست، دهها بار و بارها و بارها تکرار شده باشند و این باید یک شوخی و مسخره بازی بوده باشد.» [ناباکف برای دست انداختن اسپندر این کار رو کرده، اسپندر بارها در مورد ارتباط مجله با دستهای پشت پرده و سازمان سیا CIA سؤال میکرده و آنها هم به حالت خنده و مسخرهبازی میگفتند آره ما یک سازمان مخوفی هستیم که از CIA تغذیه میشود، اسپندر چون شخصیت سادهای داشت همانطور که همسرش نقل کرده (در فصول قبل این کتاب) احتمالا این شوخی ناباکف را هم جدی گرفته و آن را برای مری مککارتی تعریف کرده] «ناتاشا اسپندر» (همسر استیون) بعدها گفت: «من فکر میکنم ناباکف از همان ابتدا اسپندر را فریب داد.» قطعاً اسپندر از سال ۱۹۶۴ و حتی قبل از آن، از شایعات آگاه بوده است، همانطور که روایت «وولهایم» نشان میدهد.
با این حال، اسپندر در نامهای به تاریخ ۱۰ مِی ۱۹۶۶ به نیویورکتایمز- به همراه ایروینگ کریستول و ملوین لاسکی- تأکید کرد: «ما از هیچ کمک مالی «غیرمستقیمی» اطلاعی نداریم... ما ارباب خودمان هستیم و بخشی از تبلیغات هیچکس [و هیچ سازمانی] نیستیم.»
این نامه همچنین از «سابقه مستقل کنگره آزادی فرهنگی در دفاع از نویسندگان و هنرمندان در هر دو بلوک شرق و غرب، در برابر خطاهای تمام دولتها از جمله ایالات متحده» دفاع میکرد. اما در سطح غیررسمی، اسپندر خود اصلا مطمئن نبود که این ادعاها حقیقت محض باشند. جوسلسون مجبور شد بعدها به او بنویسد: «حق دارم از بازتابهای گفتوگوهایت که از گوشه و کنار جهان به گوشم میرسد، خشمگین باشم. به نظر میرسد این روزها نیویورکتایمز به موضوع محبوب تو تبدیل شده و آن را با هر کسی که صحبت میکنی در میان میگذاری؛ و چه بسا که حتی خودت نیز بدون ارائه کوچکترین مدرکی، با ادعای نیویورکتایمز [درباره حمایت سازمان سیا از مجله اینکاونتر] موافقت میکنی.»