معلق در افسون ادبیات و بیرحمی تصویر!
نمیخواهم در ابتدای این متن از تعابیر کلی و توصیفی همچون «شکست خورده» و «ضعیف» یا «شکوهمند» و «ماندگار» که این روزها و سالها باب میل و نقل محافل نقادانه و ژورنالیستی است درباره سریال «سووشون» نرگس آبیار استفاده کنم چراکه چنین روشی را به ابتذال کشاندن نقد و نوشتار میدانم که بیشتر و پیشتر باید حاوی استدلال و توضیح و تشریح وجوه نقادانه اثر باشد و توصیفاتی از این دست.
سریال سووشون یک اثر «نمایشی» و البته «اقتباسی» است که باید این هر دو نکته و نیز با درنظر گرفتن اتمسفر و امکانات سینمای ایران و توان کارگردان و سایر عواملش، به نقد و تحلیل آن پرداخت وگرنه نوشتار ما راه به خطا خواهد برد و یا آب درهاون کوبیدن خواهد شد.
ما باید در ابتدا در باب چند مؤلفه و شاخصه به توافق نظر برسیم؛ اینکه اقتباس به چه معناست، دوم اینکه ویژگیهای این رمان معروف و ماندگار چیست، سوم اینکه کار نرگس آبیار در رویکرد روایی انتخابیاش، تا چه حد درست بوده و در مسیر تا چه میزان به توفیق دست یافته یا نیافته است.
آنها که رمان سووشون را خواندهاند میدانند که ما با یک اثر گرم و گیرا و ماندگار البته نسبت به زمانه و روزگار خلقش و نه الزاماً در روزگار ما، روبهروییم که هم ویژگیهای شخصیتپردازانه قوی دارد و هم درام پر و پیمان و گرمی؛ هم فضاسازیهای بومی و محلی قوی و باورمندی دارد و هم رگههای سیاسی مهم و تأثیرگذاری؛ هم جنبههای انسانی شیرین و تلخی دارد و هم اساساً یک متن به شدت روانکاوانه و قصهگوست که فرصت ادبیات را برای یک نوع طرح سؤال و واکاوی جامعه و انسان ایرانی در یکی از برهههای مهم تاریخی این سرزمین انتخاب کرده است و در این مسیر هم نکتهسنجیهای سیاسی و تاریخی قابل اعتنائی را پی میگیرد و هم بار دراماتیک غنی و جذابی را طراحی میکند و هم به شدت وامدار و مرهون ادبیت متن است و اینها همگی در واقع، قدرت ذهن و قلم سیمین دانشور را در طراحی و خلق یکی از معروفترین، ماندگارترین و البته محبوبترین رمانهای ارزشمند معاصر را نشان میدهد و اصلاً همین نکته که پس از این همه سال، یکی از کارگردانان توانمند- به مدد کارنامهاش و به خصوص فیلمهای نفس و شیار143- میل به اجرای تصویری این رمان را آن هم در قالب سخت و پیچیده سریال به ظهور میرساند، گویای زنده و همچنان تپنده و جذاب بودن این رمان است.
در باب موضوع اقتباس سینمایی و نمایشی از آثار ادبی البته بحث بسیار و متنوع است اما فشرده و عصاره اینکه «وفاداری به روح درام و مضمون و فضا» و نه الزاماً «ماده خام متن»، در کنار فهم و پذیرفتن و خلاقیت درخور «عناصر سینمایی» و آنچه لازمه و زاییده هنر تصویر است، به طور همزمان و توأمان و به یک میزان، اهمیت دارد و هیچ یک را نباید فدای دیگری کرد. نه قصه و ادبیات مبتنی بر ذهنیت و روایت نویسنده رمان باید رها و منقطع گردد و نه اینکه تحت این عنوان، دست فیلمساز از هرگونه تغییر و خوانش جدیدی بسته شود چرا که به هر حال ما با دو مدیوم روبهروییم؛ سینما و ادبیات و این دو گرچه بناست در اینجا نقش همافزا و زمینهسازی برای یک خلاقیت هنری مدرن تر- سینما- به مدد بار و غنای یک مدیوم اصیلتر – ادبیات- بر دوش گیرند اما در عین حال، سینما سینماست و ادبیات هم ادبیات. پس باید پذیرفت که فیلمساز حق انعطاف و مانور قدرت خلاقه خود را دارد ولی در همین حال، بایستی تا آنجا که باید وفادار به متن باشد چرا که خودش انتخاب کرده تا «اقتباس» زمینه کار او باشد؛ این رویکرد هم جنبه فنی دارد و هم اخلاقی.
اما درباره سریال «سووشون» میتوان گفت نرگس آبیار در حد بضاعت و امکانات خود، موفق به این امر شده است و اتفاقاً به نظر میرسد وفاداری او به متن، گاهی دست او را هم بسته و در بخشهایی از سریال ما شاهدیم که حتی اتمسفر آشنای فیلمساز و میزانسن سنتی او، عملاً درگیر فضای ادبیت متن و اصل رمان شده است.
البته سریال نقصهای قابل اعتنائی هم دارد؛ کشدار شدن برخی قسمتها، کشدار شدن برخی تیپپردازیها، ریتم افتوخیزدار تقریباً در طول کل قسمتها، حرکت دوربین و میزانسنی که در بخشی از قسمتها و فصول سریال اصلاً مماس و مطابق مضمون و قصه و روح روایت کتاب نیست، کمرنگ بودن مایههای ضد استعماری و رگههای اجتماعی و سیاسی سریال که در متن، بیشتر و غنیتر است و البته وجوه انسانی و بومی و لایههای به شدت گرم رمان درخصوص شخصیتپردازی آدمهایش که شاید بتوان گفت مهمترین رمز ماندگاری رمان سیمین دانشور و البته مهمترین فقدان و نقص ساختاری و روایی سریال نرگس آبیار است.
داستان سریال حکایت یوسف، مردی فرهیخته و وطندوست که نقش او را میلاد کیمرام ایفا میکند، از جمله زمیندارانی است که در برابر فشارهای حکومت وابسته به بیگانگان برای تحویل آذوقه مردم به ارتش اشغالگر، سر خم نمیکند. این پافشاری بر اصول انسانی و میهنی، او را درگیر مسیری پرمخاطره و سرشار از تنش میسازد؛ مسیری که آرامش خانوادهاش را به گردابی از رنج، ایستادگی و دگرگونیهای تلخ میکشاند. داستانی در شیراز و سالهای پایانی جنگ جهانی دوم.
ماجرا در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ رخ میدهد و مقاومت مردم شیراز را در برابر استعمار انگلیس نشان میدهد. در مرکز داستان، زری قرار دارد؛ زنی جوان و تحصیلکرده که در ابتدا در نقش یک همسر سنتی ظاهر میشود. اما پس از مرگ تراژیک یوسف، همسرش، مسیر زندگیاش را تغییر میدهد و به یک زن آگاه و مبارز تبدیل میشود.
یوسف، مالک زمین و مخالف سلطه بیگانگان، حاضر نمیشود محصولاتش را به ارتش انگلیس بفروشد. همین پافشاری باعث میشود با نیروهای اشغالگر درگیر شود تا جایی که در نهایت فردی ناشناس او را به قتل میرساند. این اتفاق زری را از انفعال بیرون میآورد و مسیر داستان را به سوی فضائی نمادین و اسطورهای هدایت میکند.شکی نیست که آبیار در طراحی صحنه و انتخاب لوکیشن، توان بسیاری گذاشته و فضای داستان رمان را به شکلی ملموس کرده است. فیلمبرداری در بافت تاریخی شیراز انجام گرفته و با بهرهگیری از مکانهای واقعی و نیز تلاش برای ترسیم فضای اجتماعی و سیاسی دهه ۱۳۲۰. تغییر ساختار روایت خطی رمان با استفاده از فلاشبکها و پردازش خاطرات زری، و عمق و پیچیدگی بخشیدن به روایت، اینکه شخصیت مراد و سودابه هندی پررنگتر و خلق زاویه دیدی نو به روایت، برای ارتقای غنای دراماتیک و البته وجوه مخاطبگرا صورت میگیرد. بدیهی است که انتخاب سووشون به عنوان منبع اقتباس، ریسک بالایی در خود داشت و شجاعت خارقالعادهای میطلبید و اینکه فیلمساز چگونه بتواند از مرز باریک و برنده و خطیری اینچنین، با دقت و کاربلدی، به سلامت بگذرد. البته که باید منتظر ماند تا این اثر، با گذر زمان و محک تاریخ، جای خود را در کارنامه فیلمساز و تاریخ هنر نمایشی ایران بازیابد.