دام رسـانههـای سـرمـایـهداری بـرای زنـان
آرش فهیم
تخریب وجهه زن و استفاده ابزاری از او در رسانههای نظام سرمایهداری، نه یک اتفاق یا مسئله فرعی و حاشیهای، بلکه یک استراتژی محوری برای تضمین چرخه مصرفگرایی و سودآوری است. این فرآیند، کرامت انسانی زن را به یک «کالای نمایشی» تقلیل میدهد و هویت او را در گرو زیبایی ظاهری و تأیید بیرونی تعریف میکند.
تقلیل زن از «سوژه» به «ابژه»
در رسانههای لیبرال
نظام سرمایهداری مصرفگرا، برای بقای خود نیازمند بازارهای پیوسته و تشنه کالا است و زن، به عنوان هسته مرکزی خانواده و تأثیرگذارترین فرد در الگوی مصرف، به مهمترین هدف این نظام تبدیل شده است. رسانهها، خصوصاً شبکههای ماهوارهای و پلتفرمهای فضای مجازی تحت سیطره غرب، نقش ماشینهای ایدئولوژیک را برای نهادینه کردن این نگاه ایفا میکنند.
مفهوم «کالاییشدن زن»، که پیوندی عمیق با سرمایهداری مصرفی دارد، فرآیندی را طراحی میکند که در آن، هویت، بدن، احساسات و قابلیتهای زن از جایگاه یک «سوژه» (کنشگر و صاحب اراده) به یک «ابژه» (شیء، کالا یا ابزار) برای تولید ارزش افزوده و سود اقتصادی تبدیل میشود.
جان برگر، نویسنده و منتقد هنری در کتاب مشهور خود «راههای دیدن»، به صراحت اشاره میکند که در فرهنگ بصری غرب، «مرد کنشگر است و زن، نمایشگر»؛ زن همیشه خود را در معرض دید دیگران و در ملأ قضاوت مردان میبیند. این نگاه، زن را به یک «ابژه بصری» و «دارایی» برای مرد تبدیل میکند که اساساً با هدف فروش و مصرف طراحی شده است.
«ژان لوک گدار»، کارگردان برجسته موج نوی فرانسه، از منتقدان صریح صنعت سینما و تبلیغات بود. وی معتقد بود که «سینما و تبلیغات، زنان را به سوژههایی برای نگاه شهوانی تبدیل میکنند و آنها را در خدمت ارزشهای بازار قرار میدهند.» به بیان دیگر، هنر و رسانه در نظام سرمایهداری، صرفاً ابزاری برای تثبیت قدرت و نگاه حاکم، از جمله نگاه کالایی به زن هستند.
مصداق بارز استفاده ابزاری و کالایی شدن زنان، محوریت بانوان در تبلیغات تجاری است. جایی که انسانیت زن، قربانی سوداگر و بالا بردن توجهات برای جذب مشتری و فروش اجناس و محصولات میشود. همچنین عموم محصولات هالیوودی چنین رویکردی در بازنمایی زن دارند و اغلب زنان نه به عنوان سوژه بلکه در نقش آساسوار و تزیین صحنه بهکار میروند. متأسفانه اغلب آثار تجاری و کمدی در سینمای ایران و همچنین بسیار از محصولات سکوهای نمایش خانگی، همین رویکرد ابزاری و کالایی را در بازنمایی زن دارند.
برنامههایی چون «زن روز» و نمونههای مشابه آن، که در قالب رئالیتیشوهای مد و فشن از سکوهایی چون یوتیوب منتشر میشوند، مصداق بارز این رویکرد هستند. یوتیوب، با منطق «اقتصاد توجه» که هربرت سایمون نظریهپرداز برنده نوبل به آن اشاره میکند، محتوای فرهنگی را فدای منطق بازدید بالا (View Count) میکند.
از اینرو، «زن روز» با دامن زدن به جنجالهای سطحی، مشاجرات ساختگی و تقلیل هویت زن به صرف «زیبایی ظاهری، استایل و تأیید داوران»، در واقع کرامت زن را در یک سناریوی تجاری به حراج میگذارد. زن در این فضا، به ابزاری برای نمایش لباسها، لوازم آرایش و سبک زندگی لوکس و تجملاتی تبدیل میشود که جز سرخوردگی و ترویج مصرفگرایی، ثمری برای مخاطب ایرانی ندارد. مثل مراسم و فرش قرمز خیلی از جشنوارهها غربی که چنین ماهت دارند.
سلب امنیت و آزار جنسی
روی دیگر سکه آزادی لیبرال
در ورای شعارهای فریبنده درباره آزادی و حقوق زنان که توسط شبکههای رسانهای سرمایهداری سر داده میشود، حقیقت تلخ دیگری نهفته است. امنیت و کرامت زنان در همین اتاقهای خبر و استودیوهای پرزرق و برق، اولین قربانیان هستند.
شبکههایی چون بیبیسی فارسی، من و تو و اینترنشنال که خود را مدعی حقوق زن میدانند و با پول دولتهای غربی و مرتجع منطقه اداره میشوند، نهتنها نتوانستهاند محیطی انسانی برای فعالیت کارمندان زن خود فراهم کنند، بلکه طبق گزارشها و افشاگریهای متعدد داخلی خودشان، به کانون سوءاستفادههای جنسی، آزار و استثمار زنان تبدیل شدهاند.
نمونههای متعدد آزار و سوءاستفاده جنسی توسط مدیران و چهرههای سرشناس این شبکهها، رسواییهایی است که نشان میدهد، در این نظام، زن نهتنها در رسانه، بلکه در پشت صحنه رسانه نیز یک «ابزار مصرفی» است که کرامت او هیچ جایگاهی ندارد.
این تجربه عریان، در تضاد کامل با تصویر ایدهآل و فریبندهای است که این شبکهها از «زن غربی» به جامعه تزریق میکنند.
یک سکو برای شکوفایی زنان هنرمند
در نقطه مقابل، سینما و رسانه در جمهوری اسلامی ایران، به دلیل اتکا بر مبانی فکری اسلام و ارزشهای اخلاقی، در برخورد با زن در رسانه، رویکردی متفاوت و مبتنی بر کرامت انسانی را در پیش گرفتند.
سینمای بعد از انقلاب، بهویژه در دو دهه اول پیروزی، در عین حفظ فضای امن، سالم و اخلاقی (عاری از ابتذال و آزار جنسی)، شرایط را برای حضور و شکوفایی بیسابقه زنان هنرمند، کارگردان، فیلمنامهنویس و بازیگر فراهم کرد. در حالی که نظام سرمایهداری، زن را در حد یک «مانکن» و «فروشنده» کالا تقلیل میدهد، سینمای بعد از انقلاب اسلامی ایران به زن به عنوان «سوژهای متفکر، کنشگر اجتماعی، مادر، دانشمند و هنرمند» پرداخت.
حضور پررنگ و موفقیتآمیز زنان بازیگر و کارگردان، گواه روشنی است که میتوان بدون تن دادن به استثمار جنسی، ابتذال و تقلیلگرایی ظاهری، بالاترین مدارج هنری و حرفهای را طی کرد. این سینما، زن را نه بر اساس «قابلیت نمایشی بدن»، بلکه بر اساس «خرد، خلاقیت و عمق شخصیتی» او تعریف کرده و فضای امنی را برای حضور اجتماعی و فرهنگی او ایجاد کرده است.