تـرس کنگـره از نفوذ کمونیستها
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
در میانه دهه ۱۹۶۰، «پن بینالملل» دارای ۷۶ مرکز در ۵۵ کشور بود و از سوی یونسکو به عنوان سازمانی که بزرگترین جامعه نویسندگان را در سراسر جهان در بر داشت به رسمیت شناخته شده بود.
وظیفه این انجمن، که در اساسنامه آن تثبیت شده بود، شامل این تعهد میشد که تحت هیچ شرایطی خود را درگیر «سازمان سیاستهای دولتی یا حزبی» نکند. همین امتناع از تن دادن به جانبداری یا جهتگیریهای حزبی، در کنار دفاع استوار از آزادی بیان بود که گسترش جهانی پن را در سالهای جنگ سرد تضمین کرد.
اما حقیقت این است که سازمان سیا از هیچ تلاشی فروگذار نکرد تا پن را به ابزاری در خدمت منافع دولت آمریکا بدل کند و «کنگره آزادی فرهنگی»، ابزار طراحیشده برای این منظور بود.
«کنگره» مدتها بود که به پن علاقه نشان میداد، با وجود آنکه آرتور کستلر در یک سخنرانی تند گفته بود این انجمن توسط یک مشت «احمق» اداره میشود که نگران هستند «ماهیت کارزار آزادی فرهنگی دامنزدن به جنگ سرد باشد».
در آغاز، تلاشهای کنگره معطوف به دور نگه داشتن نمایندگان بلوک شرق از پن بود، از این ترس که کمونیستها بخواهند به سازمان نفوذی کرده و بر مناظراتش تأثیر بگذارند.
ناباکف در ۱۹۵۶ به ریچارد کراسمن نوشت: «ما حاضریم با نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان روس گفتوگو کنیم، اما نمیخواهیم به جای آنان با بوروکراتها (نویسندگان و روشنفکران حکومتی!) یا مأموران رسمی شوروی (نویسندگان قلم به مزد) ملاقات و گفتوگو کنیم1. متأسفانه... ما اغلب با آن دسته [از نویسندگان] مواجه میشویم که مشابه بوروکراتهای مطیع و پلیسمآب شوروی (با نگاهی سنگی، شانههایی چهارگوش، کت سرمهای و شلوارهای گشاد) [وابسته] هستند، همانهائی که میخواهیم از آنان پرهیز کنیم.»
کنگره که بهدرستی نگران بود این دغلبازان (نویسندهنماها!) را بیرون نگه دارد، با دیوید کارور، دبیر پن، با موفقیت ارتباط برقرار کرد. وقتی در ۱۹۵۶ این خبر به جوسلسون رسید که کمونیستها برنامه دارند تا در کنفرانس پن سال بعد در ژاپن «یک تلاش بزرگ» انجام دهند، او به آسانی کارور را متقاعد کرد که «توپخانه سنگین» کنگره (شامل «سیلونه، کستلر، اسپندر، میلوش و غیره») باید برای مقابله به میدان آورده شوند. جان هانت که خود عضو پِن بینالمللی بود (پس از انتشار اولین رمانش به نام «نسلهای بشر» در سال ۱۹۵۶ به این انجمن پیوست)، با دیوید کارور که بهعنوان عامل غیررسمی مجله «اینکاونتر» فعالیت میکرد و نسخههایی از این مجله را در جلسات پِن توزیع مینمود، «روابط دوستانه» داشت.
در سال ۱۹۶۴، هانت تشخیص داد که کارور تحت فشار کاری زیاد قرار دارد و به کمک نیاز دارد. بنابراین کنگره پیشنهاد کرد که برود و وردست کِیت بوتسفورد [در پن] کار کند.
بوتسفورد پس از شکست مفتضحانه پروژه لاوِل، مدتی در آمریکای جنوبی سرگردان بود و سپس به ایالات متحده بازگشت تا بهعنوان سردبیر مشترک مجله ادبی «وحشی نجیب» (نوبل سیویچ) همراه با سال بلو فعالیت کند. اینبار نیز بموقع در دسترس بود تا به دوستشهانت کمک کند و در پاییز ۱۹۶۴ در دفتر پِن بینالمللی در لندن حاضر شد. یک فعال پِن گفت: «هیچ وقت به این فکر نکردم که چرا بوتسفورد اینطوری ناگهان ظاهر شد، اما حالا که به آن فکر میکنم، کمی عجیب بود.»
بخش فرانسوی پن از انتصاب بوتسفورد خشمگین بود و با عصبانیت به کارور نامه نوشت و خواستار توضیح شد. کارور با دفاع از این انتصاب گفت که مدتی است با بوتسفورد با «هماهنگی کامل و همکاری نزدیک» کار میکند و «موقعیت او در سازمان بسیار ساده و بیپیرایه است. کمیته اجرائی [بخش] انگلیسی [پن] او را به عنوان دستیار و معاون من منصوب کرده و از آنجا که من وظایف دبیرکلی مرکز انگلیسی و دبیر بینالمللی را همزمان بر عهده دارم، طبیعی است که از او انتظار دارم در کل طیف وظایفم به من کمک کند.» اما نگرانی فرانسویها دلیلی موجه داشت. ظنها درباره ماهیت ارتباطات بوتسفورد با کنگره آزادی فرهنگی و در ادامه، ارتباطات آن سازمان با دولت ایالات متحده، این ترس را در آنان ایجاد کرده بود که آمریکاییها قصد دارند کنترل پن را در دست بگیرند. و حق با آنان بود.
این کیت بوتسفورد بود که در سال 1965 به آرتور میلر تلفن زد و گفت میخواهد به همراه دیوید کارور به دیدنش بیاید.
میلر که در آن زمان در پاریس بود، بوتسفورد را دورادور از طریق «نوبل سِیویج» (وحشی نجیب) میشناخت که دو داستان کوتاه برای آن نوشته بود. «حالا او داشت چیزی درباره «پن» میگفت که من فقط چیزهایی از آن شنیده بودم.»
روز بعد، بوتسفورد به همراه کارور به پاریس آمد و کارور از میلر دعوت کرد تا رئیس بعدی پن بینالمللی شود. «نکته اینجا بود که آنها به انتهای خط رسیده بودند [بنابراین نیاز به یک شروع تازه و یک چهره جدید (مثل آرتور میلر) داشتند تا از این بنبست خارج شوند]. سياست تنشزدایی اخیر، مستلزم تلاشهای تازهای برای تحمل اختلافات شرق و غرب بود که پن هنوز تجربه آن را به دست نیاورده بود. حالا یک شروع تازه لازم بود و آن من بودم.»
اما میلر گفت: «مظنون بودم که دارند از من استفاده میکنند و ناگهان فکر کردم که شاید وزارت خارجه ما یا سازمان سیا یا نهادهای معادل بریتانیایی دارند این آش را به هم میزنند. تصمیم گرفتم سر و ته قضیه را در بیاورم... به زودی فهمیدم که پن در بتون مواضع سنتی جنگ سردی خود (مواضع ضد شوروی) گیر کرده [و به این خاطر به من رجوع نموده]، اما در این مرحله، مانند دولتهای غربی، سعی میکرد انعطاف نشان دهد و اروپای شرقی را به عنوان مجموعهای باثبات از جوامع به رسمیت بشناسد که نویسندگانش شاید بهتر باشد مجاز به ایجاد تماسهای تازه با غرب باشند.»
میلر به یک مورخ گفت: «این فکر از ذهنم گذشت که شاید دولت میخواست من رئیس پن شوم چون به طریق دیگر نمیتوانست به اتحاد جماهیر شوروی نفوذ کند و حساب کرد که پشت سر من، افراد خودشان میتوانند گسیل شوند. فکر نمیکنم انتظار داشتند که من این کار را بکنم. یکی از اولین کسانی که درباره پن با من تماس گرفت-اسمش را الآن یادم نیست-اما مردم بعدها درباره او میگفتند، «چرا، آن مرد همهاش جاسوس بود.» حالا من هیچ مدرکی برای آن ندارم، شایعه بود.»
آمریکاییها یک رئیس آمریکایی برای پن PEN میخواستند و در آستانه رسیدن به خواسته خود بودند.
در حقیقت، کارور تمام تلاش خود را به کار بست تا «جان اشتاینبک» (برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۶۲) را برای این مقام به دست آورد، اما او هرگز حاضر به پذیرش نشد و میلر گزینه دوم بود.
از نظر فرانسویها، هیچ یک از این دو نامزد مناسب نبودند. آنان به هر قیمتی میخواستند آمریکاییها را از این موقعیت دور نگه دارند.
به محض اینکه از قصد کارور برای یافتن یک نامزد آمریکایی آگاه شدند، پن PEN فرانسه یکی از اعضای خود به نام «میگل آنخل آستوریاس»، رماننویس بزرگ آمریکای لاتین و عضو مرکز فرانسوی پن PEN، را پیش کشید.
جوسلسون با لحنی آکنده از تنفر از او با عنوان «آستوریاس، آن اسب جنگی قدیمی نیکاراگوئهای و یارغار کمونیستها» یاد کرد و با لحنی حاکی از اضطرار برای مانِس اسپربر، که در آن زمان در پاریس زندگی میکرد، نوشت و از او درخواست کرد تا با آندره مالرو، وزیر فرهنگ دوگل و دوست دیرین کنگره، تماس بگیرد و جلوی نامزدی آستوریاس را بگیرد.
اسپربر تردید داشت و در پاسخ نوشت که وزارت فرهنگ، ارتباطی با PEN، که یک سازمان مستقل است، ندارد. اما جوسلسون پافشاری کرد و به اسپربر گفت که چیزی کمتر از اعتبار فرانسه در خطر نیست و به همین دلیل دولت قطعاً علاقهمند خواهد بود.
جوسلسون ادعا کرد که اگر آستوریاس انتخاب شود، «یک فاجعه» خواهد بود زیرا چنین انتخابی به معنای «پایان کار دوست ما کارور» است.
کارور، با پشتیبانی کامل دوستان آمریکاییاش، به پیگیری انتخاب نامزد مورد نظر خود ادامه داد و درآوریل ۱۹۶۵ نامهای سرگشاده و هشتصفحهای برای اعضای پن PEN در فرانسه نوشت.
او در این نامه مشروعیت نامزدی فرانسویها را زیر سؤال برد، مرکز فرانسه را به تحریف واقعیتها متهم کرد و آستوریاس را فردی معرفی کرد که فاقد هرگونه صلاحیت لازم برای ریاست بینالمللی این سازمان است.
پس از دریافت رونوشتی از نامه کارور، «لوییس گالانتیهرِ»- مبارز کهنه کار جنگ سرد و عضو هیئت اجرائی پن PEN آمریکا، به همکارانش هشدار داد: «حمله فرانسویها... نه تنها برای جلوگیری از انتخاب یک رئیس بینالمللی آمریکایی، بلکه برای تصرف دبیرخانه بینالمللی طراحی شده... من این اقدام فرانسه را نمونه دیگری از غرور بیحدی و حصری میدانم که مقامات رسمی فرانسه را در برگرفته (چون شک ندارم که این اقدام با تأیید وزارت امور خارجه فرانسه صورت گرفته است).»
اعضای هیئتمدیره مرکز آمریکا، علاوهبر گالانتیهرِ، شامل چندین دوست دیگر «کنگره» نیز میشد. نام یک عضو بهطور خاص روی سربرگ نامه به چشم میآمد: «رابی مَکاولی».
با حضور مکاولی، سازمان سیا فردی با اختیارات اجرائی در پن آمریکا در اختیار داشت. این بدان معنا بود که وقتی «کورد مه یر» تصمیم گرفت او را به عنوان مامور عملیاتیِ IOD (واحد سازمانهای بینالمللی) برای پن به لندن اعزام کند، علاقهی او به فعالیتهای این سازمان در آنجا کاملاً طبیعی به نظر میرسید.
با این حال، برای اطمینان از استتار کامل او، مکاولی در طول دو سال اقامت در انگلیس، «بورسیه گوگنهایم» و سپس «بورسیه تحقیقاتی فولبرایت» دریافت کرد. با حضور بوتسفورد و مکاولی در لندن و دریافت کمکهای مالی کنگره (و بهطور مستقیمتر، صندوق فارفیلد) توسط کارور، سازمان سیا به نفوذ عالی در پن دست یافته بود. در گیر و دار نبرد بر سر ریاست، کارور و بوتسفورد با قدرت برنامهریزی برای کنگره بعدی پن را پیش بردند که قرار بود در هفته اول جولای ۱۹۶۵ در بلدِ یوگسلاوی برگزار شود.
جان هانت موافقت کرد که هزینه اعزام گروهی از نویسندگان برای شرکت در این جلسه را تأمین کند و به کنت دانالدسون، «رئیس حسابرسی» سازمان سیا که مقرش در لندن بود، دستور داده شد تا پرداخت هزینهها به پن را از حساب کنگره سازماندهی کند.
فهرست نمایندگان پیشنهادی توسط جانهانت تدوین شد، با این شرط که «اگر هر یک از این افراد نتوانند حضور یابد، دبیرخانه کلوب پن باید برای استفاده از این وجوه جهت اعزام فرد دیگری، تأییدیه کنگره در پاریس را دریافت کند.» فهرستهانت شامل دیوید روسه، هلموت یسریچ (جانشین لاسکی در سردبیری نشریه درمونات)، مکس هِیوارد، اسپندر، کیارومونته و سیلونه بود. تحت یک کمک هزینه جداگانه از بنیاد فارفیلد، هزینه سفر کارلوس فوئنتس و ول سویینکا تأمین شد. آنان به همراه سایر نمایندگان، آرتور میلر را به عنوان رئیس جدید پن انتخاب کردند.
پس از به دست آوردن پیروزی در کنگره بلد، جانهانت تدارک برای گردهمایی بعدی پن را آغاز کرد که قرار بود در ژوئن سال بعد در نیویورک برگزار شود.
این اولین بار در طی چهلودو سال بود که مرکز آمریکایی، میزبان یک کنگره بینالمللی پن میشد. با این میزان از اهمیت، سازمان سیا تصمیم گرفت تا از تمامی ظرفیت زرادخانه پنهانی خود استفاده کند.
برای مثال، کنگره آزادی فرهنگی میبایست نقش مهمی ایفا میکرد (این نهاد قبلاً در ژوئن 1965 مبلغ 1000 پوند
به کارور داده بود تا سازماندهی «کارزار» نیویورک را آغاز کند، که جزئیات آن طی ناهاری باهانت در رستوران شانتِرِل در خیابان برامپتون نهائی شد).
بنیاد فورد بموقع مداخله کرد و در ژانویه 1966 به پن آمریکا یک «کمک هزینه قابلتوجه» (75,000 دلار) اعطا نمود و بنیاد راکفلر نیز 25,000 دلار دیگر پرداخت کرد. سازمان سیا همچنین از طریق بنیاد آسیا و کمیته اروپای آزاد، پول را به پن آمریکا سرازیر کرد.
با وجود چنین سرمایهگذاریهای درخوری، جانهانت در 9 فوریه 1966 به «دیوید کارور» نوشت و به او گفت که به نظر میرسد عاقلانه باشد بکوشند [در خرج و مخارج بیشترین احتیاط را انجام دهند و] دامنه تعهدات و مسئولیتهای مالی خود [به سایر سازمانها] را محدود و کنترل کنند.
پانوشت:
1. ما میخواهیم با نویسندگان مستقل دیدار کنیم نه نویسندگان وابسته و حکومتی. این نویسندگان در ظاهر نویسندهاند اما در باطن همچون بروکراتها مزدبگیر و بله قربانگوی حکومت شوروی هستند.