کد خبر: ۳۲۳۴۱۳
تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۴۰۴ - ۲۱:۱۷

مصادیقی از حقوق انسان در قـرآن

علی پوریا

براي واژه حق كاربردهاي گوناگوني در زبان عربی وجود دارد. اين واژه كه نقيض معناي باطل است در اصل به معناي وجود و ثبوت (لسان‌العرب ج 3 ص 255) و مطابقت و موافقت است. از جمله كاربردهاي آن می‌توان به معانی چهارگانه زير اشاره كرد:
1. به معناي ايجادكننده چيزي براساس حكمت؛ 2. شي ايجاد شده بر اساس حكمت؛ 3. اعتقاد به چيزي آن‌گونه كه هست؛ 4. فعل و سخني كه به اندازه و بموقع باشد. (مفردات راغب ص 246)
جمع حق حقوق نيز كاربردهاي خاصي يافته است. اين واژه كه به معناي درست(نقيض باطل) و راست(نقيض غي و زهق) و چيز شايسته و سزاوار نيز به كار مي‌رود،(نثر طوبي ص 181) به معناي ثبوت امري همراه با مطابقت با واقع است. 
در كاربردهاي امروزي گاه درمقابل تكليف قرار مي‌گيرد و ميان آنها نوعي تباين تصور می‌شود، از اين رو گفته می‌شود كه امري حق وي نه تكليفي برعهده اوست. هرچند كه استاد مطهري در اين بخش ميان حق و تكليف نوعي رابطه برقرار می‌كند و بر اين باور است كه هر حقي همراه با تكليفي است و هر تكليفي حقي را ايجاد می‌كند. 
اما در اصطلاح‌، حقوق قدرتي است كه از طرف قانون به شخص داده می‌شود.(ترمينولوژي حقوق‌، جعفري لنگرودي، ص 216) 
به هر حال حق به معنی قدرت و امتيازي است كه كسي يا جمعي سزاوار برخورداری از آن است‌، به ويژه قدرت يا امتيازي كه به موجب قانون يا عرف مقرر شده باشد. 
اساساً افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود يك رشته اختيارات و امتيازات به دست می‌آورند كه مجموعه آن را حقوق می‌نامند و مشتمل بر اختيارات مدني‌، اجتماعي‌، سياسي و همه مزايا و سلطه‌هايي است كه از قانون برمی‌خيزد. 
مصادیقی از حقوق انسان 
قرآن براي انسان مقام و منزلتي بس بزرگ و شايسته به تصوير می‌كشد. در هستي‌شناسي و جهان‌بيني قرآني شايد هيچ موجودي پس از خداوند به مقام و منزلت انسان نباشد. اين مقام و منزلت كه از آن به كرامت انساني ياد می‌شود سبب آن می‌گردد تا انسان به غير از خدا از هيچ كسي فروتر نباشد و بر همگان سلطه و چيرگي داشته باشد. سلطه و چيرگي انسان بر هستي و موجودات آن، سلطه تشريعي ساده نيست تا قابل نقض باشد بلكه سلطه و چيرگي تكويني است. 
هر موجودي چه بخواهد وچه نخواهد تحت حاكميت و سلطه انسان است و هر چند كه اگر خود بپذيرد و اطاعت و فرمان آدمی ‌را ببرد از فوايد و منافع فرمانبري نيز بهره خواهد بود. از اين رو ابليس نيز هرچند در مقام تشريع از فرمان اطاعت سر پيچيد و با نافرماني خويش به ظاهر از سلطه آدمی‌ بيرون رفت ولي اين انسان است كه به طور تكويني بر وي چيره است. اين بدان معناست كه انسان در مقام و جايگاه بلندي است و حقوق و امتيازات بسياري به صورت جعل تكويني براي وي ثابت می‌باشد كه كسي را نرسد آنها را از وي سلب كند. 
برخی از این حقوق عبارتند از:
1. حق حيات: حق حيات، نخستين حقي است كه براي انسان‌ها ثابت است و همين حق، خاستگاه تمامی‌حقوق ديگربشر می‌باشد. تنها با وجود آن می‌توان از حقوق ديگر سخن گفت و در صورت نبود و فقدان آن ديگر حقوق نيز جايي نخواهند داشت. 
بايد توجه داشت كه اگر چه حق حيات و زندگي در ظاهر به عنوان حق انسان قلمداد می‌شود؛ اما در حقيقت از الطاف خاص خداوند بلكه نخستين لطف و فضل الهي او در حق انسان است و شخص انسان در پديداري آن نقشي ندارد. 
پس مهم‌ترين و اساسي ترين و نخستين حق بشر‌،حق حيات است و كسي را نمی‌رسد كه به اين حق تعدي و تجاوز كرده و حيات كسي را سلب كند. از اين رو كشتن انسان‌ها در حقوق اسلامی‌ به عنوان جرم نابخشودني قرار داده شده است و خداوند درباره كسي كه به اين حق تجاوز كند عذابي سخت را وعده و مژده داده است. 
قرآن براي حفظ حق حيات انسان‌ها قوانين سختگیرانه‌ای را در نظر گرفته است و مسئله قصاص را به عنوان سازوكاري براي جلوگيري ديگران از تجاوز و تعدي به اين حق قرار داده است. كشتن هر كسي حتي كودكان در رحم مادر، جرمی است كه باید در دنيا و آخرت پاسخگو 
بود. 
از نظر قرآن كشتن ديگري به عنوان رفتار نابهنجار دانسته شده (كهف آيه 74) كه نه‌تنها می‌بايست بر آن سرزنش بلكه مواخذه(تكوير آيه 8 و 9) و مجازات شود و اين مجازات همان قصاص است تا كسي اقدام به تجاوز به حق حيات ديگري نكند.(مائده آيه 32 و 45 و نيز كهف آيه 74 و اسراء آيه 31 و 33 )
2. حق تساوي: از مهم‌ترين مصاديقي كه قرآن براي حقوق انسان برمی‌شمارد، تساوي حقوقي ميان همه انسان‌هاست و اينكه كسي را بر كسي ديگر برتري و امتيازي نيست تا بدان بر ديگر چيره شود و فرمان راند. اگر قرآن امتيازي به عنوان تقوا بيان داشته امري نيست كه كسي بتواند از ان در دنيا براي امتيازگري بهره برد.
حق تساوي بدان معنا خواهد بود كه هيچ شخصي در هيچ موقعيتي نمی‌تواند خود را بر ديگري برتر بداند و بخواهد اعمال قدرت و يا نفوذ كند. از اين رو كسي را بر كسي به طور طبيعي ولايتي نيست. اما ولايت پدر و مادر بر فرزند در محدوده منافع آنان انجام می‌شود و همين‌كه به درجه رشد رسيد ولايت ايشان نيز بسيار محدود می‌شود. بنابراين براي ولايت بر ديگري دلايل و مستندات محكم و استواري لازم است و نمی‌توان به‌سادگي از اصل عدم ولايت بر ديگری دست شست. 
3. حق امنيت: از ديگر حقوق بشر حق امنيت در همه حوزه‌هاست. كسي نمی‌تواند اين حق را از آدمی ‌بگيرد و او را در حالتي از ناامني رواني و اجتماعي و ديگر امور قرار دهد. 
4. حق آزادي: يكي از مهم‌ترين حقوقي كه قرآن براي انسان‌ها ثابت می‌داند، حق آزادي است. از آنجا كه انسان در بينش و نگرش قرآني موجودي مختار و تنها در برابر خداوند به عنوان مالك و خالق و پروردگاروي مكلف می‌باشد، از آزادي همه‌جانبه‌اي برخوردار است. خداوند به عنوان آفريدگار و پروردگار وي اين اجازه را به وي داده است كه ميان بندگي و طغيان و حق و باطل هر يك را خود به اختيار برگزيند. اين بدان معنا خواهد بود كه اصل نخستين حكم می‌كند كه هيچ كس را نمی‌توان مجبور به كاري كرد. اگر نتوان انساني را مجبور به بندگي خدا كرد به طريق اولی نمی‌توان وي را بر كارهاي كم‌اهميت‌تر و ساده‌تري مجبور کرد. خداوند به‌روشني می‌فرمايد كه نمی‌خواهد كسي را مجبور كند تا ايمان آورد و يا عبوديت خدا را در پيش گيرد و تنها كاري که انجام می‌دهد نشان دادن راه حق و باطل و هدايت و گمراهی است. او كه خود تنها كسي است كه نسبت به انسان حق دارد‌،از حق خويش اين‌گونه فرو می‌گذارد‌، بنابراين نمی‌توان حقي را براي ديگري به اثبات رساند و گفت كه موجودي ديگر اين حق را دارد كه شخص ديگري را مجبور به پذيرش ايمان و يا اعمال خلاف اختيار وي کند. 
وجود عنصر اختيار در انسان به معنای آزادي وي در اعمال و رفتار خواهد بود. هرچند كه اين اعمال به جهت تضاد منافع و اموري ديگر به خواست انساني محدود می‌شود و قوانين انسان مانند عرف و يا قوانين شرعي آن را محدود می‌كند ولي اين محدودیت به معناي اجبار و اكراه نيست و هر كسي در اصل از اختيار و آزادي كامل برخوردار خواهد بود.(بقره آيه 256 و يونس آيه 99 و آل‌عمران آيه 20 و هود آيه 57 و كهف آيه 29 و انسان آيه 3) از جمله مصاديق جزئي آزادي انسان‌، مسئله آزادي انديشه و تفكر به عنوان حق طبيعي همه انسان‌هاست.(بقره آيه 219) بنابراين هر جامعه و يا هر شخص و يا نيروي ديگري نمی‌تواند اين حق را از وي سلب كند؛ بلكه به طور طبيعي می‌بايست زمينه‌های تفكر و انديشه آزاد فراهم باشد و يا ايجاد شود و از موانع و سازوكارهايي كه جلوي آزادي انديشه را می‌گيرد از ميان برداشت.  قرآن براي آزادي تفكر مقام و ارزشي والا قائل است و حتي كساني كه از آزادي انديشه بهره‌مند نمی‌شوند را سرزنش می‌كند كه چرا از اين حق الهي خويش بهره نمی‌گيرند. بلکه از مردم می‌خواهد به بهترين شكل از آن استفاده كنند.(روم آيه 8 و انعام آيه 50 و زمر آيات 17 و 18) 
5. حق تصميم‌گيري: انسان‌ها همان‌طور كه داراي حق اختيار و انتخاب و آزادي هستند از اين حق نيز برخوردارند كه در‌باره مسائل خويش تصميم‌گيري كنند و كسي نمی‌تواند در سرنوشت آنان دخالت كند و آنان را به زور و اجبار به امري وادار سازد. بنابراين هر كسي می‌تواند براي زندگي خويش تصميم بگيرد و راه خويش را برگزيند و بر اساس تصميم خويش عمل کند و كسي را نرسد كه سرنوشت او را تغييردهد و يا او را به امري مجبور سازد و بخواهد مانع در تصميم و اجراي آن شود. اين حق فردي هر شخصي است كه درباره خود تصميم بگيرد.(آل‌عمران ايه 159 و انفال آيه 53 و رعد آيه 11) 
6. بهره‌مندي از طبيعت: از حقوق طبيعي همه انسان‌ها، بهره‌مندي از طبيعت و مواهب آن است؛ از اين‌رو كسي نمی‌تواند آنان را از اين حق محروم کند. خداوند طبيعت و نعمت‌هاي آن را خاص شخص و يا گروه و يا جامعه اي قرار نداده است بلكه حقي براي همه انسان‌ها بي‌هيچ تفاوتي است. (بقره آيه 22 و 29 و اعراف آيه 10 و 32)
7. حق مالکيت: هر کسي مالک دستاوردهاي خويش است. تلاشي که انسان در بهره‌وري و توليد منابع و ثروت می‌کند براي وي حقي ويژه را ايجاد می‌کند که از آن به حق مالکيت ياد می‌شود. از اين‌رو انسان بر دام‌هاي خويش و يا زمين‌هايي که احيا کرده است، مالک می‌شود و حق بهره‌برداري خاص از آن را دارا می‌شود.(نازعات آيه 33 و بقره آيه 188 و 261 و 279) البته برخورداري از اين حق چنان‌که بيان شد تنها در محدوده مالکيت خويش است و اين‌گونه نيست که بر همه چيز مالکيت يابد. به سخن ديگر هر چيزي در دنيا و طبيعت‌، حق عمومی‌ و همگاني است ولي اگر کسي در هريک از منابع عمومی ‌تصرفي توليدي و افزايشی انجام دهد و يا آن را با تلاش خويش به شکلي خاص درآورد از حق خاصي برخوردار می‌شود که اين همان حق مالکيت خصوصي است.(مائده آيه 1) 
از نظر قرآن حق مالکيت خصوصي افزون بر حق مالکيت عمومی براي همگان ثابت است و حتي افراد نابالغ نيز از آن بهره‌مند می‌باشند.(نساء آيه 2 و 6 و اسراء آيه 34) در تفسير قرآني ميان حق مالکيت و حق تصرف اين امکان وجود دارد که از هم تفکيک شود و شخصي داراي حق مالکيت باشد ولي به جهاتي حق تصرف را در محدوده زماني نداشته باشد. از اين‌رو کودکان و افراد نابالغ با آنکه مالک هستند و می‌توانند از اين حق برخوردار باشند ولي حق تصرف را نخواهند داشت تا زماني که به رشد و بلوغ برسند.(نساء آيه 6 و اسراء آيه 34)
8. حق مسکن: از ديگر حقوق طبيعي بشر، حق مسکن و توطن است و هر کس می‌تواند هرجايي از زمين را براي توطن و مسکن خويش برگزيند و بيرون راندن از ميهن شخص، جرم و گناه محسوب می‌شود. به اين معنا که هم از نظر حقوقي جرم و هم از نظر شرعي راندن شخص از مسکن و منزل و ميهن وي گناه به‌شمار می‌آيد.  مراد از حق مسکن در تعبير قرآني حق منزل و توطن را شامل می‌شود. از اين رو راندن اشخاص از سرزمين و موطن‌شان جرم و گناه شمرده شده است.(بقره آيه 246 و حج آيه 40) 
9. حق تجارت: حق تجارت و بازرگاني براي همگان از زن و مرد از حقوق طبيعي بشر شمرده می‌شود. از اين‌رو هر کسي می‌تواند براي دستيابي به مال و ثروت مشروع تلاش کند و از تجارت و فوايد آن بهره‌مند شود.(نساء آيه 32) تنها کسب‌هاي نامشروع که در حقيقت ظلم به ديگري است نادرست و ممنوع شمرده شده است که امري طبيعي است.(بقره آيه 188 و 275 و 278) 
10. حق ازدواج و انتخاب همسر: از حقوق هر انساني انتخاب همسر و تشکيل خانواده است و هر مرد و زني می‌تواند با هرکسي که می‌خواهد و با رضايت دوطرف ازدواج کند.(نساء آيه 3 و 129) حتي خداوند کساني را اين حق را ناديده می‌گيرند و نمی‌گذارند تا اشخاص با يکديگر ازداوج کنند، سرزنش می‌کند.(نساء آيه 127) 
11. حق دانستن و شناخت: هر کسي از اين حق برخوردار است که نسبت به خود و محيطش دانش و آگاهي يابد و راه حق و باطل را بشناسد. از اين رو جلوگيري از علم و دانستن به معناي ناديده گرفتن حقوق طبيعي بشر به‌شمار می‌آيد. جامعه نمی‌تواند ابزارهاي شناختي و دانشي و امکانات توليد علم و دانش را از کسي سلب کند بلکه باید زمينه لازم را براي کسب دانش و علم فراهم آورد.  اين مسئله درهمه حوزه‌ها لازم است مورد توجه و تاکيد قرار گيرد و تنها به مسئله دانش خداشناسي و توحيد ارتباط ندارد، هرچند که اين حوزه به جهت ارزش و مقام مهم در زندگي و سرنوشت بشر از اهميت بسيار بالايي برخوردار است.(نساء آيه 165 و اسراء آيه 15)  اينها نمونه‌هايي از حقوق بشر و مصاديق عيني آن بود که در قرآن مورد تاکيد قرار گرفته است. اين بدان معنا نيست که حقوق بشر تنها در همين مجموعه منحصر است.
 اگر به مصاديق يادشده توجه و دقت شود، دانسته می‌شود که مهم‌ترين و اساسي‌ترين حقوق بشر در آن ياد شده است و موارد و مصاديق ديگر را نيز می‌توان حتي در همين موارد جست و اثبات کرد.