اخبار ویژه
بنبست خودساخته غربگرایان
و فاکتور کردن نتایج اعتماد به آمریکا!
نشریات زنجیرهای پس از یک دوره فریب افکار عمومی با سراب مذاکره، اکنون نتایج همان رویکرد غلط را ابزار فشار بیشتر برای التهاب افکار عمومی و بنبستنمایی در کشور قرار دادهاند!
دیروز در حالی که روزنامه آرمان ملی، تیتر یک خود را به عنوان «بلاتکلیفی اقتصاد بین تنش و تورم» اختصاص میداد، روزنامه اعتماد در سرمقالهای با عنوان «تورم و تعلیق» به سیاهنمایی افق پیشرو پرداخت.
روزنامه آرمان ملی در تیتر اصلی خود مینویسد: «باقیماندن در حالت نه جنگ و نه صلح، پس از گذر از جنگ دوازده روزه اسرائیل علیه ایران، رویکردی است که محرک قدرتمندی برای افزایش نااطمینانی به اقتصاد کشور محسوب میشود. از سوی دیگر، تداوم تنشها موجب افزایش هزینههای دفاعی میشود که میتواند به بودجههای عمرانی و رفاهی تخصیص یابد و در نتیجه آن هر دولتی برای تامین اعتبارات در بخش اقتصادی با فشار بیشتری مواجه میشود.این امر بهخصوص با تشدید اثرات روانی این حالت نه صلح، نه جنگ و پیامدهای رکود اقتصادی و چالشهای معیشتی و... مردم را نیز در شرایط دشوار روانی، اقتصادی و اجتماعی قرار میدهد.
قطعی برق از همان زمان آغاز دولت چهاردهم شروع شد و از همان ابتدا «اسب زینکرده» دولت سیزدهم را زیر سؤال برد و اندکی بعد هم با تشدید مسئله برنامهریزی برای برق تابستان، معلوم شد که برنامهریزی یا ذخیرهسازی برای این مسئله صورت نگرفته بود. هنوز کمی بیشتر، پیش نرفته بودیم که طلیعه بحران آب و خشکسالی به عنوان یکی از کانونهای فشار اقتصادی برای دولت خود را نشان داد. از سوی دیگر تورم مزمن حدود ۵۰درصدی، مانند خوره به جان درآمد مردم افتاده است... ایران در سالهای اخیر شاهد زنجیرهای از بحرانهای داخلی و بینالمللی و منطقهای غیرقابل پیشبینی بوده که با تنشهای ارزی، رکود جهانی و تغییرات اقلیمی همراه بوده است».
در همین حال، روزنامه اعتماد متعلق به رئیس شورای اطلاعرسانی دولت، به جای پاسخگویی درباره عملکردها و وعده، لحنی مطالبهگرانه به خود گرفته و نوشته است: «آمار رسمی، وضعیت اقتصادی کشور را تورمی- رکودی نشان میدهد. برخلاف وضعیتهای متعارف که یا رکود است یا تورم، در ایران و در شرایط کنونی با هر دو پدیده منفی مواجه شدهایم. رکود است، چون رشد اقتصادی نداریم. این رشد قبلاً در حدی بود که بتوان آن را مصداق رشد متعارف دانست. سال گذشته بیش از ۳درصد رشد داشتیم. هنگامی که رشد باشد، تورم قابل تحملتر میشود. ولی اکنون به مرحلهای رسیدهایم که رشد اقتصادی در بهار سال جاری به حدود ۰٫۴- درصد رسیده است و در تابستان، منفیتر شده و برخی برآوردها آن را معادل ۱٫۳- درصد دانستهاند. تورم نیز تا پایان سال عدد ۵۰درصد را رد میکند و رکورد تورم سال ۱۳۷۴ را خواهد شکست... نه تورم و نه رکود در برابر مسئله مهم دیگر که چشمانداز به آینده باشد، اهمیت تعیینکنندهای ندارند. در واقع مسئله اصلی نگاه به آینده است. اگر امیدی به آن باشد، رکود و تورم هر چند سخت است، ولی میتوان تحمل کرد، ولی هنگامی که چشمانداز نباشد، سختی تحمل رکود و تورم چند برابر میشود. مواضع اخیر مقامات کشور این پیام را مخابره میکند که گویی هیچ راهی برای برونرفت از وضع کنونی نداریم... مهمترین مسئله کنونی ما نداشتن چشمانداز یا در وضعیت تعلیق قرار داشتن است».
درباره رویکرد القایی نشریات زنجیرهای که در روزنامههایی مثل شرق و هممیهن نیز قابل رصد است، باید به این واقعیت اشاره کرد که بخش مهمی از چالش پدید آمد، حلول انحراف گفتمانی و رویکردی در برخی اجزای مهم دولت، متاثر از مشاوران نااهل و زاویهدار است. آنچه این ادعا را بیشتر اثبات میکند مقایسه تفاوت فاحش در عملکرد دو دولت روحانی و رئیسی است. که اولی موجب قراردادن کشور در وضعیت بنبست ذهنی، بهانهجویی و بیعملی برخی مدیران، منفیشدن رشد اقتصادی، کاهش شدید صادرات نفت، تورم 45درصدی، تعطیلی هشتهزار کارخانه، و خالی شدن خزانه ارزی و ریالی شد؛ و دومی، کشور را از وضعیت تعلیق و انفعال و تهدیدپذیری در مقابل غرب عهدشکن/ زیادهخواه خارج کرد، صادرات نفت را دستکم سه برابر کرد، رشد اقتصادی را به پنج درصد رساند، هشتهزار کارخانه را احیا کرد و تورم را از 45درصد به 33درصد رساند. اما مشخصا در موضوع قطعی برق باید بر میراث دولت روحانی مبنی بر مخالفت با نیروگاهسازی و نسبتدادن آن به فشار مافیای نیروگاهسازی اشاره کرد.
نکته بعدی این است که عناصر سیاسی و مدیریتی غربگرا حتی پس از نابودی گزارههای اساسی و پاردایمی خود در زمینه مذاکره و اعتماد به آمریکا و اروپا، باز هم همان آدرس خسارتبار را میدهند. آنها با القای ضعف و ناتوانی و بیچارهنمایی که مشابهش را در دولت روحانی مرتکب شدهاند، نقش مهمی در ایجاد بیثباتی روانی و تردید و ترس و احساس تهدید ایفا میکنند و حال آن که صورتحساب فضاسازیهای انتخاباتی و پساانتخاباتی طی سال گذشته، همچنان بر گردن آنان سنگینی میکند.
این طیف لاابالی و مسئولیتناشناس، هرچند نتیجه وعدههای 200- 300 میلیارد دلاری برجامی را با کلاهبرداری اوباما و یاغیگری ترامپ دیدند، اما اینبار مدعی شدند که مذاکره و توافق با ترامپ، هم سایه تهدید را از سر کشور دور کرده و هم 2500 میلیارد دلار سرمایه (ده برابر وعدههای دروغین برجامی) را به ایران میآورد! حالا همان شبکه وقیح و بیعار، برای وضعیت اقتصادی و تورم و سایه تهدید نظامی اشک تمساح میریزد.
وقیحتر اینکه به جای اعتراف به بنبست خودساخته و خیانت در حق ملت و دولت، چنین وانمود میکنند که کشور در بنبست است و حال آنکه اولا کشور، متجاوزان شرور را ادب کرد و قدرت مجازات سنگینتر را دارد، ثانیا با وجود تحریمهای سنگین توانسته به صادرات نفت ادامه دهد، و ثالثا در دولت شهید رئیسی نشان داده که هیچ بنبستی پیشروی کشور نیست و با اراده و تدبیر و اهتمام میتوان روندهای منفی را به روندهای مثبت تبدیل کرد.
پاسخ امام و مردم
به یاوهگویی اشرافی درباره سیاست
اظهارات اخیر محمود سریعالقلم از همکاران فکری حسن روحانی در حلقه نیاوران، درباره اینکه فقرا و طبقات پایین جامعه نباید وارد مدیریت و راهبری اقتصاد و سیاست شوند، یکی از شگفتیهای دنیای سیاست و نظریهپردازی است.
روزنامه جوان با انتقاد از اظهارات سریع القلم افزود: او این نظر را در تأیید دیدگاه استادش در یک دانشگاه آمریکایی میگوید که گفته است «کسی میتواند وارد سیاست و اقتصاد بشود که حداقل از طبقه متوسط باشد؛ اقتصاد و سیاست دیتا نیست؛ تبحر و عقلانیت مغزی است که فراتر از دیتاست.» وی ابراز امیدواری میکند که مسئولان و تصمیمگیران کشور در آینده مثل وزرا و نمایندگان مجلس از طبقات پایین نباشند تا بتوانند فکر کنند و شوکت ایران را تأمین کنند و نخواهند محرومیتهای گذشته خودشان را جبران کنند.
سؤال این است که مثلاً شخصیتی، چون میرزا تقیخان امیرکبیر که فرزند یک آشپز از روستای هزاوه فراهان اراک بود و با تلاشها و استعداد و همت خودش به صدراعظمی در حکومت ایران رسید و اصلاحات فراوانی در حوزههای علم و حکمرانی و مدیریت و سیاست به نام او ثبت شده که تأسیس دارالفنون تنها یک نمونه آن است، با این اظهارنظر آمریکاساخته و آمریکاپسندانه منطبق است؟ برای این اظهارات در همان حوزه آمریکا هم موارد نقض بسیار زیادی وجود دارد. به عنوان نمونه تنی چند از نظریهپردازان سیاسی و سیاستمداران آمریکایی در همین سالها کسانی بودهاند که از خانوادههای کارگری برخاسته بودند.
اظهارات آقای سریع القلم، همان نگاه مبتذل و مرتجعانه طبقاتیای است که در گذشته ایران و هندوستان اعمال میشده و کاستهای پایین را از دسترسی به قدرت ممنوع میکردند و یکی از مواردی است که مردم ایران با انقلاب اسلامی علیه آن قیام کردند. ضمن اینکه آقای سریعالقلم و استاد آمریکاییاش معلوم نکردهاند که این سابقه فرودستی طبقاتی را از کجا یا تا کجا باید در محاسبه بیاوریم؟ پدر؟ یک نسل قبلتر؟ دو نسل قبلتر؟ بیشتر؟ و مگر بسیاری از شخصیتها و حتی شاهزادگان ایرانی و اروپایی چند نسل قبلترشان به همان طبقات درجه چندم اجتماعی نمیرسیده است؟
در هر صورت، مردم ایران خوشبختانه نه در گذشته و نه در حال توجه و اعتنایی به این سرریزهای روشنفکرانه نژادپرستانه ندارند. آنها به امامی نگاه میکنند که در آموزههایش تصریح کرده است: «ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، بهخوبی دریافتهاند که مبارزه با رفاهطلبی سازگار نیست؛ و آنها که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهداری و رفاهطلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانهاند؛ و آنهائی هم که تصور میکنند سرمایهداران و مرفهان بیدرد با نصیحت و پند و اندرز متنبه میشوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته یا به آنان کمک میکنند، آب در هاون میکوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرتجویی دو مقولهای است که هرگز با هم جمع نمیشوند؛ و تنها آنهائی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بیبضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم. مسئولان نظام ایران انقلابی باید بدانند که عدهای از خدا بیخبر برای از بین بردن انقلاب، هرکس را که بخواهد برای فقرا و مستمندان کار کند و راه اسلام و انقلاب را بپیماید، فوراً او را «کمونیست» و «التقاطی» میخوانند. از این اتهامات نباید ترسید. باید خدا را در نظر داشت، و تمام هم و تلاش خود را در جهت رضایت خدا و کمک به فقرا بهکار گرفت و از هیچ تهمتی نترسید.»
دنبالهروهای نوچه انگلیس را
چه به شهید مدرس؟!
شهید راه مبارزه با استعمار انگلیس و استبداد نیابتی آن رژیم را با روزنامه غربگرا چه کار؟ این سؤالی است که با دیدن تصویر صفحه اول روزنامه هممیهن به ذهن مخاطبان متبادر میشود.
روزنامه مذکور دیروز تیتر نخست خود را به «نسبت مجلس با مدرس» اختصاص داد و ضمناً با دو مقاله سعی کرد مجلس شورای اسلامی را در مقابل مشی و مرام شهید مدرس نشان دهد.
این روزنامه نوشت: در چند دهه اخیر هر وقت بحث ارزیابی رفتار و عملکرد نمایندگان پیش آمده از جمله معیارها و ترازها برای آن شخصیت سیدحسن مدرس بوده است. روحانی سیاستورزی که نامش در تاریخ پارلمان ملی و پس از آن در حافظه جمهوری اسلامی، بهعنوان نماد استقلال رأی، شجاعت در نقد قدرت و پایبندی به منافع ملی ثبت شده است. حالا هم در سالگرد شهادت او که در تقویم ما به عنوان روز مجلس نامگذاری شده است، این نمایندگان مجلس دوازدهم هستند که در برابر این ارزیابی قرار دارند. مجلس دوازدهم در شرایطی شکل گرفت که فضای سیاسی کشور زیر سایه مجموعهای از چالشها و انتظارات انباشته قرار دارد. در چنین فضائی، ارجاع مکرر نمایندگان به نام مدرس، بیش از آنکه صرفاً احترام نمادین باشد، بیانگر نیاز اجتماعی به الگویی برای کنشگری سیاسی است؛ الگویی که هم استقلال فردی نماینده را به رسمیت بشناسد و هم رفتار او را در چارچوب مصالح عمومی تعریف کند».
روزنامه متعلق به غلامحسین کرباسچی، همچنین به قلم محکوم پرونده فروش اطلاعات به بیگانگان مینویسد: اگر بخواهیم پسرفت یا ترقی معکوس برخی از نهادهای کشور را نشان دهیم، مجلس نمونه مناسب آن است. در پاسخی کوتاه درباره نسبت مجلس و مدرس باید گفت که میان این دو، هیچ نسبت محتوایی و نیز شکلی، متصور نیست. مدرس بهعنوان یک مجتهد با مسائل کشور به امور مستحدثه برخورد فقهی نوآورانهای داشت و اداره کشور در چهارچوب دولت- ملت را خوب درک میکرد. جالب اینکه وی در دوره سوم سعی کرد فراکسیون هیئت علمیه (فراکسیون روحانیت) را تشکیل دهد؛ ولی بعداً دریافت که تصمیم ناموفقی بود، لذا تا سه دوره دیگری که در مجلس بود سراغ آن نرفت. مدرس اهل انتقامکشی سیاسی با مخالفینش نبود و حتی در مواقع ضروری با آنها بر سر مصالح کشور ائتلاف هم میکرد... مدرس در تعامل با قدرتهای بزرگ قائل به ایجاد موازنه بود و از برخوردهای تند شعاری پرهیز داشت. سلامت و پاکدستی و نیز غنای گفتاری و ادبی او نیز روشن است. اکنون میتوانیم با نگاهی به وضعیت خود دریابیم که مجلس یا نمایندگان آن در ایران کجا بودند و اکنون کجا هستند؟ و چه نسبتی میان این الگوی رسمی نهاد مجلس با واقعیت آن وجود دارد؟
روزنامه هممیهن در یادداشت دیگری با عنوان «الگـو و شاخص، دریغ و افسوس» مینویسد: «دریغ امروز و 88 سال پس از قتل مدرس، یا ۴۷ سال بعد از انقلابی که نام او را زنده کرد و همواره به عنوان الگو و شاخص معرفی شده، این است که باید فانوس برداریم و در پارلمانی که به خاطر یادآوری نام او به بهارستان بازگشته، دنبال مدرس
بگردیم».
فعلاً از این نکته میگذریم که نویسنده مشترک روزنامههای متعلق به آقایان کرباسچی و حضرتی، از سلامت و پاکدستی حرف میزند! اما نکته مهمتر این است که شهید مدرس، در برابر استعمار انگلیس و نوچه دست نشانده آن (پهلوی) تا پای جان ایستاد و به هیچ کوتاه بیاید. این، واقعیت انکارناپذیری است که هممیهن، کتمان میکند. علت را میتوان در دنبالهروی از آمریکا و انگلیس و همبازی شدن با سلطنتطلبان ورشکسته در حوادثی مثل فتنه 1401 مشاهده کرد.
از سوی دیگر، شهید مدرس بر خلاف عناصر غربگرا، قائل به پیوند کامل دیانت و سیاست بود چنان که میفرمود دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست. این باور را که به قیمت جان شهید مدرس تمام شد، با لاابالیگری فکری و سیاسی برخی گردانندگان هممیهن در زمینه ترویچ سکولاریسم و اباحیگری حتی در موضوع حجاب و عفاف و مسکرات و... یا موجهسازی نفوذ غرب و دعوت به تسلیم در برابر فشارهای آن مقایسه کنید که تباین و تنافر مطلق است. در حالی که غربگرایان همواره نسخه تسلیم میپیچند شهید مدرس تأکید میکرد از ترس مرگ خودکشی
نمیکنیم.
نهایتاً اینکه اگر مستبدانی مانند رضاخان (رضا پالانی) دشمن مجلس بودند، امروز هم دیکتاتور کوچولوهای غربگرا، نقش مشابهی را در تخریب و ترور شخصیت مجلس ایفا میکنند.