فرار به جلو در زنگ حساب!(یادداشت روز)
1- الگوی رفتاری جریان مدعی اصلاحات در بزنگاههای سیاسی و انتخاباتی، به یک چرخه تکراری و قابل پیشبینی تبدیل شده است؛ چرخهای که در آن به جای مسئولیتپذیری، پاسخگویی و اصلاح خطاها، با مجموعهای از فرافکنیها و ساخت روایتهای انحرافی تلاش میشود افکار عمومی از کارنامه واقعی این جریان مخفی بماند!
نمونه بارز این رویکرد را میتوان در اظهارات اخیر یکی از سران این طیف مشاهده کرد؛ جایی که او به جای توضیح درباره عملکرد دولت ادعا کرده که «دولت پزشکیان اختیار کافی برای بهکارگیری مدیران خود ندارد» و پس از جنگ، «انتظار گشایش بیشتر برای مردم» میرفت. درباره این رویکرد، گفتنیهایی است که در ادامه به آن میپردازیم:
2- چندی پیش جناب آقای عارف، معاون اول محترم رئیسجمهور در دیدار اعضای هیئترئیسه جبهه اصلاحات گفت: «اینکه گفته میشود دولت مسئولیت دارد ولی اختیار ندارد، قابل پذیرش نیست. دولت هم اختیار دارد و هم اقتدار و طرح اینگونه مباحث باعث سوءاستفاده عدهای میشود که احیانا به دنبال موفقیت دولت نیستند.»
طبق اصول متعدد قانون اساسی، رئیسجمهور ۹۵ درصد بدنه اجرائی و اداری کشور را مدیریت میکند. حدود ۹۳ درصد بودجه کشور در اختیار دولت است. دهها شورای عالی زیر نظر دولت اداره میشود و تعیین سفرا، استانداران، فرمانداران و رؤسای بخشهای مهم برعهده دولت است.
بنابراین، این میزان اختیارات در هیچ ساختار سیاسیای
«نداشتن اختیارات» تلقی نمیشود.
3- رفتار انتخاباتی جریان مدعی اصلاحات نشان داده است که بخشی از این جریان نه «جنبه شکست» دارد و نه «ظرفیت پیروزی». در زمان شکست، نتیجه انتخابات را زیر سؤال میبرد و قواعد رقابت را نقض میکند؛ و در زمان پیروزی، با وجود اختیارات گسترده، ادعا میکند «قدرت کافی برای حل مشکلات» ندارد. این دوگانهسازی، عملاً به سلب مسئولیت دائمی از خود و منتقل کردن آن به ساختار یا نهادهای دیگر منجر شده است.
4- جریان سیاسی مدعی اصلاحات تقریبا یک روند تکراری را طی میکند. اولین مرحله، مربوط است به مقطع ثبتنام در انتخابات. در ظاهر، این جریان معمولاً با بیمیلی و بدبینی نسبت به انتخابات وارد میدان میشود و تلاش میکند فضا را ناامیدانه توصیف کند؛ اما در عمل با چندین گزینه در انتخابات ریاست جمهوری و فهرست بلندبالایی از نامزدهای ریز و درشت در انتخاباتهای دیگر وارد عرصه رقابت میشود. این رفتار دوگانه یعنی نمایش عدم رغبت و در عین حال فعالیت گسترده در پشت صحنه، به یک تکنیک ثابت تبدیل شده است که میتوان از آن با تعبیر «موتور روشن - چراغ خاموش»
استفاده کرد.
5- طیف مدعی اصلاحات در گام بعدی و در مرحله بررسی صلاحیتها، حمله همهجانبه رسانهای را کلید میزند. ادعای «رد صلاحیتهای گسترده» و «نظارت یکطرفه» تقریباً در تمام دورهها توسط این جریان تکرار شده است؛ ادعایی که با دادههای واقعی همخوانی ندارد، زیرا در بسیاری از انتخاباتها بخش قابلتوجهی از چهرههای این طیف تأیید صلاحیت شدهاند. با این حال، روایت «محرومیت از رقابت» به عنوان یک سپر روانی برای توجیه شکست احتمالی مورد استفاده قرار میگیرد.
6- در مرحله بعد و در دوران تبلیغات انتخابات، این جریان با برجسته کردن مشکلات و نسبت دادن همه بحرانها به رقیب، تلاش میکند خود را تنها راه عبور از وضعیت موجود معرفی کند. این مرحله معمولاً همراه با سانسور کامل کارنامه منفی خود، نادیده گرفتن عملکرد مثبت طیف مقابل و حتی مصادره برخی موفقیتها به نام جریان مدعی اصلاحات صورت میگیرد. ایجاد هراس از پیروزی رقبا و دامن زدن به دوگانههای کاذب نیز بخش مهمی از این تاکتیک است.
7- و اما پس از اعلام نتایج، اگر پیروزی در کار نباشد، مرحلهای آغاز میشود که تجربه سال ۱۳۸۸ آن را بهخوبی آشکار کرد. البته آنچه در آن سال رخ داد، نه یک اعتراض انتخاباتی معمولی، بلکه اجرای طرح
«انقلاب مخملی(رنگی)» در ایران بود. بعدها برخی از فعالان این جریان اذعان کردند که «ادعای تقلب، اسم رمز آشوب بوده است.»
نکته اساسی این است که مسئله تنها در زمان شکست نیست. حتی در دورههایی که این جریان با رأی مردم مسئولیت دولت را برعهده گرفته؛ به عنوان نمونه، از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ و سپس ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۰ و در ادامه، 1403 تاکنون ادعای «اختیارات ناکافی» به عنوان توجیه ناکارآمدی بهکار گرفته شده است.
8- نکته قابل توجه اینجاست که این الگوی رفتاری مدعیان اصلاحات، علاوهبر دولت، در مجلس و حتی شورای شهر هم تکرار شده است. به عنوان نمونه، بررسی کارنامه مجلس ششم(که اکثریت مطلق آن در اختیار مدعیان اصلاحات بود) نشان میدهد که در اوج قدرتگیری، این جریان نهتنها به دنبال حل مشکلات اساسی کشور نبود، بلکه درگیر اقداماتی شد که عملاً به تشدید شکافهای سیاسی و اجتماعی منجر شد.
تحصن نمایندگان و تقلا برای ایجاد ناآرامی و کشاندن مردم به خیابان، نامه 127 نفره درباره پرونده هستهای در بحبوحه حضور نظامی آمریکا در منطقه و خروج بخشی از فعالان ساختارشکن آن مجلس از کشور در سالهای بعد و پادویی علنی برای دشمن، نمونههایی از افراطگرایی سیاسی است که پیامدهای آن سالها ادامه یافت.
در یک نمونه دیگر، شورای شهر اول تهران که برخلاف انتخاباتهای سراسری بدون نظارت شورای نگهبان تشکیل شد و جریان مدعی اصلاحات اکثریت کرسیها را کسب کرد، به جای ارائه الگوی موفق مدیریت شهری، به یکی از ناموفقترین تجربههای حکمرانی محلی تبدیل شد و در نهایت به انحلال انجامید.
9- در دورههایی که این جریان در دولت حضور داشته، هرگاه نارضایتی عمومی نسبت به وضعیت اقتصادی افزایش یافته، به جای اصلاح مسیر، عملیات روانی و حاشیهسازیهای ساختگی در دستور کار قرار گرفته است. این تکنیک برای تغییر میدان بحث عمومی و دور کردن افکار مردم از ناکارآمدی مدیریتی مورد استفاده قرار گرفته است.
10- در این میان، نکته قابلتأمل، نگاه محافل غربی به جریان مدعی اصلاحات است. به عنوان نمونه «مایکل روبین» کارشناس مؤسسه «آمریکن اینترپرایز» - اسفند 1403- در مقالهای نوشت: «مقامات آمریکایی روی اصلاحطلبان[به عبارت دقیقتر، روی افراطیون مدعی اصلاحات و نه همه فعالین این طیف] در ایران حساب میکنند.»
ناگفته نماند که افکار عمومی هنوز اظهارنظر مقامات رژیم صهیونیستی درباره افراطیون مدعی اصلاحات را فراموش نکرده است. در جریان فتنه 88، «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی با صراحت اعلام کرد که «اصلاحطلبان [طیف تندرو مدعی اصلاحات] در ایران بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند». در همان مقطع «شیمون پرز» رئیسجمهور وقت رژیم کودککش صهیونیستی گفت: «اصلاحطلبان [طیف تندرو مدعی اصلاحات] به نمایندگی از اسرائیل با حاکمیت در ایران میجنگند.»
11- بازخوانی رفتار سیاسی جریان مدعی اصلاحات نشان میدهد که این طیف طی سه دهه اخیر بیش از آنکه به قواعد رقابت سیاسی، پاسخگویی به مردم و پذیرش مسئولیت پایبند باشد، به «فرافکنی»، «روایتسازی» و «جابهجایی صورتمسئله» متکی بوده است. الگویی که در آن، ناکامیها به ساختار نسبت داده میشود.
چه در انتخابات، چه در دورههای حکمرانی و چه در مقاطع حساس سیاسی، این جریان به جای ارائه الگوی کارآمد و پایدار از مدیریت، به رفتاری رسانهای و نمایشی گرایش یافته است؛ رفتاری که نهتنها اعتماد عمومی را تقویت نکرده، بلکه آن را فرسوده است. به همین دلیل، امروز بخشهایی از جامعه این پرسش را مطرح میکنند که چگونه جریانی که در زمان پیروزی مسئولیت نمیپذیرد و در زمان شکست نتیجه را قبول ندارد، میتواند مدعی اصلاح ساختارها یا پیشرفت و توسعه کشور و رفع مشکلات اقتصادی باشد؟!
12- در حقیقت آنچه در رفتار جریان مدعی اصلاحات در سالهای اخیر مشاهده میشود، نوعی فرار به جلو در «زنگ حساب» است؛ در مقطعی که افکار عمومی انتظار شفافیت، ارائه کارنامه و پذیرش مسئولیت دارد، این طیف با جابهجایی میدان بحث و ساخت روایتهای انحرافی، از پاسخگویی گریخته و مسئولیت اقدامات خود را گردن نمیگیرد.
این طیف به جای آنکه ناکارآمدیها، تصمیمات غلط یا فرصتسوزیهای دورههای تحت مدیریت خود را مورد بازنگری قرار دهد، با طرح ادعاهایی نظیر «اختیارات ناکافی» و حتی ایجاد فضای احساسی و دوگانههای کاذب، تلاش میکند که صورتمسئله اصلی از دید مردم پنهان بماند.
طیف تندرو مدعی اصلاحات را میتوان با اختلافی چشمگیر «گریزانترین جریان سیاسی از پذیرش عملکرد خود» و «گردننگیرترین» جریان سیاسی دانست؛ طیفی که تعریفش از منافع ملی عملاً در چارچوب مطالبات و مصالح شخصی و حزبی و قبیلهای خودش محدود میشود.
مسعود اکبری