صحنه اجرا، عرصه عجز نیست عرصه مدیریت و اقدام است
سپهر خلجی
بهرغم فرصتها و ظرفیتهای متنوع کشور برای پیشرفت و جهش ملی اما در یکسال اخیر شاخصهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی و سیاست خارجی در پارهای از موارد روند نزولی و کاهنده داشته است. اینها علائمی هشداردهنده از «ناکارآمدی عمیق» و «فروچاله مدیریتی» را در افکار عمومی تصویرسازی میکند. تصویرسازی از این ناکارآمدیها در طرف مردم با احساس بیدولتی و رها شدن اداره امور کشور و در طرف اجرا با احساس ناتوانی و عجز در حل مسائل چندبُعدی و متنوع در نظام مسائل پیشرو ادراک میشود. اتفاقی که آسیبرسان باشد، در یک جمله؛ ناامید شدن مردم از کفایت مدیران برای حل مسائل. این در شرایطی است که تا یکسال قبل و با وجود بسیاری از همین مشکلات، ایران در حال ثبت رکوردهای بزرگ در رشد 5 درصدی، احیای هزاران کارخانه راکد، کاهش بیکاری، افزایش تولید گندم، افتتاح پروژههای ملی و... بود، چه شد که به اینجا رسیدیم؟
سوگمندانه باید اذعان کرد امروز مدیرانی که باید موتور پیشران بدنه اجرائی کشور برای اداره امور باشند خود به عامل پمپاژ یأس و ناامیدی در بدنه مدیریتی و افکار عمومی از مرکز تا پیرامون تبدیل شده و چون قدرت فکری و توان اجرائی لازم برای مدیریت راهبردی وجود ندارد، لاجرم نقش شخصیتهایی ناراضی از شرایط موجود را بازی میکنند که در یکسال گذشته تماماً دنبال مخاطب بایدها و کارشناسان دور از دسترس برای حل مسائل پیچیده کشور بودهاند.
بدون تردید ایران عزیز برخوردار از فرصتها و استعدادهای بیشماری است که قادرند کارآمدی را تصویرسازی کرده و بر مشکلات فائق بیایند همانگونه که در مقاطع مختلف اینگونه شد، اما تداوم وضعیت فعلی بدون آمادگی فکری، اجرائی و سیاستی برای ایفای چنین مسئولیتهای استراتژیک و پیچیده، سرنوشت جمهوری اسلامی را با مخاطرات جدی و غیرقابل جبران مواجه خواهد کرد.
فقط در عرض یکسال حجم ناامیدکنندهای از تحقیرشدنها، تنزلها، نتوانستنها، نشدنها، نمیتوانیمها، بدبخت شدیمها و گیر افتادیمها در موضوعات داخلی و خارجی بدون توجه به راه خروج از این نشدنها در برابر دیدگان حیرتزده مردم و افکار عمومی تصویرسازی شده است. مسئولان مدام در حال هشدارهای ناامیدکننده هستند و روزها و هفتهها به همین هشدارها و انذارها و بازدیدهای سرزده از ستادهای وزارتخانهها و تکرار دلگویههای بداهه میگذرد اما گام عملی برای حل مشکلات مردم برداشته نمیشود.
باید توجه داشت که صحنه اجرا، عرصه عجز و لابه نیست؛ اینجا دقیقاً عرصه درک مسئله، مدیریت و اقدام است. کشور با دهها مسئله حل نشده مواجه است و در مقابل، مردم هیچ کلانپروژه قابل اجرا و یا برنامه امیدبخشی نمیبینند. این روزها فقط از مشکلات بدون راهحل(!) برای مردم گفته میشود تا مستمعین اشک بریزند. این سطح از بیایدهگی و بیبرنامگی را هر چیزی میتوان نامید جز ارادهای قوی و تلاش برای ایجاد امید.
برای برونرفت از این وضعیت، حفظ انقلاب و پاسداری از دستاوردهای بزرگ آن باید چارهای اندیشید و طرحی نو درانداخت.