سرباز امام خمینی(ره)
بخش دوم-عزیزالله محمدی(امتدادجو)
در بخش اول این روایت ضمن تحلیل و بررسی پیشینه و ریشههای جمله «تام باراک» نماینده ویژه آمریکا در منطقه و سفیر این کشور در ترکیه که مدعی شد: «عنوان«خاورمیانه» وجود نداشته و این منطقه تنها متشکل از قبایل و روستاها بوده و انگلیسیها و فرانسویها در سال 1916 باعث ایجاد «دولت- ملتها» در آن شدند» به بیان اینکه جنگهای ترکیبی که امروز میشناسیم پدیده نو و جدیدی برای انقلاب اسلامی نیستند؛ به نمونهای خاص از آن در وقایع مهاباد در بدو پیروزی انقلاب پرداختیم که مرحوم «سرهنگ محمدعلی شریفالنسب» با درک ماهیت این جنگ و با رویکرد ایجاد امنیت پایدار و همراهی مردم، به کارزار و مقابله با این نوع جنگ در مقابل گروهکها و مزدوران پرداخت که اکنون در ادامه روایت او و روایت تاریخ از آن مقطع زمانی و نوع جنگ ترکیبی را چنین خواهیم دید که حضرت امام خمینی(ره) نوع و نتایج این اقدامات را به عنوان نمونه موفق معرفی میکنند.
یک مرد انقلابی
او از دل مردم انقلابی برآمده بود و میدانست قدرت مردم یعنی چه. میدانست انقلاب اسلامی قائم به ذات خویش است و علاوهبر آنکه ذات انقلاب «مردم محور» و نگاه و تاکید امام(ره) هم همین بود. با مردم بودن یعنی انقلابی بودن و او به این موضوع اعتقاد داشت و در همه مراحل مبارزاتی انقلاب نقش تعیینکننده مردم را دیده بود.
تمام وقایع انقلاب و تاثیر اقدام بر حل مشکلات مردم در خرمشهر و آبادان را با تمام وجود درک کرده بود و حالا مهاباد باید به او اعتماد میکرد. مردم باید او را میشناختند. او باید مردم را از گروهکها جدا میکرد و مردم علاوهبر شناخت انقلاب و جمهوری اسلامی، باید ذات و عمق تفکر گروهکهای دموکرات و کومله و... را میشناختند که برآمده از توطئههای جهان غرب و تفکرات انشقاقی بود. او به قدرت جمعی و اعتماد مردم ایمان داشت.
گروهکها انقلاب و ارتش را به مردم به گونهای که دوست داشتند معرفی کرده و انقلاب و جمهوری اسلامی و ارتش را مقابل و دشمن مردم قرار داده بودند و مبارزه با ارتش و سپاه را به عنوان یک ارزش ساخته بودند.
مردم باید به صحنه وارد شوند
ارتش، سپاه، فرمانداری و... گویی برای سرزمین دیگری بودند و برخی گویی در اسارت تفکر برساخته گروهکهای قرار داشتند که اجازه اندیشیدن به غیر از آنچه که خود دیکته میکردند را به کسی نمیدادند و هر کس از مردم کوچکترین نشانهای از خود برای برقراری ارتباط با ارتش و یا جمهوری اسلامی نشان میداد نه تنها دچار طرد شدگی و انزوا بلکه دچار انتقام تا سرحد کشته شدن خود و خانواده نیز میشد.
ترس از انتقام گروهکها و مزدوران آنها مردم را به حاشیه برده بود و آنها در تقابل ارتش با گروهکها تنها شاهد تقابلی بودند که هر گونه آرامش و آسایش را از آنها ربوده بود و حالا شریفالنسب با خود میاندیشید که ابتدا باید مردم به صحنه وارد شوند. مردم باید به ارتش و تفکر و اقدامات انقلاب اسلامی ایمان بیاورند و...
چتر اطمینان و اعتماد
او دیوار یخ زده بلند فکری بین ارتش و مردم را باید آب میکرد و از دل آن«چتر اطمینان و اعتماد» را بر میآورد تا آینه روشن خورشید انقلاب، تصویر زلال مردم را بر خود آنها نشان میداد. انقلاب اسلامی ماهیت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی غالب بر شئون دیگر داشت. شریفالنسب از نوجوانی در محافل فکری و مذهبی فرهنگی رشد پیدا کرده بود. تاثیر کلام را میدانست و تاثیر روشنگری را. گر چه دیگران به دلایل امنیتی و خطر سعی کردند او را از این راه بازدارند؛ اما او واهمهای به خود راه نداد و با تعقل و توکل در بدو واکنش به تحولات و جریانهای موجود، هوشمندانه همراه با ایجاد بازوی نظامی برای مقابله با اقدامات مسلحانه، طریق گفتوگو با مردم را برگزید.
اعتماد و اطمینان حلقه مفقوده میان ارتش و مردم بود که جز با حضور در میان مردم و یا گفتوگو با بزرگان حاصل نمیشد. او با دعوت از افراد صاحب نفوذ و بیان اهداف و ارزشهای انقلاب و نظام هفتهای سه بار به طور فشرده جلسات مشاوره برقرار کرد.
نگاه او فرهنگ سازی در مقابل آثار تبلیغات مسموم گروهکها بود که تلاشهای چند جانبه و حتی برقراری ارتباط با مقامات استانی از جمله امام جمعه را باید بیشتر میکرد تا با بیان علل مشکلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و معیشتی مردم بتواند از بن بست چند جانبهای که برای جلب اطمینان و اعتماد مردم بود خارج شود.
شهر در ناامنی شدیدی بود و گاهی در میان درگیریها سربازان نیز جان خود را از دست میدادند؛ لذا هم به لحاظ زدودن چهره شهر از یونیفرم و وضعیت نظامی و هم به دلیل حفظ جان سربازان از ورود آنها به شهر تا مدتها ممانعت کرد.
امنیت جادهها را به سروان سوسنآبادی سپرد و ضمن کنترل او جهت اقدامات خود سرانه که امکان آسیب به مردم در آن وجود داشت؛ عبور و مرور را برای تامین مایحتاج مردم میسر ساخت و سعی خود را به هر ترتیب برای برقرای امنیت پایدار به کار گرفت.
در مجموعه تیپ، گاهی از قساوتی که گروهکها در حق مردم، کارمندان نهادهای دولتی داشتند هیجانات تحت عنوان انتقام شدت میگرفت که امکان خروج از روشهای معمول و یا حتی غیر معقول را نیز فراهم میکرد؛ اما شریفالنسب گر چه حتی با رگبار بستن کارمندان مخابرات توسط گروهکها مواجه شد؛ اما با تدبیر کوشید تا به جای گسترش درگیری و عملیاتهای مسلحانه به شهر و میان مردم به طور خاص و کوبنده تنها با گروهکها برخورد کند.
ذیل نام پیامبر اکرم(ص) و اسلام
او به جای مقابله با مردم یا تقابلسازی بین مردم انقلابی و غیرانقلابی، تلاش کرد آحاد مختلف را ذیل نام پیامبر اکرم(ص) و اسلام گرد هم بیاورد و در مقابل بعضی از گروههایی که با سوءاستفاده از عنوان انقلابی روشهای خشونتباری اعمال میکردند ایستاد تا فرهنگسازی و جذب حداکثری و اعتماد و اطمینان به مردم باز گردد.
نقطه عطف گردآوری مردم زیر یک موضوع واحد (28 صفر و سالروز رحلت پیامبر اسلام (ص)) بود که با دریافت اقلام و اسباب از ارومیه و گاه از اصفهان و... موفق شد در سطحی گسترده و عمومی به پخش شلهزرد اقدام کند و مردم را حول ارادت به پیامبر به اتفاق و اتحاد دعوت کند.
دیدگاه آمریکایی، جنگ فرسایشی
در میان درگیریهایی که وجود داشت؛ تشخیص مردم عادی از گروهکها دشوار بود و همواره به دلیل بومی بودن گروهکها خسارت ارتش بیشتر از گروهکها میشد که تقریبا سه به یک این خسارت به ضرر ارتش به اتمام میرسید؛ از همین رو و از باب تجارب فرهنگی او همواره اعلام میکرد که هر چه با اعمال خشونت به دست میآید موقتی است و از سوی دیگر به طور قطع و یقین آمریکا دوست دارد با برخوردهای مسلحانه جنگ فرسایشی در جغرافیای ایران سالهای سال ادامه داشته باشد.
بعضی مواضع، روشها و اقداماتش گاهی مورد انتقاد از سوی بعضی نهادها قرار میگرفت و حتی او را مورد مؤاخذه و بازخواست قرار میدادند که او هم مجبور میشد با حضور در جلسات مثل جلسهای که شهید صیاد نیز حضور داشت از خود و از اقدامات و علل اتخاذ مواضع و روشهایش دفاع کند.
شریفالنسب در مهاباد ضمن رفع و رجوع مشکلات تیپ که حتما برای انگیزه کارکنان و سربازان فرآیند پرداخت حقوق و خدماتی مثل فروشگاه اتکا را پی میگرفت عملیاتهای روانی گروهکها را هم باید خنثی و شرایط امنیت را پایدار نگه میداشت.
استراتژی فریب
استراتژی فریب با اعلام پیروزی گسترده و ارتباط بلندگویی با مردم و اعلام شعار الله اکبر یک عملیات هوشمندانه و قوی بود که دشمن فریب بخورد و در طی آن تعداد بسیاری از کسانی هم که اسلحه در اختیار داشتند اسلحههای به غارت رفته از پادگان و... به نیروهای ارتش و سپاه تحویل بدهند. مثل آنچه که در قیام مختار برای فتح کوفه از چنگ زبیریان انجام شد و با شعلههای آتش و شعار «الله اکبر»رعب در دل دشمن انداختند. او تاثیر شعار الله اکبر روی پشتبامها را در طی مبارزات انقلابی دیده بود و دقیقا میدانست این شعار و این شیوه چه تاثیراتی دارد.
با تحویل اسلحه و تبادل گل و شیرینی بین مردم و ارتش عدهای از گروهکها تبری جستند و اعلام کردند که ما گروگان گروهکها بودیم. این آغاز بازگشت امنیت به شهر بود که شریفالنسب برای تثبیت پیروزی و تضعیف روحیه گروهکها در سطح شهر کارناوال شادی با خودروها و تاکسیها و با حجم زیاد پرچم و چراغ و بوق به راه انداخت و سوسن آبادی هم برای برقراری نظم تردد در جادهها اقدامات گشتزنی و ایجاد پایگاههای متعدد را در پیش گرفته بود.
پیروزی و حلقه امنیت
در پی این پیروزی استاندار هم به رغم همه ملاحظاتی که وجود داشت به پیشنهاد شریفالنسب در وسط شهر حاضر شد و در جمع مردم به سخنرانی پرداخت، از مشکلاتشان شنید و وعدههایی برای رفع آنها داد؛ اما نکته جالب توجه و زیبا و در تاریخ ماندگار این اتفاق، ایجاد حلقه مردمیِ معروف به«حلقه خلوت» بود که پیرمردها و معتمدین و بزرگان دست در دست هم حلقهای را به وجود آوردند تا با این طریق که یک سنت بومی بود پیام وجود امنیت را به استاندار منتقل کنند.
مردم با اعتمادی که برایشان حاصل شده بود مشکلات خودشان را بیان کردند و بزرگترین مشکل را بیکاری و عدم وجود شغل ذکر کردند و گفتند ما ایرانی هستیم و وطن خود را دوست داریم و استاندار نیز قول همکاری داد.
بعد از آن ارزاق تشویقی مرتب تحت نظارت «مجتمع سازندگی فرهنگی» که در واقع ایده و ابتکار آن توسط شریفالنسب بود به دست مردم رسید.
ارتش هر چه گمنامتر اجرش هم بیشتر
بین بعضی از همکاران او در تیپ سخنانی بود که چرا این اقدامات تحت عنوان «مجتمع سازندگی فرهنگی» صورت میگیرد؟ اما تفکر و دیدگاه او این بود که از این مسائل بگذرید و هدف خدمت به مردم است و ارتش هرچه گمنامتر اجرش هم بیشتر که این موضوع را بعضی از فرماندهان سپاه مثل ابراهیم سنجقی نیز در بین گفتههای خودشان ذکر کرده بودند.
هنوز عدهای از جوانان بودن که فریب گروهکها را خورده بودند؛ شریفالنسب طی ابتکاری جوانانی را که در سن سربازی بودند به رغم بعضی مخالفتهای سیاسی با تحمیل بعضی شرایط جبری به خدمت گرفت و آنها را متقاعد ساخت که نباید به واسطه نادانی عدهای برچسب ضد انقلاب به کردستان بخورد.
به طور مرتب با رادیو و تلویزیون در جهت تنویر افکار عمومی در حال گفتوگو بود و میگفت جمهوری اسلامی هم منتظر است که همه این افراد و به ویژه جوانهایی که فریب خوردند به اشتباه خود پی ببرند و معتقد بود هر کدامیک از این جوانها مهارتی دارند که میتوانند در طول سربازی مفید واقع شوند و از آنجایی که او هر شب تا ساعت 12 در دفتر کار خود بود میگفت من هر کاری بلد هستم انجام میدهم حتی اگر نان پختن باشد.
تیپ مهاباد تبعیدگاه لشکر
تیپ مهاباد به نحوی تبعیدگاه لشکر برای بعضی از کارکنان بود که از جاهای دیگر طرد میشدند و برای همین کسانی که آنجا میآمدند رغبتی برای ادامه خدمت نداشتند ولی این هنر شریفالنسب بود که با خیلی از این افراد که در جای دیگر شاید مورد بیمهری قرار گرفته بودند و یا به حق دارای وجوه نظامی استاندارد نبودند طور دیگری برخورد میکرد و با شخصیت بخشی و ایجاد اعتماد به نفس و ارائه برنامه و مسئولیت به آنها به درستی از ظرفیتهای آنها استفاده میکرد. مهاباد به حدی تحت عنوان تبعیدگاه شناخته میشد که در سطح لشکر چند بار معتادین را نیز به آنجا فرستادند؛ اما شریفالنسب با ایجاد کمپ و گماردن یک مسئول برای این کمپ و با برنامههای تشویقی موفق شد تعداد زیادی از این معتادین را به طول خدمت و جامعه باز گرداند.
موضوعات داخل تیپ که خود محیط خاصی هست همواره در کنار توجهی که به امور شهر نیاز بود از دغدغههای بزرگ شریفالنسب بود که تقریبا هر روز با بحرانهای متفاوتی روبه رو میشد و اگر استفاده از ظرفیتهای پنهان و نادیده انگاشته شده نبود؛ امکان عبور از بحرانها وجود نداشت. شریفالنسب حل این موضوعات را در ارزشگذاری بر انسانهایی که در قالب نیروی نظامی فرمانده آنان بود پیدا کرد و از تجارب، مهارتها، شناخت و ویژگی هر کدام از افراد به گونهای که رفع چالش بحران شود استفاده کرد و انس و الفتی به یاد ماندنی در بین فرمانده و کارکنان و سربازان به وجود آورد. گاهی میگفت ما خودمان دموکرات را با اشتباهات و نقاط ضعفمان بزرگ کردیم که این با آموزش، انضباط و استمرار قابل جبران است.
خانواده و ازخودگذشتگی
او به فعالیتهای خانوادههایی هم که در کوی سازمانی بازسازیشده حضور داشتند اهمیت ویژه میداد و علاوه بر امور معیشتی به برنامههای جمعی و اعتقادی و فرهنگی نیز توجه ویژه داشت و در این برنامهها همسر خود را همراه میکرد. در طی یکی از برنامههای جمعی که حضور در مراسم ختم یک شهید در داخل شهر بود به هنگام بازگشت، خودرو همسر شریفالنسب دچار حمله گروهکها میشود و همسر یکی از کارکنان دیگر هم که با او بودند شهید میشود. خبر به مقامات میرسد و از اینکه حتی شریفالنسب همسر خود را در این برنامهها مشارکت میداده او را مؤاخذه کردند. این مؤاخذه و قضاوت نادرست و عدم درک برای کسی که با تمام وجود برای خدمت به مردم آمده بود و حتی در این شرایط ناامن برای اطمینان دادن به مردم خانواده را آورده بود؛ ناراحتکننده شد و عدم درک آنها از این از خودگذشتگی و خدمت را نمیتوانست درک کند، به یکی از دوستان گفت؛ ای کاش کسی پیدا شود و به این آقایان بگوید: اگر نوشم ندادی نیشم چرایی؟
روستای «قم قلعه» و تانک
گر چه مهاباد به امنیت قابل قبولی دست یافته بود اما هنوز تجمع گروههای دموکرات و کومله موضوعی بود که باعث شده بود به یک پایگاه ارتش حملاتی داشته باشند؛ روستای «قم قلعه» جایی بود که از سال 1324 که «کردستان آزاد» به رهبری قاضی محمد در مهاباد تاسیس شد به عنوان پادگان ارتش محسوب میشد. در این حمله ضمن شهادت تعدادی از افراد، یک تانک نیز به دست گروهکها افتاده بود که از این موضوع به شدت بهرهبرداری سیاسی و روانی داشت صورت میگرفت که هر چه زودتر باید این تانک باز پس گرفته میشد.
با انجام کارهای اطلاعاتی وسیع و پرسرعت در عرض چند روز تانک پیدا شد؛ اما مقابله با گروهکهایی که در این منطقه تجمع داشتند به دلیل احاطه آنها به موقعیت جغرافیایی و جنگهای پارتیزانی به شدت سخت بود.
از نظر او در چنین موقعیتی به رغم بعضی نظرات فرماندهی و نظامی حتی بالگرد و تانک نیز کاربردی نداشت و باید از شیوهای تاکتیکی متفاوت و متنوع استفاده میشد چرا که در این صحنهها به دلیل وجود موانع طبیعی به طور معمول پیروزی با دشمن است.
شریفالنسب خودش میگوید بار سنگین شهادت جوانان از یک طرف و ربوده شدن تانک از طرف دیگر چنان بر دوش من سنگینی میکرد که «مردن» برایم یک پیروزی بود.
با توجه به شهادت تعدادی از سربازان در حملهای که به پایگاه صورت گرفته بود غیرت افراد تیپ جوشیده بود و از طرفی هم سلسله مراتب بالا فشار زیادی بر روی شریفالنسب برای پاسخ به شرایط موجود آورد؛ اما با تدابیر و ابتکارات نظامی مختص به شرایط طبیعی و بومی در نهایت تانک باز پس گرفته شد که حالا حمل آن به پادگان نیز چالش دیگری بودکه به سختی حل شد.
قرآن و خودنویس تیمسار فلاحی
در این مقطع با توجه به شرایط، کارکنان به دلایل متعدد نیاز به روحیه داشتند که شریفالنسب تصمیم میگیرد به بهانههای مختلف آنها را تشویق کند و از تیمسار فلاحی میخواهد تا خودنویس خودش را برای او ارسال کند. تیمسار فلاحی با بیان اینکه خودنویس برای امور خاصی مصرف دارد؛ اما با توجه به دلایل قانعکنندهای که میشنود آن را در اختیار شریفالنسب قرار میدهد. قرآنهائی تهیه و با خودنویس مخصوص تیمسار فلاحی متونی نگارش و سپس همراه با قرآنها به کارکنان اهدا میشود.
حالا پادگان هم به یک انسجام و شرایط مطلوب رسیده بود تا به آنجا که حتی کارکنانی هم که به عنوان تبعید به این پادگان آمده بودند دارای انگیزههای فراوانی شدند و شایسته درخواست ارشدیت در درجه که شریفالنسب آن را نیز انجام داد.
خدمات عمومی تیپ ارتش به شهر
ایجاد پارک و تفریحگاه، کمک به آبادانی باغها، لایروبی قنات و توزیع بستههای ارزاق و گفتوگو با مردم و حضور در مساجد... مردم را بیشتر به پادگان و شریفالنسب نزدیک کرده بود تا آنجاییکه شریفالنسب وقتی پدر و مادر خودش را برای خرید به شهر میفرستد خبر از امنیت کامل شهر را از آنها میشنود که از مهمان نوازی صمیمانه مردم و تنوع اجناس و جنب و جوش بازار و انصاف قابل تحسین اصناف در فروش اقلام به مردم تمجید میکنند. کارهای آموزشی تعاملی با سپاه نیز برقرار بود و نیروهای زبده برای آموزش و سخنرانی به مقرهای سپاه ارسال میشدند. گاه اختلاف نظرهایی هم وجود داشت؛ اما شریفالنسب با رویکرد ایجاد اتحاد و اتفاق وارد میشد تا بعضی از کارکنان با دیدگاههای شخصی ایجاد مشکل ننمایند.
سرباز امام خمینی(ره)
صبر و درایت شریفالنسب در مقابل مردم، گر چه بعضا حتی ناسزا شنیدن را هم در بر داشت، در حدی بود که در یکی از عملیاتها که برای پاکسازی میرود دختری در قهوهخانه او را به باد ناسزا و فحاشی میگیرد اما او گذشت میکند و خود را سرباز امام و سرباز مردم معرفی میکند. همانند محمد بروجردی که خود او (شریفالنسب) به زحمات بروجردی و رفاقت با او اذعان دارد.
گر چه گاهی به نظریاتش مثل عدم ایجاد پایگاه در «گردنه درمان» اهمیت نمیدادند؛ اما از باب مسئولیتپذیری روزها تلاش کرد تا در بحرانیترین شرایط جوی شخصا آذوقه را به این پایگاه برساند که مبادا کارکنان انگیزههای دفاع از میهن را از دست بدهند.
مجموعه اقدامات شریفالنسب گر چه هنوز در آن دوران که عنوان «جنگ ترکیبی» به کار گرفته نمیشد؛ اما چنان برجسته و متنوع و دارای ابعاد تدبر و عقلانیت و اقتدار بود که حتی حضرت امام(ره) نیز بر اساس گزارشهای دریافتی او را میستاید و اقدامات او را به عنوان الگو برای کنترل وضعیتهای مشابه معرفی میکند.