سؤالهای جدی درباره مذاکره که غربگرایان میخواهند مسکوت بگذارند
بخش دوم
مسئله ارتباط ایران با آمریکا و کموکیف آن، به پشتوانه یک جریان سیاسی خاص در ایران، همواره یکی از موضوعات داغ فضای سیاسی- اجتماعی و رسانهای کشور طی چند دهه اخیر بوده است.
طرفداران رابطه و مذاکره با آمریکا همواره بر منافع اقتصادی، امنیتی و حتی فرهنگی! این ارتباط تأکید کرده، آن را به عنوان بهترین گزینه پیشروی ایران برای رسیدن به شکوفایی اقتصادی و حل سایر مشکلات جاری در کشور معرفی میکنند. تجربیات تلخی چون شکست مفتضحانه پروژه برجام با خروج آمریکا از آن، بدعهدیهای مکرر اروپاییها در همین زمینه و حمله نظامی رژیم تروریستی ایالات متحده و اسرائیل به سایتهای هستهای صلحآمیز کشورمان نیز تأثیر چندانی بر دیدگاه این قبیل افراد نداشته است. اصرار این افراد و جریانات بر مسیر مذاکره با غرب در شرایط حاضر اما در حالی است که اکنون، کلیت غرب، در ازای امتیازاتی که در بستر مذاکرات مدنظرش از ایران طلب میکند، حتی در مقام حرف هم هیچ وعده اقتصادی و یا امنیتی قطعی، به ایران پیشنهاد نمیکند!
ما در بخش پیشین گزارش بهصورت مفصل به بررسی خلأهای جدی این منطق و مضرات فراوان اقتصادی و امنیتی آن برای منافع ملی ایران در طی چند دهه اخیر پرداختیم. سخن در این زمینه اما بسیار بیش از این است. بررسی تحولات مربوط به مذاکرات منجر به جنگ 12روزه از منظر دستگاه رسانهای غرب، شاید یکی از ضروریترین کارها در همین زمینه باشد. رسانههای اصلی غرب، تقریباً بالاتفاق، مذاکرات منجر به جنگ 12 روزه را تله آمریکا برای غافلگیر کردن ایران قبل از حمله نظامی دانستهاند. رسانه آمریکایی آکسیوس چند روز پس از وقوع جنگ علیه ایران در همین زمینه مینویسد: «ترامپ مخالفت با حمله را ظاهرسازی میکرد تا مقامات تهران از تیررس اسرائیل خارج نشوند.»
روزنامه آمریکایی والاستریت ژورنال اما در همان روز نخست جنگ در 23 خردادماه سال جاری، اعلام کرد که مذاکرات دیپلماتیک آمریکا با ایران که دور جدید آن قرار بود به میزبانی عمان در مسقط برگزار شود، پوششی برای انجام حملات رژیم صهیونیستی به ایران بوده است. این روزنامه میافزاید که حملات رژیم صهیونیستی به ایران در حالی رخ داد که دولت آمریکا در حال مذاکره غیرمستقیم با ایران بوده است، اما این مذاکرات یک «فریب دیپلماتیک» برای غافلگیری ایران بود.
مذاکرات عمان ابزار فریب ایران بود
مسئله مهم دیگر اینکه اکنون ماهیت فریبکارانه مذاکرات ادعایی غرب، از سوی مسئولین و نخبگان سیاسی کشور نیز تا حد زیادی پذیرفته شده و کمتر کسی است که در این واقعیت شکی داشته باشد.
دکتر علی لاریجانی، دبیر شورایعالی امنیت ملی کشور، در گفتوگوی مفصلی که پس از جنگ 12 روزه با یک برنامه تلویزیونی داشته است، در تشریح تله و ابزار فریب بودن مذاکرات عمان میگوید: «من یک روزشماری از وقایع را نقل کنم و در این زمینه، استنادم به صحبتهای طرفهای مقابل است.
روز پنجشنبه، 22 خردادماه، سفیر آمریکا در اسرائیل میگوید: «بعید است اسرائیل بدون چراغ سبز آمریکا به ایران حمله کند. یک روز قبل از جنگ، آقای ترامپ میگوید ما در حال مذاکره با ایران هستیم و با توجه به مذاکرات ما با ایران، حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران ممکن است اتفاق بیفتد؛ ولی قریبالوقوع نیست. یعنی رئیسجمهور یک کشور بزرگ دارد فریب میدهد و اصلاً برای روز یکشنبه قرار مذاکره گذاشتهاند! خودش میگوید: ممکن است حمله رخ بدهد؛ ولی قریبالوقوع نیست.
نتانیاهو 26 خرداد و چند روز بعد از حمله، میگوید: «اسرائیل پیشاپیش آمریکا را مطلع کرده بود و ما کاملاً هماهنگ عمل کردیم. این نشان میدهد که کشوری مثل آمریکا مذاکره را به عنوان ظرفیتی برای فریبکاری جهت عملیات نظامی به کار برد.»
علی شمخانی، عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام و جانباز جنگ 12روزه که از ترور اسرائیل جان سالم به در برده است، طی گفتوگویی در همین زمینه میگوید: «میدانستیم که مذاکره برای توافق نبود برای فریب بود. میدانستیم مذاکره برای این بود که بتوانند شرایط داخلی کشور را آماده تحریک به منظور اعتراض کنند.»
حال در شرایطی که اروپا به نمایندگی از ارباب خود ایالات متحده و با تهدید عملی کردن مکانیسم ماشه، قصد دارد اهداف محقق نشده اسرائیل و آمریکا در جنگ 12 روزه را در میز مذاکره نقد کند، سؤال این است که چگونه میتوان به مذاکره با اروپا و همکاری مجدد با آژانس انرژی اتمی خوشبین بود؟
دکتر موسی فقیه حقانی، استاد دانشگاه و رئیس مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر در همین زمینه میگوید: «نمونه بارز تاریخی مذاکره تحت تهدید را ما میتوانیم در تاریخ معاصر خودمان بهکرات مشاهده کنیم. یکی از این موارد، مذاکرات ایران با انگلستان بر سر هرات است که با واسطه فرانسه در پایان جنگ سوم هرات رخ داد.»
تجربه تلخ ایران در مذاکرات منجر به جدایی هرات
فقیه حقانی، استاد دانشگاه و رئیس مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر میافزاید: «در پایان جنگ سوم هرات سپاه ایران به فرماندهی سلطان مراد میرزا حسام السلطنه موفق شد بعد از سه بار جنگ، هرات را که حاکمان منصوب آن با تحریک انگلیس، از حکومت مرکزی ایران نافرمانی کرده بودند، فتح کند. در شرایطی که سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه اعلام کرده بود که سپاهیان ایران میتوانند در یک عملیات پیشدستانه تا هند پیشروی کنند، جریان نفاق در داخل کشور و کسانی که مرعوب قدرت انگلستان شده بودند، با جنگشناختی که در داخل کشور راه انداختند، توانستند ناصرالدینشاه را متقاعد کنند تا پای میز مذاکرهای که فرانسه پیشنهاد آن را داده بود، برود. نهایتاً تله انگلیسی- فرانسوی مذاکره در ماجرای جنگ سوم هرات و ورود در آن تله باعث شد که ما سرزمین خودمان را که توانسته بودیم با جنگ پس بگیریم، سر میز مذاکره واگذار کنیم و انگلستان موفق شود تا هرات را از ایران جدا کند.»
این استاد برجسته تاریخ در ادامه میگوید: «تجربه تلخ هرات این درس را به ملت ایران میدهد که مذاکره تحت شرایط تهدید و عدم استفاده از ظرفیتهایی که در دفاع و در تقابل با دشمن وجود دارد، میتواند نتایج تلخی برای کشور ما به همراه داشته باشد. بدیهی است که دیپلماسی عزتمندانه در کنار دفاع و هجوم قدرتمندانه میتواند منافع ملت ایران را برای سالهای متمادی تضمین کند. اما مذاکره با فرد و طرفی که از ابتدا تسلیم ملت ایران را میخواهد و تصمیم دارد که با مذاکرات فریبنده به این هدف شوم خود برسد، نه عاقلانه است، نه شرافتمندانه، نه پایدار و نه ثمربخش.»
بر این اساس، سؤال این است که در مقطع پس از جنگ 12 روزه، چه تغییر خاصی در اهداف و روشهای آمریکا و غرب رخ داده است که ما باید نسبت به مذاکره با آنها و نتایج حاصل از آن خوشبین باشیم؟
جالب اینکه دادههای اطلاعاتی نشان میدهد برخی کشورهای اروپایی که اکنون مذاکره با آنان از سوی یک جریان سیاسی خاص تبلیغ میشود، در تأمین لجستیک جنگ 12 روزه علیه ایران و رهگیری موشکهای شلیک شده از سوی نیروهای مسلح کشورمان به سوی رژیم جعلی اسرائیل، مشارکت
جدی داشتهاند.
اروپاییها شریک جرم اسرائیل و آمریکا هستند
روزنامه انگلیسی گاردین، دهم تیرماه سال جاری و چند روز پس از فروکش کردن آتش جنگ 12 روزه درباره موضع اروپا در جنگ علیه ایران مینویسد: «ایران بر پایه یک دروغ مورد حمله قرار گرفت: اینکه ایران داشت برنامه هستهای خود را به یک برنامه نظامی تبدیل میکرد. ادعائی که نه سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و نه سازمان ملل آن را تأیید نمیکردند؛ ولی با این حال، دولتهای اروپایی حاضر نشدند که بمباران ایران را محکوم کنند! این واقعیات فقط بیاعتمادی به غرب را عمیقتر میکند. در حقيقت، نظام ایران به سقوط حتی نزدیک هم نشد. بمبهای اسرائیل اگر اثری داشتهاند، اثرشان در ایجاد حمایت مردمی و احساسات وطنپرستانه بوده است.»
با این حال، اروپاییها اکنون درصدد آن هستند تا با حربه مذاکره و باز کردن مجدد پای جاسوسان آژانس به ایران، کار ناتمام اسرائیل و آمریکا در نابود کردن زیرساختهای هستهای کشور را تکمیل کنند. امری که در صورت عدم هوشیاری فضای سیاسی کشور، میتواند خدای ناکرده عملیاتی شود.»
یک کارشناس مسائل سیاسی در همین زمینه به گزارشگر کیهان میگوید: «کسانی که دم از مذاکره با آمریکا به عنوان راهحل پرهیز از جنگ یا رفع تحریم میزنند، یا تسلط به مسائل ندارند، یعنی دشمن و دشمنیهایش را نمیشناسند، اهداف کشف شده و پنهان دشمن را نمیشناسند یا اینکه خائناند و مأموریت دارند که این حرفها را بزنند. حالا من نمیگویم هر کس این حرف را میزند و قصد خیانت دارد؛ ولی عملاً نتیجه یکسانی در پی دارد. من از مدتها پیش و قبل از برجام گفتهام که مذاکره با آمریکا فایدهای برای ملت ایران ندارد. کمااینکه برجام هم هیچ دستاوردی نداشت و به قول آقای سیف رئیس اسبق بانک مرکزی دستاورد ایران از برجام، هیچ بود و من معتقدم هیچ و صفر نبود، منفی بود. یعنی تحریمهای ما را تشدید کردند؛ هم در زمان اوباما، هم در زمان ترامپ، هم در زمان بایدن و هم دوباره در زمان ترامپ و از این به بعد هم همین خواهد بود. کمااینکه این مذاکرهای هم که آقای عراقچی با طرف آمریکایی داشت، بیفایده بود. بلکه این مذاکرات زمینهساز تجاوز مجدد است.»
سؤال این است که با وجود این تجربیات تاریخی روشن و مشخص، چرا ما باید دوباره به آژانس انرژی اتمی که حتی حمله نظامی به تأسیسات صلحآمیز هستهای کشورمان را محکوم نکرده است، امتیاز و اجازه بازرسی بدهیم؟
آیا چنین اقدامی، عمل از موضع ضعف تلقی نمیشود؟ و آیا اساساً در هر مذاکرهای در هر جای جهان، امکان دارد کسی از موضع ضعف بتواند خواستهها و حقوق خود را استیفا
کند؟
اینها سؤالات جدی و واضحی است که باید پاسخی روشن برای آن وجود داشته باشد تا مجدد در دام تله مذاکره و یک غافلگیری دیگر
گرفتار نشویم.
جریان سیاسی غربگرا اما اصرار دارد طرح این سؤالات واضح را هم نشانهای از مخالفت کلی با گفتوگو و هر نوع مذاکرهای جا بزند تا با ایجاد ابهام شناختی در جامعه، مجدداً بتواند مسیر خسارتبار امتیازدهی بیفایده به غرب را کارسازی و نهائی کند. سخن این است که نقطه نهائی این امتیازدهی و عبرت نگرفتن و خسارت دیدن کجاست؟!