توزیع «مزرعه حیوانات» با مدیریت کمیته آمریکایی آزادی فرهنگی
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
تحریف تمثیل اورول برای تطبیق با پیشفرضهای سازندگان فیلم، البته کاملاً با سوگیریهای جنگ سرد فرهنگی همخوانی داشت. کسی که به این تفسیر جانبدارانه ساختار داد، کسی نبود جز سول اشتاین، مدیر اجرائی کمیته آمریکایی آزادی فرهنگی، که راتوان چندین بار برای مشورت درباره فیلمنامه با او تماس گرفت. اشتاین توصیههای زیادی داشت: نخست آنکه فیلمنامه باید ارتباط زیادی با توتالیتاریسم حال حاضر داشته باشد. پیشنهاد کرد پوسترهای «برادر بزرگ» باید عکس یک انسان واقعی باشد، نه کاریکاتوری شبیه به استالین. «به عبارتی دیگر ارتباط دادن برادر بزرگ به استالینِ مرده، باورپذیری وجود او را تضعیف میکند.» [دوم:] هیچ عنصری در فیلم نباید کاریکاتوری [و برآمده از تخیل] باشد، بلکه باید در امتداد واقعیتهای موجود باشد. به عنوان مثال: به جای کمربندهای سینهای (که در زمان اعضای «جنبش ضدسکس» به تن میکردند)، بازوبند پیشنهاد داد، چون کمربند تداعیگر دیپلماتهاست، نه حکومتهای توتالیتر. همچنین پیشنهاد حذف شیپورها (که در رمان وجود داشتند) را داد چون برای مخاطب آمریکایی تداعیگر تشریفات نمایشی است، نه سرکوب.
اما بیشترین نگرانی اشتاین به پایانبندی مربوط میشد. او به راتوان گفت: «آنطور که من فهمیدم مشکل پایانبندی فعلی این است که با حس ناامیدی مطلق به پایان میرسد: وینستون اسمیت از انسانیتش تهی شده و به حکومت توتالیتر تسلیم میشود. فکر میکنم هر دو موافق باشیم که این پایان، وضعیتی کاملاً بدون امید را نمایش میدهد، در حالی که در واقعیت امید وجود دارد... امید در سرشت انسان وجود دارد و سرشت را نمیتوان با تمامیتخواهی تغییر داد و اینکه هم عشق و هم سرشت میتوانند حتی از زیر تجاوزات دهشتناک برادر بزرگ هم جان سالم به در ببرند.»
اشتاین به راتوان پیشنهاد کرد پایانبندی اورول را حذف و بهجای آن نتیجهگیری زیر را جایگزین کند: «جولیا از جای خود بلند میشود و وینستون را ترک میکند. آیا وینستون هم نمیتوانست کافه را ترک کند؟ نه به دنبال جولیا، بلکه در جهت مخالف حرکت کند و در حالی که افسوسزده در خیابان قدم میزند، آیا نمیتوانست چهره کودکان را ببیند؟ نه کودکانی که پدرشان را لو دادهاند، بلکه کودکانی که توانستهاند بخشی از معصومیت طبیعی خود را حفظ کنند... قدمهایش تندتر میشود و موسیقی اوج میگیرد تا اینکه وینستون دوباره به خلوتگاه دنجی که او و جولیا در آن از جهان توتالیتر پناه میگرفتند، میرسد. دوباره ما تیغههای علف را میبینیم، بادی که از میانه درختان عبور میکند و شاید حتی، از نگاه وینستون، زوج دیگری که در کنار هم آرام گرفتهاند. این تصاویر نماد دوام و ماندگاری ارزشهایی است که برادر بزرگ نمیتواند نابود کند. و همینطور که وینستون از این صحنه دور میشود، صدای ضربان قلبش را روی صدای پسزمینه میشنویم و [از فرط هیجان] نفسش به شماره میافتد، زیرا درمییابد چیزهایی وجود دارد که برادر بزرگ نمیتواند از بشریت بگیرد و این همیشه در تضاد و درگیری با جهان ۱۹۸۴ خواهد بود. و شاید برای تأکید نهائی بر این دیدگاه، بتوانیم وینستون را ببینیم که به دستانش نگاه میکند: دو انگشت در دست چپش، دو انگشت در دست راستش و او میداند که دو بهعلاوه دو میشود چهار. همینطور که او به این موضوع پی میبرد، ضربان قلبش(و به تعمیم، ضربان قلب بشریت) قویتر میشود، فیلم با این نماد امیدبخش به پایان میرسد.
فیلم در واقع با دو پایانِ متفاوت عرضه شد: یکی برای مخاطبان آمریکایی و دیگری برای مخاطبان بریتانیایی. هیچیک [از فیلمنامهها]، از پیشنهادهای شکّرین اشتاین پیروی نکردند، هرچند نسخه بریتانیایی به ایده [کلی] اشتاین در مورد نحوه پایان فیلم وفادار بود، آنجا که وینستون پس از فریادِ «مرگ بر برادر بزرگ!» تیرباران میشود و بلافاصله جولیا نیز همین سرنوشت را پیدا میکند. در مقابلِ صریحِ این صحنه، اورول در کتاب بهوضوح امکانِ برتریِ روح انسان بر فشارهای برادر بزرگ را رد میکند. وینستون کاملاً مغلوب میشود و روحش درهم میشکند: «پیکار به پایان رسیده بود. او در این نبرد توانسته بود خود را شکست دهد! او اکنون برادر بزرگ را دوست داشت.» دستورالعملِ مشخصِ اورول که «نوزده هشتاد و چهار» به هیچ وجه نباید دستخوش تغییر شود، به راحتی نادیده گرفته
شده بود.
فیلمهای «مزرعه حیوانات» و «۱۹۸۴» هر دو در سال ۱۹۵۶ آماده توزیع بودند. سال اشتاین اعلام کرد که این فیلمها «از نظر ایدئولوژیک برای کمیته آمریکایی آزادی فرهنگی حائز اهمیت هستند» و قول داد که برای «توزیع هرچه گستردهتر آنها تلاش کند.» اقدامات لازم برای استقبال مطلوب از این فیلمها بموقع انجام شد، از جمله «تنظیم سرمقالههایی در روزنامههای نیویورک» و توزیع «تعداد بسیار زیادی کوپن تخفیف.»